🌷نغمه های فاطمیون🌷
🍃🌸بحث گروه ماه رجب و ماه شعبان ، اعمالی که انسان در آن ها انجام می دهد ، زمینه بهره از ماه رمضان را
سجده هایی که بعد نماز انجام میدیم از خدا بخواییم
خاضعانه ترین حالات نماز
سجده هست
و ما هم این حالت رو
این درخواست رو
توی بهترین حالت
بعد از نماز
از خدا بخواییم که خدایا منو ب وصال خودت برسون
مطمئن باشید اگر که
ی صلوات قبل و ی صلوات بعد این دعا بزارید
حتما خدا شرایطشو فراهم میکنه
ب هر جایی رسیدید هر وقت حال خوشی بهتون دست داد
برای من
و همکارایی که همه باهم داریم تو این زمینه باهم کار میکنیم
برای هم گروهی هاتون دعا کنید
بیایید دعا کنیم
برای فرج اقا آقامون
از امروز زیاد تلاش کنیم برای ظهورش
عزیزان دلم
نصرت های الهی تو زندگی ما انسانها هستند خیلی فراوان هستن
از جمله
افزایش رزق،
برکت در عمر
استجابت دعا
توفیق عبادت
اولاد صالح
همگی از الطاف خداست
میدونید مهمترین و اساسی ترین نصرت خدا چیه؟
کدوم نصرت ؟
کدوم موهبت هس اگه خدا اونو بهمون عطا کنه بقیه حوائج رفع میشن؟؟
گرانبهاترین و پر ارزش ترین موهبت الهی و نصرت خدا ظهور مهدی موعود عج هس
که اونو ما مسلمونا باید از خدا طلب کنیم
از خدا بخواییم که فرجشو نزدیکتر کنه
ولی همه اینا با دعا و نماز خوندن و قران خوندن ایا میشه ؟؟
مسلما نه
تمامی مصادیق نصرت خدا شرط داره
دو شرطش
ظهور حضرت مهدی عج احیا و اقامه و ترویج همگانی امر ب معروف و نهی از منکر
ما شیعیان برای تعجیل ظهورش همه کار میکنیم الا توجه ب لزوم تحقق شروط وعده های الهی
باید این و باور کنیم
و در خود بپرورانیم که
منتظران مصلح خود باید مصلح باشند
ما باید با انجام همگانی این فریضه ی واجب فراموش شده و واجب غریب
ب خدای خودمون ثابت کنیم که
اهل کوفه نیستیم
امام خودمون رو در مبارزه با منکرات تنها نمیزاریم
ثابت کنیم که
تو راه مبارزه با انواع فساد و منکرات پشت امام خود خواهیم ایستاد
و با دشنام شنیدن
و تمسخر شدن
و هزینه دادن
میدونو خالی نمیکنیم
خواهران نازنینم
دعا برای فرج لازمه
ولی کافی نیست
ضروری و تکلیف شرعیه که با عزمی راسخ و با اراده ای محکم تر برای شادی دل صاحب الزمان عج و تعجیل در فرجش در راه احیا و ترویج بزرگترین واجب مون بکوشیم
تاوقتی که منکر باقی مونده و معروفی ترک شده وظیفه همه ما اینه که تذکر بدیم
تا زمانی که منکر رفع نشده و معروف احیا نشده
این تکلیف گردن تک تک ماها هست از گردنمون ساقط نمیشه
این فریضه الهی شرط ایمان
و هر کسی تمام واجب دینش رو انجام نداده باشه ب اون مومن گفته نمیشه
حتی اگر این تذکر دادن های ما ۹۹ در صدر تاثیر نداشته باشه
و احتمال بدیم
فقط ی درصدر ممکنه تاثیر بزاریم
وظیفه مونه که امر و نهی کنیم
اونم تو اون لحظه انتظار نداشته باشیم که حرفمونو قبول کنن
شاید در آینده
جای دیگه
تاثیر شو بزاره
یا فردی که بهش تذکر میدیم
شب که بره تو خونش
تو خلوت خودش
ب حرف هامون فکر کنه
تو دلش ناراحت بشه
گناهش ب خفا برررره
پس ازین ب بعد
با تمام قدرت و فکرمون جلو میریم
از هر هنری که داریم استفاده میکنیم برای جذب آمر بیشتر
که اطرافیانمون رو اگاه کنیم و در گناهشون شریک نشیم
با ثبت نام خود در این دوره
و نشر بنر تبلیغاتی یاریگر باشیم
در احیای این فریضتین فراموش شده
هدف ما
از بین بردن بیتفاوتی ها
در قبال منکراته
در اخر هم ی روایت بگم
حضرت فاطمه زهرا س در پاسخ شخصی که از شیعه بودن خود از خانم سوال پرسیده بود این گونه فرمون:
اگر ب آنچه شما را فرمان داده ایم
عمل میکنید
و از آنچه نهی کرده ایم
پرهیز نموده اید
از شیعیان ما هستید
و در غیر این صورت
از شیعیان نیستید
🌹🌹🌹🌹🌹
شرمنده از همه دوستان که زیاد پر حرفی کردم تو این روزها و شبهای عزیز از همتون التماس دعا دارم سخنم رو بایک دعا ب پایان میرسونم
