قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۹۸ الی ۱۰۳ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ آیه بعد،
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیه ۱۰۴
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
آن روز که آسمان ها درهم پیچیده مى شود
در آخرین آیه بحث گذشته خواندیم، مؤمنان راستین از فزع اکبر وحشت بزرگ غمگین نمى شوند، آیه مورد بحث، توصیفى از آن روز وحشت بزرگ است، و در حقیقت علت عظمت این وحشت را مجسم مى سازد، مى گوید: این امر، روزى تحقق مى یابد که ما آسمان را درهم مى پیچیم همان گونه که طومار نامه ها درهم پیچیده مى شود ! (یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ).(۱)
در زمان هاى گذشته براى نوشتن نامه ها و همچنین کتاب ها، از اوراق طومار مانند استفاده مى کردند، این طومارها را قبل از نوشتن به هم مى پیچیدند و شخص کاتب تدریجاً آن را از یک طرف مى گشود، و مطالب مورد نظر را روى آن مى نوشت و بعد از پایان کتابت نیز آن را مى پیچیدند و کنار مى گذاشتند و لذا هم نامه ها و هم کتاب هایشان شکل طومار داشت این طومار، سجل نامیده مى شد که براى کتابت از آن استفاده شده بود.
در این آیه تشبیه لطیفى نسبت به درنوردیدن طومار عالم هستى در پایان دنیا شده است، در حال حاضر این طومار گشوده است و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى شود و هر یک در جائى قرار دارد، اما هنگامى که فرمان رستاخیز فرا رسد، این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پیچیده خواهد شد.
البته پیچیدن جهان، به معنى فنا و نابودى آن نیست چنان که بعضى پنداشته اند بلکه، به معنى درهم کوبیده شدن و جمع و جور شدن آن است.
به تعبیر دیگر شکل جهان به هم مى خورد، اما مواد آن نابود نمى شود، این حقیقتى است که از تعبیرات مختلف در آیات معاد (مخصوصاً بازگشت انسان از استخوان پوسیده و از قبرها) به خوبى مشاهده مى شود.
سپس اضافه مى کند: همان گونه که ما در آغاز آن را ایجاد کردیم باز هم برمى گردانیم و این کار مشکل و سختى در برابر قدرت عظیم ما نیست (کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْق نُعِیدُهُ).
در حقیقت این تعبیر شبیه تعبیرى است که در آیه ۲۹ سوره اعراف آمده است: کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ: همان گونه که شما را در آغاز ایجاد کرد، باز مى گردید .
و یا همانند: وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ: او کسى است که آفرینش را ایجاد کرد سپس آن را بازمى گرداند و این بر او آسان تر است .(۲)-(۳)
اما این که بعضى از مفسران احتمال داده اند: منظور از این بازگشت، بازگشت به فناء و نیستى، یا به هم پیچیدگى همچون آغاز آفرینش است، بسیار بعید به نظر مى رسد.
و در پایان آیه، مى فرماید: این وعده اى است که ما داده ایم و قطعاً آن را انجام خواهیم داد (وَعْداً عَلَیْنا إِنّا کُنّا فاعِلِینَ).(۴)-(۵)
از بعضى روایات استفاده مى شود: منظور از بازگشت خلق به صورت اول آن است که انسان ها بار دیگر پا برهنه و عریان ـ آن گونه که در آغاز آفرینش بودند ـ بازمى گردند، ولى بدون شک، منظور این نیست که مفهوم آیه منحصر در این معنى باشد، بلکه این یکى از چهره هاى بازگشت آفرینش به صورت نخست است.(۶)
* * *
✍ پی نوشت:
۱ ـ سجل (بر وزن سطل) به معنى دلو بزرگ است، و سِجِلّ (با کسر سین و جیم و تشدید لام) به معنى قطعه سنگ هائى است که روى آن مى نوشتند، سپس به تمام اوراقى که مطالب را روى آن مى نگارند، گفته شده است (مفردات راغب و قاموس).
باید توجه داشت: در ترکیب جمله کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ احتمالاتى داده شده است اما مناسب تر از همه آن است که طَىّ که مصدر است به سِجِلّ که مفعول آن است اضافه شده و لام در لِلْکُتُبِ براى اضافه است یا براى بیان علت (دقت کنید).
۲ ـ روم، آیه ۲۷.
۳ ـ البته همان گونه که در گذشته نیز اشاره کرده ایم، در مورد قدرت بى پایان خداوند مشکل و آسان وجود ندارد، بلکه همه کاملاً یکسان است، بنابراین تعبیرى که در آیه فوق به کار رفته است در واقع از دیدگاه انسان ها است (دقت کنید).
۴ ـ وَعْداً مفعول فعل وَعَدْنا است که در تقدیر مى باشد.
