قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت هفتاد و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻بعد ا
🌳شجره آشوب« قسمت هفتاددو هشتم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻 نقش عناصر نفوذی معاویه (بنی امیه) در جمل
🔻در سطور پیشین گفتیم که بنی امیه، برای مشغول کردن امام و فرصت خریدن و تأخیر نبرد، تلاش کردند با حمایت از عناصر فتنه گر جامعه اسلامی در عصر امیرالمومنین، آشوب و غائله ای را راه بیندازند. در این میان، نباید از نقش عناصر نفوذی بنی امیه در سپاه جمل غافل شد. این افراد، تأثیر بسزایی در روند جنگ داشته و فعالیت های آنان سبب دست اندازی هایی در مسیر امام می شد. ما به معرفی برخی از این عناصر ذیلا می پردازیم:
🔻الف)مروان بن حکم
ما در اینجا قصد بررسی جزییات زندگی مروان را نداریم. فقط باید یادآوری کرد که او پس حکم بن ابی العاص، مطرود پیامبر، است. مروان کسی برای معاویه در شام می برد تا از این طریق بهانه ای برای معاویه علیه امام، ترتیب دهد؟ در تاریخ آمده است نعمان بن بشیر، مرد اموی معروف که در زمان قیام مسلم بن عقیل حاکم کوفه بود، این کار را می کند.
🔻 او پیراهن عثمان و انگشتان نائله را برای معاویه می برد و معاویه نیز با علم کردن آن ها، مردم شام را علیه امیرالمومنین تحریک می کرد. این اقدام معاویه، سبب تشدید کینه و غیظ اهل شام نسبت به امام می شد. هر بار که اهل شام، دچار سستی می شدند، عمروعاص دستور می داد تا پیراهن و انگشتان را در دید مردم قرار دهند.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
۞قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ ۚ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا ۚ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ ۗ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ ۚ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
«صَدَقَ اللهُ العَلیُ العَظیم»
بگو: «چه کسى پروردگار آسمانها و زمین است؟» بگو: خداوند یگانه! (سپس) بگو: «آیا خدایانى غیر از او براى خود برگزیده اید که (حتى) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟)!» بگو: «آیانابینا و بینا یکسانند؟!
یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آنها همتایانى براى خدا قرار دادند بخاطر این که آنان همچون خدا آفرینشى داشتند،و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا آفریننده همه چیز است. و اوست یکتا و حاکم بر همه چیز.»
(الرعد/۱۶)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیات (۱۲ الی ۱۵)🔹 ↩️آن گاه همان گونه که روش قرآن است، براى مجسّم ساختن این م
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیه(۱۶)🔹
⁉️بت پرستى چرا؟
از آنجا که در آیات گذشته بحث هاى فراوانى درباره شناخت وجود خدا بود، در این آیه به بحث درباره اشتباه مشرکان و بت پرستان مى پردازد و از چند طریق این بحث را تعقیب مى کند. نخست روى سخن را به پیامبر کرده مى گوید: بگو: چه کسى پروردگار آسمان ها و زمین است؟ (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضِ).سپس بى آنکه پیامبر در انتظار پاسخ آنها بنشیند دستور مى دهد خود پاسخ این پرسش را بده و بگو: الله (قُلِ اللهُ).آن گاه آنها را با این جمله مورد ملامت قرار مى دهد: بگو: آیا اولیا (و خدایانى) غیر از او براى خود برگزیده اید که (حتّى) مالک سود و زیان خود نیستند تا چه رسد به شما؟ (قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لاَ یَمْلِکُونَ لاَِنفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لاَ ضَرًّا).
در حقیقت نخست از طریق ربوبیّت خدا و اینکه او مالک و مدبّر عالم است و هر خیر و نیکى از ناحیه اوست و توانایى بر دفع هر شرّ و بدى دارد بحث مى کند، یعنى هنگامى که شما قبول دارید خالق و پروردگار اوست، بنابراین هر چه مى خواهید باید از او بخواهید نه از بت ها که قادر بر حلّ هیچ مشکلى درباره شما نیستند.
