مولایغریبم..!
کمکمونکنمنتظرواقعیتباشیم..
کمکمونکن..'✨
#سرباز باشیم نه #سربار..!🥀
#امام_زمان
•────•❁•────•
@Nahelah
•────•❁•────•
💌
«رأیتُهُ فِی المَنام...
ثُمَّ ماذا؟
تَمَنَّیتُ أن یَحُلَّ بی ما حَلَّ بِأصحاب الکَهفِ...»
- در خواب دیدمش...
+ بعد چه شد؟
- آرزو کردم همان اتّفاقی که برایِ اصحابِ کهف افتاد برای من هم بیفتد...
لاادری
ترجمه از سپیده متولی
•────•❁•────•
@Nahelah
•────•❁•────•
53943میرسد-روزی-که-العجل-های-ما-میگیرد.mp3
7.26M
42.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#لیلهالرغائب نه شب آرزوهاست،
و نه شب درخواستها و حاجتها.
قضیه چیزی فراتر از اینهاست!
#رجب
•••┈✾°🌱°✾┈•••
@Nahelah
•••┈✾°🌱°✾┈•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-شهادتآمدنینیست..
رسیدنیاست؛
بایدآنقدربدویتابهآنبرسی..🕊
•────•❁•────•
@Nahelah
•────•❁•────•
°.🐚⃝⃡❥.°
تقلبیڪجاجایزهست
اونم؛امتحاناٺالہـےوسختےها...
ڪہبایدسࢪمونُبگیࢪیمبالا
ازࢪوبࢪگهٔزندگےشہدا #تقلب ڪنیم!
«🖤»ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
💛⃟🦋⸾⸾⇢ #شــهیدانـھ
•────•❁•────•
@Nahelah
•────•❁•────•
😒😒
یه ادمین فعال میخوایم واسه این کانال
❀@asoography❀
🍓کسی بود بگه): ممنونـ
@Hasan_p
هرچندکهمابدیم
امادعارابلدیم اللهمعجللولیک الفرج!
#امام_زمان
•────•❁•────•
@Nahelah
•────•❁•────•
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#شهیده_زینب_کمایی
#قسمتسیام
پسرعموی جعفر کنار خانهاش یک خانه باغی داشت. وسط باغ، یک خانهی کوچکی داشتند که
سقفش از چندل¹ بود و تمام سقف، گنجشک ها و پرنده ها لانه کرده بودند. خانه باغی از چوب
ساخته شده بود و موش های زیادی در آن زندگی میکردند.
بعد از یک هفته عذابِ همنشینی با فامیل نامهربان، تمسخر و اذیتهایشان، به آن خانه
رفتیم. حاضر شدیم با موش و گنجشک زندگی کنیم، اما زخم زبان فامیل را نشنویم. البته بعد از
رفتنمان به خانه باغی، زخم زبان ها و اذیت ها چند برابر شد.
از یک طرف، موش ها توی ساک و وسائلمان میرفتند و بعضی از لباس ها را خورده بودند و
گنجشک ها روی سرمان فضله میریختند، و از طرفی فامیل هم همچنان به ما دهن کجی میکرد.
در خانه باغ یک میز قراضهی چوبی بود که ما از سر نا چاری، وسائلمان را روی آن گذاشتیم. آن
خانه آشپزخانه و حمام نداشت. به بازار رفتم و یک فِرِیمِز² و یک بخاری فوجیکا³ خریدم. از درد
بی جایی، فریمز را توی توالت میگذاشتم و هر وقت میخواستم غذا درست کنم، آن را توی راهرو میکشیدم و غذا درست میکردم.
هر وقت به تنگ میآمدم، مینشستم و به یاد خانهی تمیز و قشنگم در آبادان گریه میکردم.
خانهای که دور تا دورش شمشاد سبز بود و باغچه ای پر از گل و سبزی داشت. اتاق هایی که
دیوارهای رنگ روغن شدهاش، مثل آینه بود و از صافی و تمیزی میدرخشید. آشپزخانهای که من
صبح تا شب در حال نظافتـش بودم و بذار و بردار میکردم.
در کمتر از یک ماه، صدام، زندگی من و بچه هایم را شخم زد. آواره و محتاج فامیلی شدیم که تا
قبل از آن جز خدمت و محبت کاری در حقشان نکرده بودیم. بچه هایم از درس و مشق عقب ماندند. مینا و مهری شب و روز گریه میکردند و
غصهی رفتن به آبادان را میخوردند.
زینب آرام و قرار نداشت. اخلاقی هم که داشت
این بود که سریع با وضعیت جدید کنار میآمد. هیچ وقت تحمل نمیکرد که زندگیاش بیهوده
بگذرد. زینب رفت و در کلاس های قرآن و نهجالبلاغهی بسیج که در مسجد محل زندگیمان
بود، شرکت کرد. یک کتاب نهج البلاغه خرید. اسم معلم کلاسشان آقای شاهرخی بود.
زینب با علاقه روی خطبه های حضرت علی علیه سلام کار میکرد. دخترهای فامیل جعفر، حجاب
درست و حسابی نداشتند. زینب با آنها دوست شد و دربارهی حجاب و نماز با آنها حرف میزد...
¹ چوبی که در سقف خانه ها به کار میبرند.
² وسیله ای برای پختن غذا شبیه به گاز پیک نیک که با نفت روشن میشود.
³ بخاری نفتی که در زمان جنگ مورد استفادهٔ اکثر خانواده ها بود.
