غرغریات.
کاش میشد زندگیو ببری عقب ، عقب ِ عقب .. کاش میشد یه سری اتفاقا دوباره تکرار بشه
و یه سری اتفاقام اصلا نیفته .
یکی بیاد داد بزنه بگه بسه مشکات
اینا واقعین اینا یه کابوس وحشتناک نیستن
اینا خواب نیستن
همه ی این اتفاقایی که داره میفته واقعیه
اینو بفهم بفهم بفهم
انقد زود قرار نبود بری
هنوز خیلی کارا داشتی
کلی آرزو داشتی
هنوز کلی کار نیمه تموم داشتی
پاشو پاشو بسه
بسه
از کسایی که دوسشون دارین هرچند وقت یه بار یه خبر بگیرین .
بعد مرگ کسی نمیتونه جواب زنگ و پیامتون رو بده . .
مرگ هم چیز عجیبیهها. یه نفر بوده بعد یهو دیگه نیست.
یعنی نه که شهر یا کشور دیگه باشهها، کلا نیست.
دیگه هیچوقت قرار نیست باشه. یعنی نیست که نیست :)))))))))