و دیگر بار مطلب را از این فراتر مى برد مى فرماید: آنها حتّى مالک و سود و زیان خود نیستند چه رسد به شما. با این حال چه گرهى را مى توانند براى شما بگشایند که به سراغ پرستش آنها مى روید؟ آنها در کار خودشان بیچاره هستند با این حال چه انتظارى از آنها دارید؟
سپس با ذکر دو مثال روشن وضع افراد موحّد و مشرک را مشخّص کرده مى فرماید: بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟ (قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الاَْعْمَى وَالْبَصِیرُ).همان گونه که نابینا با بینا یکسان نیست، کافر و مؤمن نیز یکسان نیستند، و بتان را نمى توان در کنار الله قرار داد.دیگر اینکه: یا ظلمت ها و نور برابرند؟ (أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ).
ظلمتى که کانون انحراف و گمراهى و اشتباه و خطر است، با نور که راهنما و حیات بخش است چگونه مى توان آن دو را با هم یکسان دانست؟ و چگونه مى توان بت ها را که ظلمات محض اند در کنار خدا که نور مطلق عالم هستى است قرار داد؟
ایمان و توحید که نور روح و جان است، با شرک و بت پرستى که مایه تاریکى روان است چه مناسبتى دارد؟
سپس از راه دیگرى بطلان عقیده مشرکان را مدلّل تر مى سازد، مى گوید: آیا آنها همتایانى براى خدا قرار دادند به خاطر اینکه آنان همانند خدا به آفرینشى داشتند، و این آفرینش ها بر آنها مشتبه شده است؟ و گمان کردند که بت ها نیز همانند خدا مستحقّ عبادت هستند (أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ).
در حالى بت پرستان نیز چنین عقیده اى درباره بت ها ندارند و خدا را خالق همه چیز مى دانند و عالم خلقت را مربوط به او مى شمارند.ازاین رو بلافاصله مى فرماید: بگو: خدا خالق همه چیز است، و اوست یکتا و پیروز (قُلِ اللهُ خَالِقُ کُلِّ شَىْء وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ).
نکته ها:
خالقیّت و ربوبیّت با معبودیّت مرتبط است
این نکته از آیه فوق استفاده مى شود که آن کس که خالق است، رب و مدبّر است، زیرا خلقت یک امر دائمى است و چنان نیست که خداوند موجودات را بیافریند و کنارى بنشیند، بلکه فیض هستى پیوسته از طرف خدا صادر مى شود و هر موجودى لحظه به لحظه از ذات پاکش هستى مى گیرد; بنابراین برنامه آفرینش و تدبیر عالم هستى، همچون آغاز خلقت، به دست خداست و به همین دلیل مالک سود و زیان اوست و غیر او هر چه دارند از اوست. با وجود این آیا غیر الله شایسته عبودیّت است؟
۲. چگونه سؤال و جواب را هر دو خود مى گوید؟
با توجّه به آیه فوق این پرسش پیش مى آید که چگونه خداوند به پیامبرش فرمان مى دهد از مشرکان بپرسد پروردگار زمین و آسمان کیست؟ و بعد بى آنکه منتظر پاسخشان باشد به حضرت دستور مى دهد خود پاسخ دهد. و باز بلافاصله مشرکان را به باد سرزنش مى گیرد که چرا بت ها را پرستش مى کنید؟ این چه رسم سؤال و جواب است؟
با توجّه به یک نکته پاسخ این پرسش روشن مى شود که گاهى جواب یک سؤال به قدرى روشن است که نیاز ندارد در انتظار پاسخ از طرف بنشینیم. مثل اینکه از طرف مقابل مى پرسیم الآن شب است یا روز و بلافاصله خودمان جواب مى گوییم مسلّماً شب است. و این کنایه لطیفى است از اینکه مطلب به قدرى روشن است که نیاز به انتظار کشیدن براى پاسخ ندارد.
به علاوه مشرکان، خالقیّت را مخصوص خداوند مى دانستند. آنها هرگز نمى گفتند بت ها آفریننده زمین و آسمان هستند، بلکه عقیده داشتند که آنها شفیعانند و قادر بر رسانیدن سود یا ضرر به انسان نیستند، و به همین دلیل معتقد بودند که باید آنها را عبادت کرد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیه(۱۶)🔹 ⁉️بت پرستى چرا؟ از آنجا که در آیات گذشته بحث هاى فراوانى د
↩️ولى از آنجا که خالقیّت از ربوبیّت (تدبیر و اداره عالم هستى) جدا نیست، مى توان مشرکان را به این سخن ملزوم ساخت و گفت: شما که خالقیّت را مخصوص خدا مى دانید باید ربوبیّت را هم مخصوص او بدانید و به دنبال آن عبادت هم مخصوص اوست.