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#شهیده_زینب_کمایی
#قسمتسیویکم
مینا و مهری و شهلا هم بعد از زینب به کلاس ها رفتند. آنها میدانستند که فعلا مجبورند در
رامهرمز بمانند؛ پس لااقل کلاسی بروند، چیزی یاد بگیرند تا زمان آنقدر برایشان سخت نگذرد.
البته مینا و مهری بیشتر به این نیت رفتند که راهی برای برگشتن به آبادان پیدا کنند. زینب از
همه فعال تر و علاقه مند تر در کلاس ها شرکت میکرد.
شهرام را که نـُه سال داشت به دبستان بردم. شهرام با چهارماه تأخیر سر کلاس رفت. توی
دبستان هم، شهرام را تحویل نگرفتند و آنقدر به شهرام بد گذشت که بعد از چند روز حاضر
به رفتن به مدرسه نشد. همین که همه به آن ها 'جنگ زده یل' میگفتند، برای بچه ها سخت
بود. بچه ها از این اسم بدشان میآمد. خودم هم بدم میآمد. وقتی با این اسم صدایمان
میکردند، فکر میکردم که به ما ‹طاعونی›، ‹وبایی› میگویند.انگار که ما مریض و بدبخت
بودیم و بیچاره ترین آدم های روی زمین.
هوا حسابی سرد بود و رختخواب نداشتیم.
زیر پایمان هم فرش نداشتیم. آذر ماه، مهران یک فرش و چند دست رختخواب و پتو و
چرخ خیاطی و مقداری خرت و پرت برای ما آورد. اما مشکل ما با این چیز ها حل نمیشد.
مادرم در کنار ما بود و شب و روز غصهی من و بچه هایم را میخورد. دخترها حسابی لاغر
شده بودند و اصلا از محیط رامهرمز خوششان نمیآمد.
یکی از خدمتگزار های بیمارستان شرکت نفت، به نام آقای مالکی، فامیل خیلی دور جعفر بود.
خانوادهی مالکی در رامهرمز بودند و او ماهی یک بار برای مرخصی و دیدن خانوادهاش به
رامهرمز میآمـد. سه ماه از رفتن ما به رامهرمز میگذشت که مینا و مهری از طریق آقای مالکی
فهمیدند که تعدادی از دوست هایشان مثل سعیده حمیدی و زهره آغاجری، در بیمارستان
شرکت نفت آبادان مشغول امداد گری مجروهین جنگ هستند.
مینا برای سعیده حمیدی نامه نوشت و به دست آقای مالکی داد. آقای مالکی یک ماه بعد
که به رامهرمز آمد، جواب نامه را آورد. سعیده در نامه نوشته بود که بیمارستان احتیاج به
نیروی امدادگر دارد و همین طور خبر داده بود که زهره آغاجری، ترکش خمپاره خورده و
مجروح شده است...
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
امامزمان'عج'
خطاببهشیعیانشانمیفرمایند:
"اگر دعا کنید، برای دعایتان آمین میگویم و چنانچه دعا نکنید، من برایتان دعا میکنم.
برای لغزشهایتان استغفار میکنم و حتی بوی شما را دوست دارم...🌿"
#امام_زمان
•••┈✾°🌱°✾┈•••
@Nahelah
•••┈✾°🌱°✾┈•••
•♥️🌱•
گوهَمچوتویےڪزتوبَرَددِݪڪهبدانے
بَرعآشِقِبیچآرهجُدایےچہبَلایےست:)
#صلےاللهعلیڪیااباعبدلله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیقشو!
#امام_زمان
•••┈✾°🌱°✾┈•••
@Nahelah
•••┈✾°🌱°✾┈•••
هدایت شده از مهـــدیــار
📣📣خبرررر خبررررر📣📣
❌کلاس رایگان❌
پس از مدت ها بالاخره قراره کنارهم کلاس آنلاین داشته باشیم😎
یه کلاس جذاب با این موضوع که:
⁉️چطور میتونیم سرباز خوبی برای امام زمان باشیم ⁉️
ناسلامتی اسممون مهدیاره
باید سعی کنیم قدم به قدم نزدیک بشیم به اون کسی که یار امام زمانشه😍
_°_°_°_°_°_°_°_°_°_°_°_°
پس شما رو دعوت میکنم به کلاس «الفبای سربازی امام زمان (عج)»
زمان: یکشنبه ساعت ۱۹
مکان: اسکای روم
لینک: 👇زمان کلاس شد بزن روش 👇 و گزینه مهمان رو بزن
https://www.skyroom.online/ch/poshtybanman/mahdyar
منتظر حضور گرمتون هستیم
⭕️ظرفیت محدود⭕️
@mahdyar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمق!)😁
#لبیک_یا_خامنه_ای
•••┈✾°🌱°✾┈•••
@Nahelah
•••┈✾°🌱°✾┈•••
هدایت شده از 🇵🇸دختران انقلاب 🇮🇷
🇮🇷 هیات دختران انقلاب برگزار می کند
💢اکران فیلم سینمایی هِناس
📌چهارشنبه 19بهمن ساعت15
📌با مداحی حاج امیر عباسی
📌و با حضور عوامل فیلم
❌حتما با شماره های روی پوستر جهت ثبت نام تماس بگیرید
#هیات_دختران_انقلاب
#دختران_انقلاب
🇮🇷صدای دختران انقلاب را از اینجا بشنوید
✅https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc