D1737764T16644069(Web).mp3
10.14M
سخنرانی حجت الاسلام سید حسین مومنی با موضوع " حضرت علی اکبر (ع) الگویی برای جوانان
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#روز_جوان
🎙#استاد_مومنی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت هفتاددو هشتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻 نق
🌳شجره آشوب« قسمت هفتاد و نهم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻4. هنگامی که قیس بن سعد (استاندار علی ع ) از مصر عزل شد، از مصر به مدینه امد و سپس از مدینه به سوی کوفه رفت. این خبر به گوش معاویه رسید. معاویه کاملا انتظار داشت که مروان در مدینه قیس را ترور کند زیرا قیس مهره کلیدی علی ع بود لذا نیز طی نامه ای مروان را سرزنش کرد و گفت: «قيس بن سعد و رأى و اعتبار وى را به كمك على فرستاديد، به خدا اگر يكصد هزار جنگاور به كمك او فرستاده بوديد مرا چنين به خشم نمىآورد كه قيس بن سعد را پيش على فرستاديد.»
🔻 سوال مهم اینجاست اگر مروان، نفوذی بنی امیه و شخص معاویه نبود،در سراسر زندگی خود، چیزی جز دشمنی و کینه با اهل بیت نداشت. او بود که جعده را تحریک کرد تا امام حسن علیه السلام را مسموم کند و حتی جزو گروهی بود که با برپا کردن آشوب، جلوی دفن امام حسن در کنار پیامبر را گرفت و به تابوت حضرت، تیراندازی کردند. پیامبر او را وزغ پسر وزغ و شخص ملعون نامید. ما دلایل خود را برای نفوذی بودن مروان از سوی بنی امیه به شرح زیر می آوریم:
🔻1.در زمان خلیفه سوم، او و ابوسفیان، روی رفتارهای عثمان، نفوذ داشتند. به طوری که یعقوبی می نویسد: «مروان بن حکم و ابوسفیان، بر عثمان تسلط داشتند و بر او چیره بودند.»
🔻2. مروان، برای قتل عثمان، مردم را تحریک می کرد. زمانی که معترضان به وساطت امام علی علیه السلام، پذیرفتند تا به مصر برگردند، در نیمه راه پیکی را از سوی عثمان دستگیر کردند. همراه این پیک نامه ای خطاب به ابن ابی سرح، فرماندار مصر نوشته شده و در آن به قتل معترضان دستور داده بود. هنگامی که معترضان آن نامه را دیدند، متوجه شدند به خط مروان به حکم نگاشته شده است.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
۞أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا ۚ وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ۞
«صَدَقَ اللهُ العَلیُ العَظیم»
(خداوند) از آسمان آبى فرو فرستاد. و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد. سپس سیلاب بر روى خود کفى حمل کرد. (همچنین) و از آنچه (در کوره ها،) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش بر آن مى افروزند، کفهایى مانند آن به وجود مى آید ـ خداوند براى، حق و باطل چنین مثالى مى زند ـ سرانجام کفها به بیرون پرتاب مى شوند، ولى آنچه به مردم سود مى رساند [= آب یا فلزّ خالص ]در زمین مى ماند. خداوند اینچنین مثال مى زند!
(الرعد/۱۷)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیه(۱۶)🔹 ⁉️بت پرستى چرا؟ از آنجا که در آیات گذشته بحث هاى فراوانى د
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیه (۱۷)🔹
✅ترسیم دقیقى از منظره حقّ و باطل
از آنجا که روش قرآن به عنوان یک کتاب تعلیم و تربیت، متّکى به مسائل عینى است، براى نزدیک ساختن مفاهیم پیچیده به ذهن، روى مثَل هاى حسّى جالب و زیبا در زندگى روزمرّه مردم تکیه مى کند. در اینجا نیز براى مجسّم ساختن حقایقى که در آیات گذشته درباره توحید و شرک، ایمان و کفر، و حقّ و باطل گذشت، مثَل بسیار روشنى مى زند، مى فرماید: خداوند از آسمان آبى فرستاد (أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً).
آبى حیات بخش و زندگى آفرین و سرچشمه نمو و حرکت; و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد (فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا).
جویبارهاى کوچک، دست به دست هم مى دهند و نهرهایى به وجود مى آورند. نهرها به هم مى پیوندند و سیلاب عظیمى از دامنه کوهسار سرازیر مى شود. آب ها از سر و دوش هم بالا مى روند و هرچه را بر سر راه خود بینند برمى دارند و مرتّباً بر یکدیگر کوبیده مى شوند. در این هنگام، کف ها از لابه لاى امواج ظاهر مى شوند. قرآن مى گوید: سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد (فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا).
رابى از مادّه ربوّ (بر وزن غلوّ) به معنى بلندى و برترى است. ربا نیز که به معنى سود یا پول اضافى یا جنس دیگر است، از همین مادّه و به همین معنى است زیرا اضافه و زیادى را مى رسانَد.