۳. هم چشم بینا و هم نور آفتاب لازم است
ذکر دو مثال نابینا و بینا و ظلمات و نور ، گویا اشاره به این حقیقت است که براى مشاهده یک واقعیّت عینى دو چیز لازم است: چشم بینا و اشعه نور که با نفى هر یک از این دو، مشاهده صورت نمى گیرد. اکنون باید اندیشید چگونه است حال کسانى که از هر دو محرومند، هم از بینایى و هم از نور، که مشرکان مصداق واقعى آنند; هم چشم عقلشان کور است و هم محیط زندگیشان را ظلمت کفر و بت پرستى فراگرفته، و به همین دلیل در بیراهه ها و پرتگاه ها سرگردانند. بر عکس مؤمنان که با دیده حق بین، برنامه روشن و استمداد از نور وحى و تعلیمات انبیا مسیر زندگى خود را به روشنى پیدا کرده اند.
۴. آیا خالقیّت خدا نسبت به همه چیز دلیل بر جبر است؟
جمعى از طرفداران مکتب جبر به جمله اللهُ خَالِقُ کُلِّ شَىْء در آیه مورد بحث براى اثبات مقصود خود استدلال کرده و گفته اند: جمله کُلِّ شَىْء آن چنان وسیع است که اعمال بندگان را نیز شامل مى شود، پس آفریننده کارهاى ما نیز خداست، یعنى ما از خود اختیار نداریم.
این سخن را از دو راه مى توان پاسخ داد: نخست اینکه جمله هاى دیگر این آیه این سخن را کاملاً نفى مى کند، زیرا بت پرستان را به شدّت مورد ملامت قرار مى دهد. اگر واقعاً ما در اعمالمان اختیارى نداریم، توبیخ براى چیست؟ اگر خدا خواسته بت پرست باشد، دیگر چرا او را سرزنش مى کند؟ و چرا براى هدایت و تغییر مسیرش استدلال مى کند؟ اینها همه دلیل بر این است که مردم در انتخاب راه خود آزاد و مختارند.
دو دیگر اینکه خالقیّت بالذّات در همه چیز مخصوص خداست، امّا این منافات با مختار بودن ما در افعالمان ندارد، چون قدرت ما، عقل و شعور ما و حتّى اختیار و آزادى اراده ما، همه از ناحیه اوست; بنابراین از یک نظر، هم او خالق است (نسبت به همه چیز و حتّى افعال ما) و هم ما فاعل مختاریم، و این دو در طول هم است نه در عرض هم. او آفریننده همه وسایل فعل است و ما استفاده کننده از این وسایل در راه خیر یا شرّ.
این درست به آن مى مانَد که کسى کارخانه برق یا تأسیسات لوله کشى آب را آماده ساخته و همه را در اختیار ما قرار داده است، مسلّماً ما هرگونه استفاده اى از آن برق و این آب کنیم، بدون کمک او امکان پذیر نبوده و نیست، ولى با این حال تصمیم نهایى با خود ماست که از این برق، اتاق عمل جرّاحى را براى بیمار مشرف به مرگ روشن سازیم، یا یک مجلس و کانون فساد و آلودگى، یا با آب، رفع عطش تشنه کامى کنیم و گلى پرورش دهیم، یا در پى خانه بیگناهى بریزیم و دیوارش را ویران سازیم.
✔️ پایان آیه (۱۶)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۰)🔹 🔺شکایت از امت به پیامبر 🔷رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را در خواب دي
✨﴾﷽﴿✨
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۰)🔹
🔴 شکایت از امت به پیامبر
با اين که على(عليه السلام) تا آنجا که امکان داشت، به خاطر حفظ مسايل جامعه اسلامى با آنها مدارا مى کرد، ولى گاه که قلب او را شديداً به درد مى آوردند، زبان به انتقاد از آنها مى گشود و گوشه عاى از سوز درو ها هانى خود را در قالبِ الفاظ، بيرون مى ريخت; شايد به خود آيند و به راه راست بازگردند.