خدایا به حرمت این ماه عزیز فرج اقامون امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف را برسان
قلب نازنین اقا از ما راضی وخشنود گردان
حاجت تمام حاجت مندان روا بگردان
رهبرعزیزمون رو از تمام بلاها دور گردان
خدایا
شر دشمنان رو به خودشان برگردان
همه مریضها شفای عاجل عنایت فرما
کسانی که در این جمع حضور دارند
خدایا عاقبت بخیر بگردان
عواقب امور ما به شهادت ختم بفرما .
با صلوات بر محمد وال محمد
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
🍀🍀🍀🍀
🌷نغمه های فاطمیون🌷
#سرگذشت_ارواح_در_برزخ 🔹نویسنده : اصغر بهمنی مورد تایید آیت الله سبحانی 🔹قسمت ۱ تا ۳ 👇👇👇 https:
#سرگذشت_ارواح_در_برزخ
🔹نویسنده : اصغر بهمنی
مورد تایید آیت الله سبحانی
🔹قسمت ۴ تا ۶ 👇👇👇
https://eitaa.com/Nagmahyefatamion/12207
برای دسترسی به
متن داستان
لینک بالا لمس شود .
┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓
@Nagmahyefatamion
┗━━━🌷🌷━━
🌷نغمه های فاطمیون
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت۴)
◾️چند نفر جنازهام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتادهام...
💠 در حالیکه جسدم را در قسمت لحد قبر جاسازی میکردند، من بیرون از قبر یک نگاهی به بدنم و مردم داشتم.
🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرفهایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود.
هر چه میگفت میشنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار میکردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ میکرد.
🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک میساختند سخت ناراحت بودم.
🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقهای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند...
♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمیشد چقدر نامهربان بودند..
❎دلم میخواست بر سرشان فریاد بزنم:
کجا میروید؟ با من بمانید و مرا تنها نگذارید ... در این لحظه بود که صدای یک منادی را شنیدم که خطاب به مردم میگفت: بزایید برای مردن، جمع کنید برای نابود شدن و بسازید برای خراب شدن...
اما افسوس انها نمیشنیدند...
🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است:
قبری است بس تاریک، وحشتزا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت.
🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریختهاند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن میتوانست بدن انسان خاکی را منهدم کند...
🔵از ان همه فشار روحی گریهام گرفت و ساعتها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود...
💥در همین افکار غوطهور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که میگفت:
بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده!
✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشتههای الهی هستم.
🍃گفتم: گمان میکنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟
گفت: آری؟
گفتم: قسم یاد میکنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم. امروز وقتی که تمام آشنایان و دوستان و حتی خانوادهام، مرا تنها رها کردند و رفتند، به بی وفایی دنیا پی بردم ، مطمئن باش اگر به دنیا بازگردم، لحظهای از خدمت به خلق و اطاعت خالق یکتا غفلت نکنم.
🌷گفت: این سخن را تو میگویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در عالم برزخ بمانی.
⚡️ پس از شنیدن این کلام بدون درنگ شروع به شمردن اعمال نیک و بدم کرد. همان اعمالی که در طول عمرم توسط کرامالکاتبین ثبت و ضبط شده بود...
