قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ادامه ترجمه و شرح خطبه (۱۳) نهجالبلاغه🔹 ✅سرانجام مى فرمايد: «وَ في رواية اُخرى بِلادُکُمْ
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه ترجمه خطبه (۱۳) نهجالبلاغه🔹
🔺سرزنش اهل بصره
✔️نکته ها:
✅1ـ پيشگويى پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره جنگ جمل
🔹جالب توجّه است که در روايات متعددى از پيامبر مى خوانيم که نسبت به داستان جنگ جمل و موضع گيرى «عايشه» در آن، پيشگوييهايى فرموده و به او هشدار داده است، از جمله اين که: چون «عايشه» عازم بر خروج شد به جستجوى شترى براى او برآمدند که «هودجش» را حمل کنند; شخصى به نام «يعلى بن امية» شترى به نام «عسکر» براى او آورد که بسيار درشت اندام و مناسب اين کار بود. هنگامى که «عايشه» آن را ديد از آن خوشش آمد و در اين هنگام شتربان به توصيف قدرت و قوّت شتر پرداخت و در لابه لاى سخنش نام «عسکر» را که نام آن شتر بود بر زبان جارى کرد، هنگامى که «عايشه» اين نام را شنيد تکان خورد و «اِنّا لله وَ انّا اِلَيه راِجُعون» بر زبان جارى کرد و بلافاصله گفت اين شتر را ببريد که مرا در آن حاجتى نيست. هنگامى که دليلش را از او سؤال کردند، گفت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نام چنين شترى را براى من ذکر فرموده و مرا از سورا شدن بر آن نهى فرموده است. سپس دستور داد شتر ديگرى براى او بياورند امّا هرچه گشتند شتر ديگرى که مناسب اين کار باشد نيافتند; ناچار جهاز شتر و صورت ظاهرى آن را تغيير دادند و نزد او آوردند، گفتند شترى قوى تر و نيرومندتر براى تو آورديم او هم راضى شد.
🔹«ابن ابى الحديد» بعد از نقل اين داستان، داستان ديگرى از «ابومخنف» نقل مى کند که «عايشه» در مسير راه خود به سوى «بصره» به يک آبادى به نام «حوأب» رسيد; سگهاى آبادى سر و صداى زيادى کردند به طورى که شترهاى کاروان رَم کردند.
يکى از ياران «عايشه» گفت: ببينيد چقدر سگهاى «حوأب» زياد است و چقدر فرياد مى کنند، «عايشه» فوراً زمام شتر را کشيد و ايستاد، گفت: اين جا «حوأب» و اين صداى سگهاى «حوأب» بود، فوراً مرا برگردانيد! چرا که از «پيامبر» شنيدم که مى فرمود... در اين جا به ذکر خبرى پرداخت که پيامبر او را هشدار داده بود: بترس از آن روزى که به راهى مى روى که سگ هاى «حوأب» در آن جا در اطراف تو سر و صداى زيادى خواهند کرد!
در آن جا يک نفر (براى منصرف ساختن عايشه از اين فکر) صدا زد: خداى تو را رحمت کند ما مدّتى است از «حوأب» گذشته ايم! گفت: شاهدى داريد؟ آنها رفتند و پنجاه نفر از عرب هاى آن بيابان را ديدند و پاداشى براى آنها قرار دادند که بيايند شهادت دهند اين جا «حوأب» نيست! و «حوأب» را پشت سر گذاشتيد; «عايشه» پذيرفت و به راه خود ادامه داد!(17)
🔹عجيب اين است که اين گونه مطالب، سبب تردید «عايشه» مى شد ولى آن همه روايات صريحى که از پيامبر اکرم درباره على(عليه السلام) شنيده بود و راوى بسيارى از آنها خود او بوده است، سبب ترديد و انصراف او نشد; و اين از عجايب است! در ضمن از اين داستانها استفاده مى شود که او به آسانى فريب مى خورد و تغيير عقيده مى داد.
🔹2ـ نکوهش اهل بصره
آنچه در خطبه بالا از مذمّت اهل «بصره» آمد، قسمتى از آن مربوط به تأثير آب و هوا و موقعيّت شهر و وضع اجتماعى آن جا (که بندرگاه بود; و محل ورود انواع فرهنگها و افکار و اخلاق آلوده، که به طور طبيعى در آن جا و مانند آن بوده و هست) مى باشد. ولى بخشى از آن مربوط به صفات و روحيّات ساکنان آن جا بوده، که اين قسمت لزومى ندارد در هر عصر و زمانى چنان باشد; بلکه اشاره به مردم همان عصر و همان زمان است که به آسانى تسليم برنامه هاى زشت و نفاق افکن «طلحه» و «زبير» شدند و پيمان خود را با على(عليه السلام) شکستند و آن همه کشته در اين راه خطا، دادند. بنابراين مانعى ندارد که در اعصار ديگر، نيکان و پاکانى در آن جا باشند.
به همين دليل در بعضى از روايات، مدح و ستايش اين شهر نيز ديده مى شود; از جمله در خطبه اى که از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده، ضمن بر شمردن بخشهايى از حوادث سختى که بر اين شهر مى گذرد مى خوانيم که امام(عليه السلام) اهل بصره را مخاطب ساخت و فرمود: خداوند براى هيچ يک از شهرهاى مسلمين شرافت و کرامتى قرار نداده، مگر اين که در شما برتر از آن را قرار داده است... قاريان شما بهترين قاريان قرآنند و زاهدان شما بهترين زاهدان، عابدان شما بهترين عبادت کنندگان و تاجران شما بهترين و صادقترين تاجرانند... کودکان شما باهوش ترين و زنان شما قانعترين زنانند.(18)
هيچ منافاتى ندارد که قوم و ملّتى بر اثر برخوردار شدن از تعليم و تربيت کافى و خودسازى و تهذيب نفوس، رذايل اخلاقى را کنار بگذارند و به سوى فضايل گام بردارند; به خصوص اين که مفاسد اخلاقى آنها رسواييهايى همچون جنگ جمل و پيامدهاى نامطلوب آن به بار آورد و آنها را تکان دهد و بيدار کند....ادامه⬇️
...⬆️3ـ تأثير محيط در اخلاق
از تعبيراتى که امام(عليه السلام) در اين خطبه داشتند دو نکته به خوبى روشن مى شود: نخست تأثير محيط طبيعى و جغرافيايى در خلق و خوى انسانها (آن جا که فرمود: ماؤُکُمْ زُعاق... بِلادُکُمْ اَنْتَنُ بِلادِ اللهِ تُرْبَةً اَقْرَبُها مِنَ الْماءِ وَ اَبْعَدُها مِنَ السَّماءِ) و ديگر تأثير محيط اجتماعى در اخلاق انسانهاست (آن جا که فرمود: وَالْمُقيمُ بَيْنَ اَظْهُرِکُمْ مَرْتَهَنِ بِذَنْبِهِ).
ولى مسلّم است که تأثير اينها در حدّ فراهم آوردن زمينه هاست و هرگز علّت تامّه نيست; به همين دليل در چنين محيط هايى هميشه افراد خوب و شايسته اى پيدا مى شوند; و به عکس در مناطقى که آب و هواى مناسب براى خلق و خوى سالم دارد و از محيط اجتماعى خوبى نيز برخوردار است، افراد شرور و فاسد و زشت سيرتى نيز پيدا مى شوند.
***
پی نوشت:
17. «شرح ابن ابى الحديد»، ج 6، ص 225.
18. «بحارالانوار»، ج 32، ص 256 (با تلخيص).
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه نساء آیه های ۲۶ الی ۲۸ ❓این محدودیت ها براى چیست؟ 🔹به دنبال احکام مختلف
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه نساء آیه(۲۹)🔹
✅بستگى سلامت اجتماع، به سلامت اقتصاد
🔹این آیه در واقع زیر بناى قوانین اسلامى در مسائل مربوط به معاملات و مبادلات مالى را تشکیل مى دهد، و به همین دلیل، فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مى کنند.
آیه به افراد با ایمان خطاب کرده، مى گوید: اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را از طرق نابه جا و غلط و باطل نخورید! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ).
به این ترتیب، هر گونه تصرف در مال دیگرى که بدون حق و بدون یک مجوز منطقى و عقلانى بوده باشد، ممنوع شناخته شده و همه را تحت عنوان باطل که مفهوم وسیعى دارد، قرار داده است.
مى دانیم باطل در مقابل حق است و هر چیزى را که ناحق، بى هدف و بى پایه باشد در برمى گیرد.
🔹در آیات دیگرى از قرآن نیز با عباراتى شبیه عبارت فوق، این موضوع تأکید شده، مثلاً: به هنگام نکوهش از قوم یهود و ذکر اعمال زشت آنها مى فرماید: وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ: آنها اموال مردم را بدون مجوز و به ناحق تصرف مى کردند و مى خوردند .نساء(۱۶۱)
🔹و در آیه ۱۸۸ سوره بقره ، جمله لا تَأکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ را به عنوان مقدمه اى براى نهى از کشاندن مردم به وسیله ادعاهاى پوچ و بى اساس به سوى دادگاه ها و خوردن اموال آنها ذکرفرموده است.
🔹بنابراین، هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى که حد و حدود آن کاملاً نامشخص باشد، خرید و فروش اجناسى که فایده منطقى و عقلائى در آن نباشد، خرید و فروش وسائل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلى قرار دارند، و اگر در روایات متعددى کلمه باطل به قمار ، ربا و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت معرفى مصداق هاى روشن این کلمه است نه آن که منحصر به آنها باشد.
🔹شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که تعبیر به أَکْل (خوردن) کنایه از هر گونه تصرف است، خواه به صورت خوردن معمولى باشد یا پوشیدن یا سکونت و یا غیر آن، و این تعبیر علاوه بر زبان عربى در فارسى امروز نیز کاملاً رائج است.
در جمله بعد، به عنوان یک استثنا، مى فرماید: مگر این که تصرف شما در اموال دیگران از طریق داد و ستدى باشد که از رضایت باطنى دو طرف سرچشمه بگیرد (إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراض مِنْکُمْ).
🔹این جمله، استثنائى است از قانون کلى سابق، ولى به اصطلاح استثناء منقطع است یعنى آنچه در این جمله آمده مشمول قانون سابق، از آغاز نبوده است و تنها به عنوان یک تأکید و یادآورى ذکر شده، آن هم به نوبه خود یک قانون کلى است.
طبق این بیان، تمام مبادلات مالى و انواع تجارت ها که در میان مردم رایج است چنانچه از روى رضایت طرفین صورت گیرد و جنبه معقول و منطقى داشته باشد، از نظر اسلام مجاز است (مگر در مواردى که به خاطر مصالح معینى، نهى صریح از آن شده است).
🔹سپس در پایان آیه، مردم را از قتل نفس بازمى دارد و ظاهر آن به قرینه آخرین جمله آیه، نهى از خودکشى و انتحار کرده، مى فرماید: خویشتن را نکشید، خداوند نسبت به شما مهربان است (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً).
یعنى خداوند مهربان نه تنها راضى نمى شود، دیگرى شما را به قتل برساند، بلکه به خود شما هم اجازه نمى دهد که با رضایت خود خویشتن را به دست نابودى بسپارید.
در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز آیه فوق به همین معنى (انتحار) تفسیر شده است.
❓اکنون این سؤال پیش مى آید که: چه ارتباطى میان مسأله قتل نفس و تصرف باطل و ناحق در اموال مردم وجود دارد؟!
✅پاسخ این سؤال روشن است، در حقیقت قرآن با ذکر این دو حکم پشت سر هم، اشاره به یک نکته مهم اجتماعى کرده است و آن این که: اگر روابط مالى مردم بر اساس صحیح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پیش نرود، و در اموال یکدیگر به ناحق تصرف کنند، جامعه گرفتار یک نوع خودکشى و انتحار خواهد شد.
🔹علاوه بر این که انتحارهاى شخصى افزایش خواهد یافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است.