۵ ـ این جمله در واقع چند گونه تأکید در بر دارد، واژه وَعد پس از آن تعبیر به عَلَیْنا (بر ما) و سپس تأکید با إِنّا و دیگر استفاده از فعل ماضى در کُنّا و همچنین کلمه فاعِلِیْن .
۶ ـ مجمع البیان ، ذیل آیات مورد بحث.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
21.Anbiya.103-104.mp3
2.97M
🎙 تفسیر صوتی آیات ۱۰۳ و ۱۰۴
مفسّر : حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۰ 🔭 شناخت امور واقعی و خرافی ↩️ و از آن جا كه بوى خوش و عسل و سوار شدن بر مرك
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۱
⚖ هماهنگى معقول با مردم:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به يك نكته لطيف اجتماعى مى كند مى فرمايد: «هماهنگى با مردم در اخلاقشان سبب در امان بودن از كينه توزى و دشمنى آن هاست»; (مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلاَقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ).
شك نيست كه هر قوم و جمعيت بلكه هر انسانى صفات و اخلاق ويژه خود را دارد و به كسانى علاقه مند است كه در صفات و اخلاق با او هماهنگ باشند، به آداب و رسومش احترام بگذارند و مطابق خواسته هاى او عمل كنند. هماهنگى با مردم در اين امور ـ البته در مواردى كه برخلاف شرع و عقل نيست ـ سبب مى شود كه آن ها انسان را از خود بدانند و با او رابطه دوستى برقرار كنند و همين امر سبب امنيت از كينه توزى و دشمنى آن ها مى شود. البته همان گونه كه اشاره شد منظور، هم رنگ جماعت شدن در زشتى و بدى ها و آداب و رسوم غلط و كارهاى خلاف شرع و عقل نيست چراكه نه شرع به ما چنين اجازه اى را مى دهد و نه عقل و خرد. در روايات اسلامى عنوان ديگرى مطرح است كه با آنچه در اين كلام شريف آمده قريب المضمون مى باشد و آن مسأله مدارا با مردم است. در احاديث فراوانى به مدارا كردن با مردم توصيه و بر آن تأكيد شده است ازجمله اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «دارِ النّاسَ تأمَنْ غوائِلَهُم و تَسْلَمْ مِن مَكايِدِهم; با مردم مدارا كن تا از دشمنى آن ها و كيد و مكرشان در امان باشى».[1]
مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى در جلد دوم بابى تحت عنوان «باب المداراة» مطرح كرده كه در ذيل آن روايات متعددى آورده است ازجمله در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند: «ثَلاَثٌ مَنْ لَمْ يكُنَّ فِيهِ لَمْ يتِمَّ لَهُ عَمَلٌ: وَرَعٌ يحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِى اللَّهِ وَ خُلُقٌ يدَارِى بِهِ النَّاسَ وَ حِلْمٌ يرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ; سه چيز است كه در هركس نباشد هيچ كارى از كارهاى او سامان نمى پذيرد: ورع و تقوايى كه او را از معصيت خدا بازدارد و اخلاقى كه او را به مدارا كردن با مردم وادارد و حلم و بردبارى اى كه جهل جاهلان را با آن از خود دور سازد».[2]
در حديث ديگرى از آن حضرت اين مسأله با تأكيد بيشترى عنوان شده است، مى فرمايد: «أَمَرَنِى رَبِّى بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِى بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ; پروردگارم مرا به مدارا كردن با مردم دستور داده همان گونه كه دستور به فرائض و واجبات داده است».[3]
و در حديث سومى باز هم تأكيد بيشترى در اين زمينه شده، مى فرمايد: «مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الاِْيمَانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَيشِ; مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و رفاقت با آن ها نصف زندگى است».[4]
كلام امام(عليه السلام) درباره هماهنگى با اخلاق مردم و احاديث متعددى كه در بالا از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مورد مدارا كردن با خلق خدا و رفاقت با آن ها نقل كرديم نشانه روشنى از روح اجتماعى تعليمات اسلام است كه تا چه اندازه مسائل مختلف اخلاقى و روانى را براى هم زيستى مسالمت آميز با مردم مورد توجه قرار داده است.
