eitaa logo
ناحِله
1.1هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
4هزار ویدیو
190 فایل
بسم‌ربِ‌خالِقِ‌‌المَهـد؎✨ لاتَحْزَنْإِنَّ‌اللَّهَ‌مَعَنَا :) -غم‌مخور‌خدابا‌ماست🤍 کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌حلاله‌مومن😉 کانال‌وقف‌‌امام‌زمان‌مون‌ِ . . . شروط‌ناحله 🌱↶ @sharayetr کانال‌عکس‌خام‌ناحله🌱↶ @N313Nahele متولد¹⁴⁰¹/⁷/¹🕊️
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 🌿 شب سوم که بعد از سه ماه آوارگی، در خانه‌ی خودم سر روی بالشت گذاشتم‌، انگاری که توی تخت پادشاهی بودم. یاد خانه‌ی امیری و خانه‌باغی پر از موش، بدنم را می‌لرزاند. مینا و مهری برای کار به بیمارستان شرکت نفت رفتند. تعدادی از دوستان‌شان هم آنجا بودند. مینا و مهری در اورژانس و بخش، کار می‌کردند و از زخمی ها مراقبت می‌کردند. گاهی شب ها هم که شب ڪار بودند، خانه نمی‌آمدند. من نمی‌توانستم با کار کردن آنها در بیمارستان مخالفت کنم. وقتی از زبان بچه ها می‌شنیدم که به خاطر خدا کار می‌کنند، نمی‌توانستم بگویم "حق ندارید برای خدا کار کنید. " آرزوی همیشه‌ی من این بود که بچه هایم متدین و با ایمان باشند؛ خوب بچه هایم همین طور بودند. همین برای من کافی بود. زینب هم خیلی دلش می‌خواست با آنها به بیمارستان برود، ولی سن و سالش کم و خیلی هم لاغر و ضعیف بود. او آرام نمی‌نشست. هر روز صبح به جامعه‌ی معلمان که دو ایستگاه پایین تر از خانه‌ی ما بود می‌رفت. جامعه‌ی معلمان در زمان جنگ فعال بود. یک کتابخانه داشت و کارهای فرهنگی انجام می‌داد. زینب که دختر نترس و زرنگی بود، صبح برای کار به آنجا می‌رفت و ظهر به خانه بر می‌گشت. گاهی وقت ها هم شهلا همراهش به آنجا می‌رفت. جامعه‌ی معلمان با خانه‌ی ما فاصله‌ی زیادی نداشت. آنها پیاده می‌رفتند و پیاده بر می‌گشتند. زینب آن سال، سوم راهنمایی بود ولی شش ماه از سال می‌گذشت و همه‌ی بچه هایم از کلاس درس عقب مانده بودند. این موضوع خیلی مرا عذاب می‌داد. دلم نمی‌خواست بچه هایم از زندگی عادی‌شان عقب بمانند، ولی راهی هم پیش پای‌مان نبود. بعضی روز ها برای سر زدن به مینا و مهری به بیمارستان شرکت نفت می‌رفتم. از این که خوابگاه داشتند و با دوستان‌شان بودند، خیالم راحت بود. آن ها کار های پرستاری و امدادگری مثل آمپول زدن و بخیه کردن را کم کم یاد گرفتند. یک روز که به بیمارستان رفته بودم، با چشم های خودم دیدم که مرد عربی را که ترکش خورده بود به آنجا آورده بودند. آن مرد، هیکل درشتی داشت و سر تا پایش خونی بود. با دیدن آن مرد خیلی گریه کردم و به خانه برگشتم و پیش خودم به دخترهایم افتخار کردم که می‌توانند به زخمی ها کمک کنند.. ✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-وقسم‌بہ‌تو .. ڪہ‌با‌اسمت‌قلبم‌آرام‌میشود:)! -------•••🌱•••------- @Nahelah -------•••🌱•••-------
بعضیاکه‌خیلی‌گناه‌دارن‌میگن: یعنی‌خدا‌منوامیبخشه؟! اونانمیدونن‌وقتی‌به‌این‌حال‌میرسن؛ یعنی اینکه بخشیده میشن((: •••┈✾°🌱°✾┈••• @Nahelah •••┈✾°🌱°✾┈•••
|ڪجاست صاحب دل هاے گرد و خاکے مان| ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱حدیث‌ࢪوز🌱 ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌
🌱هرࢪوز‌یڪ‌صفحہ‌قرآن🌱 🌹سوره‌بقره🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛅️درهرطلوع‌آرزوی‌خورشیداین‌است: کاش‌غروب‌امروزم‌به‌خیرشودباظهورت... •••┈✾°🌱°✾┈••• @Nahelah •••┈✾°🌱°✾┈•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌مهدے🌱 ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌
ٺادلٺ‌روازگناه ؛ وجورےنشےڪه‌از حالٺ‌بهم‌بخوره؛ ... ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