حوادث و انقلاب هائى که در جوامع مختلف دنیاى معاصر روى داده، شاهد گویاى این حقیقت مى باشد، و از آنجا که خداوند نسبت به بندگان خود، مهربان است به آنها هشدار مى دهد و اعلام خطر مى کند که: مراقب باشند مبادا مبادلات مالى نادرست و اقتصاد ناسالم، اجتماع آنها را به نابودى و سقوط بکشاند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه وشرح حکمت (۹۱)🔹 ✅راه رفع خستگى روح: امام در اين سخن حكمت آميز خود به نكته مهم روانى
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۹۲)🔹
✅بهترين و بدترين نوع علم:
🔹امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه خود به علوم بى ارزش و باارزش اشاره کرده نشانه هاى آن را بازگو مى کند ومى فرماید: «بى ارزش ترین دانش ها آن است که تنها بر زبان متوقف شود (و هرگز در عمل ظاهر نگردد) و پرارزش ترین دانش ها آن است که در اعضا وارکان بدن آشکار گردد (و دارنده اش آن را در زندگى خود به کار بندد)»; (أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَأَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِی الْجَوَارِحِ وَالاَْرْکَانِ).
تعبیر به «ما وُقِفَ عَلَى اللِّسانِ» اشاره به این که علمى خالى از هر گونه عمل و به تعبیر معروف تنها لقلقه زبان است و به یقین چنین علمى بى ارزش ترین علم و دانش است، زیرا از یک سو براى صاحبش مسئولیت آفرین است چون طبق روایات و حکم عقل، خداوند جاهل بى عمل را زودتر از عالم بى عمل مى بخشد و از سوى دیگر چنین عالمى گرفتار خسارت فراوان شده چون اسباب نجات را در اختیار داشته و از آن استفاده نکرده و در واقع شکر این نعمت را بجا نیاورده بلکه کفران نموده است و از سوى سوم چنین عالمى منافق است، زیرا به زبان علومى را بازگو مى کند که در عمل به آنها پشت کرده است و از سوى چهارم چنین کسى در میان مردم منفور است، زیرا همه مى گویند: اگر این عالم راست مى گوید چرا خودش عمل نمى کند و به همین سبب هیچ کس به او اعتماد نخواهد کرد.
به عکس، عالم با عمل که آثار علم در جوارح او (جوارح جمع جارحه به معناى اعضاى بدن) و ارکان بدنش (اشاره به اعضاى مهم و رئیسى مانند چشم و زبان و دست) ظاهر شده در نظر همه مردم محترم و مورد اعتماد و در پیشگاه خدا نیز رو سفید است. اضافه بر این علم آمیخته با عملش مردم را به سوى خدا و فضایل اخلاقى جذب مى کند و پاداش ها و برکاتِ هدایت ناس را براى خود فراهم مى سازد.
🔹قرآن مجید، عالم بى عمل را به چهارپایى که کتاب هایى بر او حمل کرده اند تشبیه نموده مى فرماید: (کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً).(1)
در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که پیوسته عرضه مى داشت: «أللّهُمَّ إنّى أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْم لا یَنْفَعُ وَمِنْ قَلُب لا یَخْشَعُ وَمِنْ نَفْسٌ لا تَشْبَعُ وَمِنْ دَعْوَة لایُسْتَجابُ لَها; خدایا به تو پناه مى برم از علمى که سودى نمى بخشد و قلبى که خشوع در آن نیست و نفسى که هرگز سیر نمى شود و دعایى که هرگز مستجاب نمى گردد».(2)
در خطبه 110 از خطبه هاى نهج البلاغه خواندیم که امام(علیه السلام)مى فرماید: «وَإِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لاَ یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أعْظَمُ، وَالحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَهُوَ عِنْدَ اللهِ أَلْوَمُ; به یقین، عالمى که به غیر علمش عمل مى کند همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خویش به خود نمى آید! بلکه حجّت بر او عظیم تر و حسرتش پایدارتر و سرزنش او در پیشگاه خدا سزاوارتر است!».