اين سخن را با حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم: «إِنَّ قَوْماً مِنَ النَّاسِ قَلَّتْ مُدَارَاتُهُمْ لِلنَّاسِ فَأُنِفُوا (فَنُفُوا) مِنْ قُرَيش وَ ايمُ اللَّهِ مَا كَانَ بِأَحْسَابِهِمْ بَأْسٌ وَ إِنَّ قَوْماً مِنْ غَيرِ قُرَيش حَسُنَت مُدَارَاتُهُمْ فَأُلْحِقُوا بِالْبَيتِ الرَّفِيعِ; گروهى از مردم مدارا كردنشان نسبت به ديگران كم و ضعيف بود و لذا از قبيله قريش نفى و طرد شدند و به خدا سوگند ازنظر حسب و نسب مشكلى نداشتند (مشكلشان عدم مدارا بود) و گروهى از غير قريش مدارا كردنشان خوب بود و ملحق به اين بيت رفيع شدند».[5]
بار ديگر تأكيد مى كنيم كه منظور از هماهنگى و مدارا با مردم اين نيست كه هم رنگ آن ها در خلاف كارى ها و معاصى و آلودگى شويم. به يقين كسى كه پايبند به موازين شرع باشد چنين فكرى به خود راه نمى دهد بلكه منظور هماهنگى و مدارا در امور مباح و چيزهايى است كه مورد علاقه آن ها و مشروع مى باشد.[6]
✍پی نوشت:
[1]. غررالحكم، ح 10179.
[2]. كافى، ج 2، ص 116، ح 1.
[3]. همان، ص 117، ح 4.
[4]. همان، ح 5.
[5]. كافى، ج 2، ص 117، ح 6.
[6]. سند گفتار حكيمانه: در مصادر آمده است كه قبل از مرحوم سيد رضى، جاحظ در المائة المختارة اين كلام حكمت آميز را آورده و بعد از سيد رضى آمدى در غررالحكم آن را با تفاوت مختصرى ذكر كرده و همچنين ابن القاسم در رياض الاخبار با بعضى اضافات آن را آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 296)
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ امام على عليه السلام :
ألا إنَّ الدنيا دارٌ لا يُسلَمُ منها إلاّ فيها (بالزُّهدِ) و لا يُنْجى بشيءٍ كانَ لها .
ابتُلِيَ الناسُ بها فِتنةً .
فما أخَذُوهُ منها لها ، اُخرِجوا مِنه و حوسِبوا علَيهِ
و ما أخَذُوهُ مِنها لِغَيرِها ، قَدِموا علَيهِ و أقاموا فيهِ .
💠بدانيد كه دنيا سرايى است كه هيچ كس از آن به سلامت نمى رهد جز با دل بركندن از آن
و هيچ كس به واسطه كارى كه براى دنيا كند نجات نمى يابد .
مردم براى آزمايش گرفتار دنيا شده اند .
آنچه را از دنيا به خاطر دنيا برگرفتند ، از دستشان برود و بايد حساب پس دهند
و آنچه را از دنيا براى غير آن ( آخرت ) به دست آوردند، به آن برسند و هميشه با آنهاست .
📚( نهج البلاغة: الخطبة ۶۳ )
@Nahjolbalaghe2
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موعظه
🤲 دعایی با ثوابهای عجیب
ملائکه ۷ آسمان تاقیامت نمی توانند ثوابش را بنویسند و خداوند او و پدر و مادرش را از جهنم آزاد می کندو شفاعت ۱۰۰۰ نفر را برایش می نویسد و...
📚منبع:کتاب عده الداعی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و هجده 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻏﻠﺎﻡ ﺑﺮ ﺍﺳﺘﺮ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﻘ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و نوزده
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺷﺎﻋﺮ ﺍﺑﻮ ﻣﺴﺘﻬﻞ ﻛﻤﻴﺖ، ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﺧﻨﻴﺲ ﺑﻦ ﻣﺨﺎﻟﺪ ﺍﺑﻦ ﻭﻫﻴﺐ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﺳﺒﻴﻊ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﻚ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﺛﻌﻠﺒﻪ ﺑﻦ ﺩﻭﺩﺍﻥ ﺑﻦ ﺍﺳﺪ ﺑﻦ ﺧﺰﻳﻤﻪ ﺑﻦ ﻣﺪﺭﻛﻪ ﺑﻦ ﺍﻟﻴﺎﺱ ﺑﻦ ﻣﻀﺮ ﺑﻦ ﻧﺰﺍﺭ ﺍﺳﺖ. ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻔﺮﺝ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ: ﻛﻤﻴﺖ ﺷﺎﻋﺮﻱ ﭘﻴﺸﺮﻭ ﻭ ﻟﻐﺖ ﺷﻨﺎﺱ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻋﺮﺏ ﺁﺷﻨﺎ ﺍﺳﺖ. ﻭﻱ ﺍﺯ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭﺍﻥ " ﻣﻀﺮ " ﻭ ﺍﺯ ﻣﺘﻌﺼﺒﺎﻥ ﺑﺮ " ﻗﺤﻄﺎﻧﻴﻪ " ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻋﻴﺐ ﺁﮔﺎﻩ، ﻭ ﺍﻳﺎﻡ ﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﻓﺨﺮ ﻓﺮﻭﺵ ﺁﻧﺎﻥ، ﺭﻭﻳﺎ ﺭﻭﻱ ﺑﻪ ﻛﺸﻤﻜﺶ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻭﻱ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﻣﻲﺯﻳﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﻋﺒﺎﺳﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺖ. ﻛﻤﻴﺖ ﺑﻪ ﺗﺸﻴﻊ ﻫﺎﺷﻤﻲ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﻣﻌﺎﺫ ﻫﺮﺍﺀ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ: ﺷﺎﻋﺮ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺟﺎﻫﻠﻴﺎﻥ ﻣﻲﭘﺮﺳﻴﺪ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻴﺎﻥ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﺨﺴﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﻫﻠﻴﺎﻥ، ﮔﻔﺖ: " ﺍﻣﺮﺀ ﺍﻟﻘﻴﺲ " ﻭ " ﺯﻫﻴﺮ " ﻭ " ﻋﺒﻴﺪ ﺑﻦ ﺍﻟﺎﺑﺮﺹ "، ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻴﺎﻥ؟ ﮔﻔﺖ: " ﻓﺮﺯﺩﻕ " ﻭ " ﺟﺮﻳﺮ " ﻭ ﺍﺧﻄﻞ " ﻭ " ﺭﺍﻋﻲ "، ﺑﻪ ﻭﻱ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻱ ﺍﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻱ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﻛﻤﻴﺖ ﻳﺎﺩ
ﻧﻜﺮﺩﻱ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺷﺎﻋﺮ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭘﻴﺸﻴﻨﻴﺎﻥ ﻭ ﭘﺴﻴﻨﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻗﻮﻝ ﻓﺮﺯﺩﻕ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 168 (ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ) ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﻤﻴﺖ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺗﻮ ﺷﺎﻋﺮ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻧﻲ ﺁﻣﺪ. ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺷﻌﺮ ﻛﻤﻴﺖ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﻧﻲ " ﻭ ﺻﻔﺤﻪ 31 ﺟﻠﺪ 2 " ﺍﻟﻤﻌﺎﻫﺪ " ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ 5289 ﻭ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ " ﻛﺸﻒ ﺍﻟﻈﻨﻮﻥ " ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺻﺤﻴﻔﻪ 397 ﺟﻠﺪ 1 " ﻋﻴﻮﻥ - ﺍﻟﺎﺧﺒﺎﺭ " " ﺍﺑﻦ ﺷﺎﻛﺮ " ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﻧﺪﻩ ﺷﻌﺮ ﻛﻤﻴﺖ، ﺍﺻﻤﻌﻲ ﻭ ﺁﺭﺍﻳﻨﺪﻩ ﻭ ﺍﻓﺰﺍﻳﻨﺪﻩ ﺁﻥ " ﺍﺑﻦ ﺳﻜﻴﺖ " ﺍﺳﺖ. ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺷﻌﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻳﺤﻴﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﺍﺑﻦ ﻛﻨﺎﺳﻪ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﻝ 207 ﻩ ﺍﺳﺖ، ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺑﻦ ﻛﻨﺎﺳﻪ ﻧﻴﺰ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯ " ﺟﺰﻱ، ﻭ " ﺍﺑﻲ ﻣﻮﺻﻞ " ﻭ " ﺍﺑﻲ ﺻﺪﻗﻪ " ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺳﺪﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺎﻟﻴﻒ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ (ﺳﺮﻗﺎﻥ ﺍﻟﻜﻤﻴﺖ ﻣﻦ ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﻭ ﻏﻴﺮﻩ) ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻭ " ﺍﺑﻦ ﺳﻜﻴﺖ "، ﻧﻴﺰ ﺭﺍﻭﻱ ﺷﻌﺮ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ " ﻧﺼﺮﺍﻥ " ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻧﺼﺮﺍﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺷﻌﺮ ﻛﻤﻴﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺑﻲ ﺣﻘﺺ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺑﻜﺮ " ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﻡ. ﻋﺎﻣﻞ ﺷﻌﺮ ﻛﻤﻴﺖ ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 107 ﻭ 235 "
ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺍﺑﻦ ﻧﺪﻳﻢ " ﺍﺳﺖ، ﺳﻜﺮﻱ ﺍﺑﻮ ﺳﻌﻴﺪ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺣﺴﻴﻦ ﻣﺘﻮﻓﻲ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ 215 ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺪﻳﻢ ﺷﻌﺮﺵ ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 429 ﺟﻠﺪ 4 ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﻧﺲ ﺍﺳﺖ.
↩️ ادامه دارد..
@Nahjolbalaghe2