نمونه هايى از اين گله ها را مى توان در خطبه هاى زير مشاهده کرد:
1- در خطبه بيست و پنج مى فرمايد: «وَ إِنِّي وَ اللّهِ لاََظُنُّ أَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ... اللّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي; سوگند به خدا! مى دانستم اينها به زودى بر شما مسلّط خواهند شد; زيرا آنان در يارى از باطلشان متّحدند و شما در راه حق متفرّقيد... بارخداوندا! (از بس نصيحت کردم) آنها را خسته و ناراحت ساختم و آنها نيز مرا خسته کردند. من آنها را ملول و آنها نيز مرا ملول ساختند».
2- در خطبه بيست و هفتم مى فرمايد: «فَيَا عَجَباً عَجَباً! - وَ اللّهِ - يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتِماعِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ! فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحَاً... يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ! حُلُومُ الاَْطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ; شگفتا! شگفتا! - به خدا سوگند! - اين حقيقت قلب انسان را مى ميراند و غم و اندوه مى آفريند، که آنها در مسير باطل اين چنين متّحدند و شما در راه حق اين چنين پراکنده. روى شما زشت، و همواره غم و غصّه قرينتان باد!... اى کسانى که به مرد مى مانيد ولى مرد نيستيد! اى کودک صفتانِ بى خرد و عروسان حجله نشين! اى کاش هرگز شما را نمى ديدم و نمى شناختم».
3- در خطبه بيست و نهم مى خوانيم: «أَيُّهَا النَّاسُ! الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، کَلاَمُکُمْ يُوهِي الصُّمَّ الصِّلاَبَ، وَ فِعْلُکُمْ يُطْمِعُ فِيکُمُ الاَْعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِي الْمَجَالِسِ: کَيْتَ وَ کَيْتَ، فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ: حِيدِي حَيَادِ!; اى مردمى که بدنهايتان جمع و افکار و خواسته هاى شما پراکنده است; سخنان داغ شما، سنگ هاى سخت را درهم مى شکند ولى اَعمالِ سستِ شما، دشمنانتان را به طمع مى اندازد; در مجالس و محافل مى گوييد: «چنين و چنان خواهيم کرد.» امّا هنگام جنگ، فرياد مى زنيد: «اى جنگ از ما دور شو!»».
4- در خطبه شصت و نهم مى فرمايد: «کَمْ أُدَارِيکُمْ کَمَا تُدَارَى الْبِکَارُ الْعَمِدَةُ، وَ الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ! کُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِب تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ; چه قدر با شما مدارا کنم! همچون مدارا کردن با شتران تازه کار که از سنگينى بار، پشتشان مجروح مى شود و همچون جامه کهنه و فرسوده اى که هرگاه گوشه اى از آن را بدوزند، از سوى ديگر پاره مى شود».
5- در خطبه نود و هفتم آمده: «أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ المُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ... يَا أَهْلَ الْکُوفَةِ! مُنِيتُ مِنْکُم بِثَلاَث وَ اثْنَتَيْنِ: صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاع وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلاَم وَ عُمْىٌ ذَوُو أَبْصَار، لاَ أَحْرَارُ صِدْق عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَ لاَ إِخْوَانُ ثِقَة عِنْدَ الْبَلاَءِ!; اى کسانى که بدنهايتان حاضر است و عقلهاى شما پنهان، و خواسته هايتان متفاوت و اى کسانى که زمامدارانتان به شما مبتلا شده اند،... اى اهل کوفه! من به سه چيز (که در شما هست) و دو چيز (که در شما نيست) مبتلا شده ام: گوش داريد امّا کَريد، سخن مى گوييد امّا گُنگيد، چشم داريد، امّا کوريد. نه هنگام نبرد آزادمردانِ صادقيد و نه به هنگام آزمايش، برادرانِ قابل اعتماد!».
6- در خطبه يکصد و نوزدهم آمده است: «مَا بَالُکُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ؟!... مَا بَالُکُمْ لاَ سُدِّدْتُمْ لِرُشْد وَ لاَ هُدِيتُمْ لِقَصْد; شما را چه مى شود؟ مگر لاليد (چرا سخن نمى گوييد؟)... چرا چنين هستيد؟ هرگز به راه راست موفّق نشويد! و هيچ گاه در راه حق قدم مگذاريد!»