بلکه از بعضى از روایات استفاده مى شود که اگر انسان به علمش عمل نکند، علم از او گرفته مى شود و در ظلمت جهل قرار مى گیرد. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَإِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ; علم، عمل را فرا مى خواند اگر اجابت کرد باقى مى ماند وگرنه از آن کوچ مى کند».(3)
همان طور که در بالا اشاره شد، مهم ترین فایده وجود یک عالم در میان مردم آن است که مایه هدایت گردد و با سخنانش در دل ها اثر بگذارد. در حالى که عالم بى عمل هرگز چنین آثارى ندارد. همان گونه که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا; هنگامى که عالم به علمش عمل نکند پند و اندرز او از دل ها فرو مى ریزد همان گونه که باران از سنگ سخت فرو مى ریزد»(4). (5)
*
پی نوشت:
(1). جمعه، آیه 5.
(2). میزان الحکمه، ح 14005 و نظیر آن در مستدرک، ج 5، ص 70، ح 5381 آمده است.
(3). کافى، ج 1، ص 44، ح 2.
(4). همان، ح 3.
(5). سند گفتار حکیمانه: از جمله کسانى که (بعد از مرحوم سیّد رضى) این کلام حکمت آمیز را در کتاب خود نقل کرده اند، زمخشرى در ربیع الابرار و ابن یعقوب در روض الاخبار است و آمدى آن را با تفاوتى در غررالحکم آورده که نشان مى دهد از منبع دیگرى گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 88). در کتاب تمام نهج البلاغه، آن را ضمن وصیت نامه معروفى که امام براى فرزندش امام حسن(علیه السلام) بیان فرمود آورده است. (تمام نهج البلاغه، ص966).
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه نساء آیه(۲۹)🔹 ✅بستگى سلامت اجتماع، به سلامت اقتصاد 🔹این آیه در واقع زیر
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه نساء آیه (۳۰)🔹
✅در این آیه، به مجازات کسانى که از قوانین الهى سرپیچى کنند، اشاره کرده که: هر کس (از این فرمان سرپیچى کند و) خود را آلوده خوردن اموال دیگران به ناحق سازد و یا دست به انتحار و خودکشى زند، نه تنها به آتش این جهان مى سوزد که در آتش قهر و غضب پروردگار نیز خواهد سوخت، مى فرماید: و هر کس این عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد، به زودى او را در آتشى وارد خواهیم ساخت (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً).(۱)
و در پایان مى فرماید: و این کار براى خدا آسان است (وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسیراً).
پی نوشت:
(۱)صَلْى (بر وزن سرو) در اصل، به معنى نزدیک شدن به آتش است، گر چه گرم شدن و برشته شدن و سوخته شدن با آتش را نیز صَلْى مى گویند، اما در آیه فوق به معنى وارد شدن و سوختن در آتش است.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۳۱) بخش چهارم🔹 ✅امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه اش بار ديگر به
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه ترجمه و شرح نامه (۳۱)بخش چهارم🔹
✅سپس امام(عليه السلام) به بيان دليلى براى طرح وصاياى خود براى فرزند جوانش پرداخته چنين مى گويد: «به يقين قلب جوان و نوجوان همچون زمين خالى است; هر بذرى در آن پاشيده شود آن را مى پذيرد»; (وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالاَْرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْء قَبِلَتْهُ).
اين امر بارها به تجربه رسيده و حتى روايتى است که به صورت ضرب المثل در آمده که «اَلْعِلْمُ فِى الصِّغَرِ کَالنَّقْشِ فِى الْحَجَرِ; تعليماتى که در کودکى (و جوانى) داده مى شود همچون نقشى است که بر سنگ بزنند (نقشى است ثابت، عميق و پايدار. سپس بر آن افزوده اند که) وَالتَّعَلُّمُ فِى الْکِبَر کَالْخَطِّ عَلَى الْماءِ; فراگيرى در بزرگسالى همچون نقشى است که بر آب زنند (نقشى است گذرا و ناپايدار)».
آن گاه دو دليل ديگر بر آن مى افزايد و مى فرمايد: «به همين دليل به تعليم و تأديب تو مبادرت ورزيدم پيش از آنکه قلبت سخت شود و فکرت به امور ديگر مشغول گردد»; (فَبَادَرْتُکَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُکَ، وَيَشْتَغِلَ لُبُّکَ).