✍ادامه دارد..
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت ۶)
در حالیکه پرونده اعمالم بر گردنم سنگینی میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و از دیدن شخصی که روبرویم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. جوانی خوش سیما و خوش سیرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه چشمانم پاک کرد و لبخندی هدیه ام نمود.
به نشانه ادب،سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجای نشستم و خیره به چشمان زیبایش، حیرت زده زیر لب زمزمه کردم:
فتََبارکَ اللهُ احسُنُ الخالقینَ.
پس آنگاه با صدایی رسا پرسیدم: شما کیستید که دوست و همدم من در این لحظه های وحشت و غربت گشته اید؟
در حالیکه لبخندی بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غریبه نیستم، از آشنایان این دیار توام و همدم و مونست در این راه پرخطر.
گفتم: زهی توفیق... اما به راستی تو کیستی؟ بی شک از اهالی آن دنیای غریب نیستی، زیرا در تمام عمر کسی به زیبایی تو ندیده و نیافته ام.
با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه گفت: حق داری مرا نشناسی! چرا که در دنیا به من کم توجه بودی.
من نتیجه ذره، ذره اعمال خیر توام که اینک مرا به این صورت می بینی. نامم نیک و هادی و راهنمای تو در این راه پر خطر می باشم.
آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود بسیار ممنونم و سپاسگذار.
گفت: تا آنجایی که در توانم باشد، برای لحظه ای تنهایت نخواهم گذاشت. مگر آنکه...
رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟ گفت مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خود می دانی و آن همراه! پرسیدم آن شخص کیست؟
گفت: تا آن جا که به یاد دارم، فقط نامه اعمال سمت راستت را به من سپردی...
اما نامه اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آویزان است و چیزی نمی گذرد که شخصی دیگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه پیدا کند با او همنشین خواهی شد، وگر نه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود.
گفتم: پرونده او را می دهم تا از اینجا برود. نیک گفت: او نتیجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد در کنارت بماند.
گفتگوهامان ادامه داشت، تا اینکه احساس کردم بوی بسیار نامطبوعی شامه ام را آزار می دهد. آن بوی متعفن تمام فضا را پر کرد و باعث قطع گفتگوهایمان شد. در این لحظه هیکل زشت و کریهی در قبر ظاهر شد....
✍ ادامه دارد..
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۵)
◾️عجب پروندهای! کوچکترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود.
در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر میدیدم...
💠در فکر سبک و سنگین کردن اعمال خوب و بد بودم که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آویخت، بطوریکه احساس کردم تمام کوههای عالم بر گردنم آویختهاند.
💥چون خواستم سبب این کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسی طوقی است بر گردنش.
گفتم تا چه زمان باید سنگینی این طوق را تحمل کنم؟
گفت: نگران نباش. بعد از رفتن من نکیر و منکر برای سؤال کردن میآیند و پس از آن شاید این مشکل برطرف شود.
🍀رومان این را گفت و رفت..
✅هنوز مدت زیادی از رفتن رومان نگذشته بود که صداهای عجیب و غریبی از دور به گوشم رسید. صدا نزدیک و نزدیک تر میشد و ترس و وحشت من بیشتر...
🔘 تا اینکه دو هیکل بزرگ و وحشتناک در جلوی چشمم ظاهر شدند. اضطرابم وقتی به نهایت رسید که دیدم هر یک از آنها آهنی بزرگ در دست دارند که هیچکس از اهل دنیا قادر به حرکت آن نیست، پس فهمیدم که این دو نکیر و منکراند.
☑️در همین حال یکی از آن دو جلو آمد و چنان فریادی کشید که اگر اهل دنیا میشنیدند، میمردند.
✨ لحظهای بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟
از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود. و عقلم از کار افتاده بود.، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنیا صدها برابر شده بود، اما در اینجا به یاریم نمیآمدند.
⚡️ سرم به زیر افتاد، اشکم جاری شد و آماده ضربت شدم.
💥درست در همین لحظه که همه چیز را تمام شده میدانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنایات معصومین علیهم سلام شد و زمزمه کنان گفتم: ای بهترین بندگان خدا و ای شایستهترین انسانها، من یک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فریادم برسید، از کرم شما به دور است که مرا در این حال و گرفتاری رها کنید.
