❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد.
باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیازبخر و هندوانه.
سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز وهندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی برده. ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟
تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.
🍃
🌺🍃
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال جنات الحسین 📚✍🏻
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
https://eitaa.com/JNAIHOSIN
رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند :
با برکتترین ازدواج آن است که کمترین هزینهها را داشته باشد.
أعْظَمُ النِّکاحِ بَرَکَةً أیْسَرُهُ مَؤُونَةً.
کنز العمّال، جلد 16، صفحه 299
https://eitaa.com/JNAIHOSIN
#استوری
#پروفایل
یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ
ای برطرف کننده غم از روی حسين
https://eitaa.com/JNAIHOSIN
29.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه زود دلمان تنگ شده
برای کربلای حسین...
#استورے | #Story 📸
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الحسین
https://eitaa.com/JNAIHOSIN
enc_16937438785403022148644.mp3
3.69M
حیتنا الحسین
ممات الحسین
مداح =حسین طاهری
https://eitaa.com/JNAIHOSIN
امام رضا عليه السلام:
خَيرُ مالِ المَرءِ ذَخائِرُ الصَّدَقَةِ
بهترين دارايى انسان، اندوخته هاى صدقه است
ميزان الحكمه جلد11 صفحه 179
https://eitaa.com/JNAIHOSIN
تو تنها آرزویی بودی
که بعد از بر آورده شدن
دوباره آرزو کردم...❤️
#پروفایل | #profile
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الحسین
https://eitaa.com/JNAIHOSIN
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند
یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد.
شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد.
صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است.
به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم .
قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .
قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟
ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم.
قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.
قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟
تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت:
ولی من دزد را شناختم.
دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند.
ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند .
قاضی گفت:
دزد همین است.
تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.
از آن به بعد می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند :
«پنبه دزد ، دست به ریشش میکشد
🍃
🌺🍃
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال جنات الحسین 📚✍🏻
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
https://eitaa.com/JNAIHOSIN