در واقع امام(عليه السلام) براى انتخاب اين سن و سال جهت پند و اندرز، سه دليل بيان فرموده است: آماده بودن قلب جوان براى پذيرش، عدم قساوت به سبب عدم آلودگى به گناه و عدم اشتغال ذهن به مشکلات زندگى و حيات و هر کدام از اين سه به تنهايى براى انتخاب اين زمان کافى است تا چه رسد به اينکه همه اين جهات جمع باشد.
سپس امام(عليه السلام) مى افزايد: «همه اينها براى آن است که با تصميم جدى به استقبال امورى بشتابى که انديشمندان و اهل تجربه تو را از طلب آن بى نياز ساخته، و زحمت آزمون آن را کشيده اند تا نيازمند به طلب و جستجو نباشى و از تلاش بيشتر آسوده خاطر گردى»; (لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِکَ مِنَ الاَْمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْيَتَهُ(5) وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِيتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ، وَعُوفِيتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ).
امام(عليه السلام) در اين بخش از سخنان خود به اهمّيّت استفاده از تجارب ديگران اشاره مى کند، زيرا زندگى چيزى جز تجربه نيست و انسان عاقل به جاى اينکه همه چيز را خودش تجربه کند و ضايعات و مشکلات آن را بپذيرد از تجارب ديگران استفاده مى کند و آنچه را آنها آزموده اند و نتيجه اش روشن شده در اختيار مى گيرد بى آنکه هزينه اى براى آن بپردازد. به تعبير ديگر همواره نسل هاى آينده از نسل هاى گذشته از اين نظر سعادتمندترند که تجارب پيشينيان در اختيار آيندگان قرار مى گيرد و آنچه را آنها با زحمت فراوان به دست آورده اند آيندگان بدون زحمت در اختيار مى گيرند و تعبيرات امام(عليه السلام) «کُفيتَ مَؤُنَةَ الطَّلَبِ وَعُوفِيتَ مِنْ عَلاجِ التَّجْرِبَةِ» همه اشاره به همين نکته است.
لذا در پايان اين بخش از اندرزنامه مى فرمايد: «بنابراين آنچه از تجربيات نصيب ما شده، نصيب تو هم خواهد شد (بى آنکه زحمتى کشيده باشى) بلکه شايد پاره اى از آنچه بر ما مخفى شده (با گذشت زمان و تجربه بيشتر) بر تو روشن گردد»; (فَأَتَاکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ کُنَّا نَأْتِيهِ، وَاسْتَبَانَ لَکَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَيْنَا مِنْهُ).
اشاره به اينکه گاه تجربه پيشينيان به طور کامل در اختيار آيندگان قرار مى گيرد و آنها از آن بهره کامل مى برند و گاه پيشينيان در بعضى از مسائل، نيمى از راه را پيموده اند و نيم ديگر را آيندگان مى پيمايند و به امورى دست مى يابند که حتى نصيب پيشينيان نشده بود.
همان گونه که قبلا نيز اشاره شد، سخنان امام(عليه السلام) در اين وصيّت نامه از موضع امامت و مقام عصمت نيست، بلکه به عنوان فردى دنيا ديده و تجربه کرده و دلسوز که به فرزندش در برابر طوفان حوادث دنيا کمک مى کند تا از تجربياتش بهره گيرد و حتى گاه آنچه را او به تجربه نيافته، فرزندش آن را تکميل کند و به نتايج بهترى برسد.
***
نکته:
آثار تربيت در جوانى:
تاريخ انبيا نشان مى دهد جوانان نخستين گروهى بودند که به آنها ايمان مى آوردند و از اهداف آنها دفاع مى کردند. قرآن کرارا داستان نوح و ايمان آوردن جوانان را به او و ايراد بزرگسالان ثروتمند را بيان کرده و نيز تاريخ اسلام نشان مى دهد که مؤمنان به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بيش از همه جوانان بودند.
روايات اسلامى نيز اين حقيقت را تأييد مى کند; امام صادق(عليه السلام) به يکى از يارانش که براى دفاع از مکتب اهل بيت به بصره رفته بود و ناکام برگشت، فرمود: «عَلَيْکَ بِالاَْحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى کُلِّ خَيْر; بر تو باد که به سراغ جوانان بروى که آنها براى پذيرش هر امر خيرى از همه سريع ترند».(6)
@Nahjolbalaghe2