💠و این بار آنها با صدای بلندتری سؤالشان را تکرار کردند. چیزی نگذشت که قبرم روشن شد، نکیر و منکر مهربان شدند،
دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد. با صدای بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خدای متعال(الله)، پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، امامم علی و اولادش، کتابم قرآن، قبلهام کعبه میباشد...
🔷نکیر و منکر در حالیکه راضی به نظر میرسیدند از پایین پایم دری به سوی جهنم🔥 گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمیدادی جایگاهت اینجا بود،
سپس با بستن آن در، در دیگری از بالای سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند.
با وزش نسیم بهشتی قبرم پر نور و لحدم وسیع شد. حالا مقداری راحت شدم.
از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و خوشحال بودم.
سرور و شادمانیم ار اینکه در اولین امتحان الهی سربلند بیرون آمدم، چندی نپایید و رفته رفته نوعی احساس دلتنگی و غربت به من روی آورد.
❄️ با خود اندیشیدم: من کسی بودم که در دنیا دوستان، اقوام و آشنایان فراوانی داشتم؛ با آنها رابطه و انس فراوان داشتم. اما اینک دستم از همه آنها کوتاه است.
♦️سر به زیر گرفتم و بی اختیار گریه را آغاز کردم. چندی نگذشت که عطر دل انگیز و و روح نوازی به مشامم رسید، عطر بیشتر و بیشتر میشد.
✨در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی
میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و ...
✍ادامه دارد..
🌷نغمه های فاطمیون🌷
#زندگینامه_امام_زمان_عج 🔹قسمت : ۵۱ تا ۵۵ با ما همراه باشید. ┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓ @Nagmahyefatamion ┗━━
#زندگینامه_امام_زمان_عج
💠مؤلف:
مرحوم حاج شیخ عباس قمی
(رحمة اللّه)
🔹قسمت : ۵۶ تا ۶۰
با ما همراه باشید. 👇👇👇
https://eitaa.com/Nagmahyefatamion/12212
برای دسترسی ب
متن زندگینامه
لینک بالا لمس شود .
┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓
@Nagmahyefatamion
┗━━━🌷🌷━━
🌷نغمه های فاطمیون
🍃🌼🍃
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#قسمت_56
#در_اثبات_وجود_مبارک_امام_دوازدهم_و_غیبت_آن_حضرت.
.... ای فرزند صبر کن بر مصادر و موارد امور خود تا آنکه حقتعالی اسباب دولت ترا میسر گرداند و علم های زرد و رایات سفید در ما بین حطیم و زمزم بر سر تو بجولان در آید و فوج فوج از اهل اخلاص و مصافات نزدیک حجرالاسود بسوی تو ببایند و با تو بیعت کنند در حوالی حجرالاسود و ایشان جمعی باشند که طینت ایشان پاک باشد از آلودگی نفاق و دلهای ایشان پاکیزه باشد از نجاست شقاق و طبایع ایشان نرم باشد برای قبول دین و متصلب باشند در دفع فتنه های مضلین و در آنوقت حدائق ملت و دین بیاراید و صبح حق درخشان باشد و حقتعالی با تو ظلم و طغیان را از زمین براندازد و بجهت امن و امان در اطراف جهان ظاهر شود و مرغان شرایع دین مبین به آشیانهای خود برگردند و امطار فتح و ظفر بساتین ملت را سر سبز و شاداب گرداند.
پس حضرت فرمود: که باید آنچه در این مجلسی گذشت پنهان داری و اظهار ننمائی مگر به جمعی که از اهل صدق و وفا و امانت باشند.
ابن مهزیار گفت:
چند روز در خدمت آن حضرت ماندم و مسائل مشکله را از آن جناب سوال نمودم آنگاه مرا مرخص فرمود که با اهل خود معاودت نمائیم و در روز وداع زیاده از پنجاه هزار درهم با خود داشتم بهدیه بخدمت آن حضرت بردم و التماس بسیار نمودم که قبول فرمایند تبسم نمود و فرمود:
استعانت بجوی باین مال در برگشتن بسوی وطن خود که راه درازی در پیش داری و دعای بسیار در حق من نمود و برگشتم بسوی وطن، و حکایات و اخبار در این باب بسیار است.💫
ادامه دارد...