پیدایش کف ها منحصر به نزول باران نیست، و از آنچه (در کوره ها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مى کنند (تا ذوب شود) کف هایى مانند آن به وجود مى آید (وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَة أَوْ مَتَاع زَبَدٌ مِثْلُهُ).
بعد از این مثال که به صورت وسیع، نه تنها در مورد آب که در مورد همه فلزّات ـ چه آنها که زینتى هستند و چه آنها که وسایل زندگى را از آن مى سازند ـ بیان مى کند، به سراغ نتیجه گیرى مى رود، مى فرماید: خداوند براى حقّ و باطل چنین مثالى مى زند (کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ).
سپس به شرح آن مى پردازد، مى گوید: سرانجام کف ها به بیرون پرتاب مى شوند، ولى آنچه به مردم سود مى رسانَد در زمین مى مانَد (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الاَْرْضِ).
کف هاى بیهوده و بلندآواز و میان تهى که همیشه بالانشین هستند امّا هنرى ندارند، باید به کنارى ریخته شوند و امّا آب خاموش و بى سروصداى متواضع و مفید و سودمند مى مانَد و اگر روى زمین هم نماند به اعماق زمین نفوذ مى کند و چیزى نمى گذرد که به صورت چشمه سارها، قنات ها و چاه ها سر از زمین برمى دارد. تشنه کامان را سیراب مى کند. درختان را بارور. گل ها را شکفته و میوه ها را رسیده، و به همه چیز سروسامان مى دهد.و در پایان آیه براى تأکید بیشتر و دعوت به مطالعه دقیق تر روى این مثال مى فرماید: خداوند این چنین مثال مى زند (کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الاَْمْثَالَ).
نکته ها:
در این مثال پرمعنى که با الفاظ و عبارات موزونى ادا شده و منظره حقّ و باطل را به عالى ترین صورتى ترسیم کرده، حقایق فراوانى نهفته است که در اینجا به بخشى از آن اشاره مى کنیم.
۱. شناخت حقّ و باطل
که همان شناخت واقعیّت ها از پندارهاست، گاهى براى انسان چنان مشکل زا مى شود که حتماً باید سراغ نشانه رفت و از نشانه ها، حقایق را از اوهام و حق را از باطل شناخت.
قرآن در مثال بالا این نشانه ها را چنین بیان کرده است:
الف) حق همیشه مفید و سودمند، همچون آب زلال که مایه حیات و زندگى است، امّا باطل، بى فایده و بیهوده است، نه کف هاى روى آب هرگز کسى را سیراب مى کنند و درختى را مى رویانند و نه کف هایى که در کوره هاى ذوب فلزّات ظاهر مى شود مى توان از آنها زینتى یا وسیله اى براى زندگى ساخت، و اگر هم مصرفى داشته باشند مصارف بسیار پست و بى ارزش اند که به حساب نمى آیند، مانند صرف کردن خاشاک براى سوزاندن.باطل، همواره مستکبر، بالانشین، پرسروصدا، پرقال و غوغا، ولى توخالى و بى محتواست، امّا حق متواضع، کم سروصدا، اهل عمل و پرمحتوا و سنگینوزن است.
ب) حق همیشه متّکى به نفس است امّا باطل از آبروى حق مدد مى گیرد و سعى مى کند خود را به لباس او درآورد و از حیثیّت او استفاده کند، همان گونه که هر دروغى از راست فروغ مى گیرد که اگر سخن راستى در جهان نبود هرگز کسى دروغى را باور نمى کرد، و اگر جنس خالصى در جهان نبود کسى فریب جنس قلاّبى را نمى خورد.بنابراین حتّى فروغ زودگذر باطل و آبروى و حیثیّت موقّت او به برکت حقّ است، امّا حق همه جا متّکى به خویشتن است و آبرو و اثر خویش.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیه (۱۷)🔹 ✅ترسیم دقیقى از منظره حقّ و باطل از آنجا که روش قرآن به ع
↩️۲. زَبَد چیست؟
زَبَد به معنى کف هاى روى آب یا هرگونه کف است و مى دانیم که آب زلال کمتر کف بر روى آن آشکار مى گردد، زیرا کف ها به خاطر آلوده شدن آب به اجسام خارجى است.
از اینجا روشن مى شود که اگر حق به صفا و پاکى اصلى باقى بماند، هرگز کف هاى باطل اطراف آن آشکار نمى گردد، امّا هنگامى که حق بر اثر برخورد با محیط هاى آلوده، رنگ محیط رابه خود گرفت و حقیقت را خرافه و درستى با نادرستى و پاکى با ناپاکى آمیخته شد، کف هاى باطل در کنار آن آشکار مى شوند.