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل سوم _در اثبات وجود مبارک امام دوازدهم و غیبت آن حضرت.
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
🍃🌼🍃
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#قسمت_57
#ذکر_معجزاتی_که_در_غیبت_صغری_از_امام_زمان_عج_صادر_شده
🌺بدان، معجزاتی که از آن حضرت نقل شده در ایام غیبت صغری و زمان تردد خواص و نواب نزد آن حضرت بسیار است و چون این کتاب گنجایش بسط نیست لاجرم بذکر قلیلی از آن اکتفا می شود:
💫اول _شیخ کلینی و قطب راوندی و دیگران روایت کرده اند از مردی از اهل مدائن که گفت:
با رفیقی به حج رفتم و در موقف عرفات نشسته بودیم جوانی نزدیک ما نشسته بود و ازاری و ردائی پوشیده بود که قیمت کردیم آنها را صد و پنجاه دینار می ارزید و نعل زردی در پا داشت و اثر سفر در او ظاهر نبود.پس سائلی از ما سوال کرد او را رد کردیم نزدیک آن جوان رفت و از او سوال کرد جوان از زمین چیزی برداشت و به او داد، سائل او را دعای بسیار نمود جوان برخاست و از ما غائب شد.نزد سائل رفتیم و از او پرسیدیم که آن جوان چه چیزی بتو داد که آنقدر او را دعا نمودی؟
بما نمود سنگریزه طلائی که مانند ریگ دانه ها داشت چون وزن کردیم بیست مثقال بود، برفیق خود گفتم که:
امام ما و مولای ما نزد ما بود و ما نمی دانستیم
زیرا که باعجاز او سنگریزه طلا شد،
پس رفتیم و در جمیع عرفات گردیدیم و او را نیافتیم،
پرسیدیم از جماعتی که در دور او بودند از اهل مکه و مدینه که این مرد کی بود؟
گفتند:جوانی است علوی هر سال پیاده بحج می آید.🥀
دوم _ قطب راوندی در خرایج از حسن مسترف روایت کرده است که گفت: روزی در مجلس ...
ادامه دارد...
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل چهارم _ذکر معجزاتی که در غیبت صغری از امام زمان عج صادر شده
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة الله )
🍃🌼🍃
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#قسمت_58
#ذکر_معجزاتی_که_در_غیبت_صغری_از_امام_زمان_عج_صادر_شده
🌺بدان، معجزاتی که از آن حضرت نقل شده در ایام غیبت صغری و زمان تردد خواص و نواب نزد آن حضرت بسیار است و چون این کتاب گنجایش بسط نیست لاجرم بذکر قلیلی از آن اکتفا می شود:
💫دوم _ قطب راوندی در خرایج از حسن مسترف روایت کرده است که گفت: روزی در مجلس حسن بن عبدالله بن حمدان ناصر الدوله بودم در آنجا سخن ناحیه حضرت صاحب الامر(ع) و غیبت آن حضرت مذکور شد و من استهزاء می کردم باین سخنان، در اینحال عموی من حسین داخل مجلس شد و من باز همان سخنان را می گفتم، گفت:
ای فرزند من نیز اعتقاد ترا داشتم در این باب تا آنکه حکومت قم را بمن دادند در وقتی که اهل قم بر خلیفه عاصی شده بودند، و هر حاکمی که می رفت او را می کشتند و اطاعات نمی کردند پس لشکری بمن دادند و بسوی قم فرستادند چون به ناحیه طرز رسیدم بشکار رفتم، شکاری از پیش من بدر رفت از پی آن رفتم و بسیار دور رفتم تا بنهری رسیدم در میان نهر روان شدم و هر چند می رفتم وسعت آن بیشتر می شد در این حال سواری پیدا شد و بر اسب اشبهی سوار و عمامه خز سبزی بر سر داشت و بغیر چشمهایش در زیر آن نمی نمود و دو موزه سرخ بر پا داشت بمن گفت: ای حسین و مرا امیر نگفت و بکنیت نیز بید نکرد بلکه از روی تحقیر نام برد، گفت:
چرا عیب می کنی و سبک می شماری ناحیه ما را و چرا خمس مالت را به اصحاب و نواب ما نمی دهی؟
و من صاحب وقار و شجاعی بودم که از چیزی نمی ترسیدم، از سخن او بلرزیدم و گفتم:
می نمایم ای سید من آنچه فرمودی، گفت:
"هرگاه برسی به آن موضعی که متوجه آن گردیدی و به آسانی بدون مشقت قتال و جدال داخل شهر شوی و کسب کنی آنچه کسب می کنی خمس آن را به مستحقش برسان"
گفتم: شنیدم و اطاعت می کنم،
پس فرمود: برو
با رشد و صلاح و عنان اسب خود را گردانید و روانه شد و از نظر من غائب گردید و ندانستم بکجا رفت و از جانب راست و چپ او را بسیار طلب کردم و نیافتم. ....
ادامه دارد...
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل چهارم _ذکر معجزاتی که در غیبت صغری از امام زمان عج صادر شده
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
🍃🌼🍃
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#قسمت_59
#ذکر_معجزاتی_که_در_غیبت_صغری_از_امام_زمان_عج_صادر_شده
🌺بدان، معجزاتی که از آن حضرت نقل شده در ایام غیبت صغری و زمان تردد خواص و نواب نزد آن حضرت بسیار است و چون این کتاب گنجایش بسط نیست لاجرم بذکر قلیلی از آن اکتفا می شود:
ادامه بخش دوم...
....ندانستم بکجا رفت و از جانب راست و چپ او را بسیار طلب کردم و نیافتم.
ترس و رعب من زیاد شد و برگشتم به سوی عسکر خود و این حکایت را نقل نکردم و فراموش کردم از خاطر خود و چون به شهر قم رسیدم و گمان داشتم که با ایشان محاربه خواهم کرد،
اهل قم به سوی من بیرون آمدند و گفتند هر که مخالف ما بود در مذهب و به سوی ما می آمد و با او محاربه می کردیم و چون تو از مائی و بسوی ما آمده ای میان ما و تو مخالفتی نیست داخل شهر شو و تدبیر شهر بهر نحو که خواهی بکن،
مدتی در قم ماندم و اموال بسیار زیاد از آنچه توفیق داشتم جمع کردم، پس امرای خلیفه بر من و کثرت اموال من حسد بردند و مذمت من نزد خلیفه کردند تا آنکه مرا عزل کرد و برگشتم به سوی بغداد و اول به خانه خلیفه رفتم و بر او سلام کردم و به خانه خود برگشتم و مردم به دیدن من می آمدند.
در این حال محمدبن عثمان عمروی آمد و از همه مردم گذشت و بر روی مسند من نشست و بر پشتی من تکیه کرد، من از حرکت او بسیار به خشم آمدم و پیوسته مردم می آمدند و می رفتند و او نشسته بود و حرکت نمی کرد، ساعت به ساعت خشم من بر او زیاده می شد چون مجلس منقضی شد بنزدیک من آمد و گفت:
"میان من و تو سری هست بشنو، " گفتم: بگو.
گفت:
صاحب اسب اشهب و نهر می گوید که ما به وعده خود وفا کردیم پس آن قصه به یادم آمد و لرزیدم و گفتم:
می شنوم و اطاعت می کنم و بجان منت می دارم.
پس برخاستم و دستش را گرفتم و به اندرون بردم و در خزینه های خود را گشودم و خمس همه را تسلیم کردم و بعضی از اموال را که من فراموش کرده بودم او بیاد من آورد و خمسش را گرفت و بعد از آن من در امر حضرت صاحب الامر(ع) شک نکردم، پس ناصرالدوله گفت:
من نیز تا این قصه را از عم خود شنیدم شک از دل من زائل شد و یقین نمودم امر آن حضرت را.
💫سوم _ شیخ طوسی و دیگران روایت کرده اند که علی بن بابویه عریضه ای بخدمت حضرت صاحب الامر(ع) نوشت و بحسین بن روح رضی الله عند داد و سوال کرده بود در آن عریضه که حضرت دعا کند از برای او که خدا فرزندی به او عطا کند، ...
ادامه دارد...
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل چهارم _ذکر معجزاتی که در غیبت صغری از امام زمان عج صادر شده
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)