این همان چیزى است که على(علیه السلام) در نهج البلاغة به آن اشاره کرده، آنجا که مى فرماید: فَلَو أنَّ الباطِلَ خَلَصَ مِن مِزاجِ الحَقِّ لَم یَخفَ عَلَى المُرتادینَ وَ لَو أنَّ الحَقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ الباطِلِ انقَطَعَت عَنهُ ألسُنُ المُعانِدینَ: اگر باطل از آمیزش با حق خالص شود، بر حق جویان مخفى نخواهد ماند، و اگر حق از آمیزش باطل رهایى یابد، زبان بدگویان از آن قطع خواهد شد .(۳)بعضى از مفسّران گفته اند که آیه مورد بحث در حقیقت داراى سه تشبیه است: نزول آیات قرآن از آسمان وحى، تشبیه به نزول قطرات حیات بخش باران شده است. دل هاى انسان ها تشبیه به زمین ها و درّه ها که هر کدام به اندازه وسعت وجودشان بهره مى گیرند.
وسوسه هاى شیطانى به کف هاى آلوده روى آب تشبیه شده است که این کف ها از آب پیدا نشده بلکه از آلودگى محلّ ریزش آب پیدا مى شود، و به همین دلیل وسوسه هاى نفس و شیطان از تعلیمات الهى نیست بلکه از آلودگى قلب انسان است، امّا سرانجام وسوسه ها از دل مؤمنان برطرف مى گردد و آب زلال وحى که موجب هدایت و حیات انسان هاست باقى مى مانَد.
۳. همیشه بهره ها به میزان آمادگى ها و لیاقت هاست
از این آیه ضمناً استفاده مى شود که در مبدأ فیض الهى هیچ گونه بخل، محدودیّت و ممنوعیّت نیست، چنانکه ابرهاى آسمان بى قیدوشرط همه جا باران مى پاشند و این قطعه هاى مختلف زمین و درّه ها هستند که هر کدام به مقدار وسعت وجود خود از آن بهره مى گیرند، زمین کوچک تر بهره اش کمتر و زمین وسیع تر سهمش بیشتر است، و چنین است قلوب و ارواح آدمیان در برابر فیض خدا.
۴. باطل به دنبال بازار آشفته مى گردد
هنگامى که سیلاب وارد دشت و صحراى صاف مى گردد و جوش و خروش آب فرو مى نشیند، اجسامى که با آب مخلوط شده بودند تدریجاً ته نشین مى شوند و کف ها از میان مى روند و آب زلال، چهره اصلى خود را آشکار مى سازد، و به همین ترتیب باطل به سراغ بازار آشفته مى رود تا از آن بهره گیرد، امّا هنگامى که آرامش پیدا شد و هر کسى به جاى خویشتن نشست و معیارها و ضابطه ها در جامعه آشکار گشت، باطل جایى براى خود نمى بیند و به سرعت کنار مى رود.
۵. باطل تنها در یک لباس ظاهر نمى شود
یکى از خصایص باطل این است که هر لمحه به شکلى و هر لحظه به لباس دیگرى درمى آید، تا اگر او را در یک لباس شناختند در لباس دیگر بتواند چهره خود را پنهان سازد. در آیه مورد بحث نیز اشاره ظریفى به این مسأله شده است آنجا که مى گوید: کف ها نه تنها بر آب ظاهر مى گردند، در هر کوره اى و هر بوته اى که فلزّات ذوب مى شوند کف هاى تازه به شکل جدید و در لباس تازه اى آشکار مى شوند.
و به تعبیرى دیگر، حقّ و باطل همه جا وجود دارد، همان گونه که کف ها در هر مایعى به شکل مناسب خود آشکار مى شود.بنابراین باید هرگز فریب تنوّع صورت ها را نخوریم و در هر کجا منتظر باشیم که باطل را با صفات ویژه اش ـ که صفات آنها همه جا یکسان است و در بالا اشاره شد ـ بشناسیم و آنها را کنار بزنیم.
۶. بقاى هر موجود بسته به میزان سود رسانى اوست
در آیه مورد بحث مى خوانیم: امّا آنچه به مردم سود مى رساند باقى و برقرار مى ماند (وَ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الاَْرْضِ).
نه تنها آب که مایه حیات است مى ماند و کف ها از میان مى روند، بلکه در فلزّات چه آنها که براى حِلیَه و زینت اند، و چه آنها که براى تهیّه متاع و وسایل زندگى، در آنجا نیز فلزّ خالص که مفید و سودمند یا شفّاف و زیباست مى ماند و کف ها را به دور مى افکنند.
و به همین ترتیب، انسان ها، گروه ها، مکتب ها و برنامه ها به همان اندازه که سودمندند، حقّ بقا و حیات دارند و اگر مى نگریم انسان یا مکتب باطلى مدّتى سر پا مى مانَد، به خاطر آن مقدار از حقّى است که به آن آمیخته شده که به همان نسبت حقّ حیات پیدا کرده است.
۷. چگونه حق، باطل را بیرون مى ریزد
کلمه جفاء که به معنى پرتاب شدن و به بیرون پریدن است، نکته لطیفى دربردارد و آن اینکه باطل به جایى مى رسد که قدرت نگهدارى خویش را ندارد و در این لحظه از متن جامعه به خارج پرتاب مى شود و این در همان حال است که حق به جوشش مى آید. هنگامى که حق به خروش افتاد، باطل همچون کف هاى روى دیگ که به خارج پرتاب مى شود بیرون مى افتد و این خود دلیلى است بر اینکه حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.⬇️