7- در خطبه يکصد و بيست و يکم مى خوانيم: «أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِىَ بِکُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي کَنَاقِشِ الشَّوْکَةِ بِالشَّوْکَةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا! الّلهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هذَا الدَّاءِ الدَّوِىِّ; من مى خواهم به وسيله شما بيمارى ها را مداوا کنم، امّا شما خود درد منيد! من به کسى مى مانم که بخواهد خار را به وسيله خار بيرون آورد، با اينکه مى داند خار همانند خار است. بار خداوندا! طبيبان اين درد جانگداز خسته شده اند!»⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۰)🔹 🔴 شکایت از امت به پیامبر با اين که على(عليه السلام) تا آنجا که ام
↩️8- در خطبه يکصد و بيست و سه مى فرمايد: «وَ کَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْکُمْ تَکِشُّونَ کَشِيشَ الضِّبَابِ لاَ تَأْخُذُونحَقّاً وَ لاَ تَمْنَعُونَ ضَيْماً; گويا مى بينم که به هنگام (فرار) همهمه مى کنيد، همچون صدايى که از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مى آيد، نه قادر به گرفتن حقّى هستيد و نه به جلوگيرى از ظلم و ستمى».
9- در خطبه يکصد و بيست و پنج آمده: «أُفٍّ لَکُمْ! لَقَدْ لَقِيتُ مِنْکُمْ بَرْحاً، يَوْماً أُنَادِيکُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيکُمْ، فَلاَ أَحْرَارُ صِدْق عِنْدَ النِّذَاءِ وَ لاَ إِخْوَانُ ثِقَة عِنْدَ النَّجَاءِ; اف بر شما باد! چه قدر ناراحتى از شما ديدم، يک روز با صداى رسا و آشکارا با شما سخن مى گويم و روز ديگر مخفيانه و به گونه آهسته و نجوا، ولى نه آزادمردان راستگويى به هنگام فرياديد، و نه برادران مطمئن و رازدارى به هنگام نجوا!».
10- و در خطبه يکصد و سى و يک آمده: «أَيَّتُهَا النُّفُوسُ الْمُخْتَلِفَةُ وَ الْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ، الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، وَ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، أَظْأَرُکُمْ عَلَى الْحَقِّ وَ أَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الاَْسَدِ; اى روحهاى پراختلاف! و اى قلبهاى پراکنده! شما که بدنهايتان حاضر و قلب هايتان پنهان است; من شما را به سوى حق مى کشانم ولى همچون گوسفندانى که از غرّش شير فرار کنند، مى گريزيد.»
* * *
2- چه کسانى مستحقّ نفرينند؟
همانگونه که در شرح خطبه، اشاره شد، پيامبران و اولياء اللّه همواره با روح اميد، به دعوت اقوام منحرف مى پرداختند و با پشتکار و حوصله عجيب، تمام ناراحتى را در اين طريق تحمّل مى کردند; امّا گاه که تمام درها به روى آنها بسته مى شد و به طور کامل از هدايت قوم يا گروهى مأيوس مى شدند، به آنها نفرين مى کردند; نفرينى که گاه سبب مى شد آن گروه فاسد و مفسد، ريشه کن گردند و نسل ديگرى جايگزين آنها شود.
در زندگى «پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)» که کانون رحمت براى همه جهانيان بود نيز نمونه هايى از اين نفرين ها ديده مى شود; از جمله:
1- در حديثى مى خوانيم که: «حکم بن عاص» عموى «عثمان» که ازمخالفان سرسخت «پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)» بود پيوسته آن حضرت را استهزاء مى کرد و به اصطلاح با حرکاتش، راه رفتن پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به باد تمسخر مى گرفت، شانه هايش را تکان مى داد و دستهايش را خم مى کرد و پشت سر پيامبر(صلى الله عليه وآله) راه مى رفت، روزى پيامبر به او نفرين کرد و فرمود: «همين گونه باش!» و او بعد از آن به هنگام راه رفتن، دائماً شانه هايش مى لرزيد و دستهايش جمع مى شد; سپس پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) او را از مدينه تبعيد کرد، و وى را مورد لعن قرار داد.
2- «ابن مسعود» مى گويد: «ما با پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بوديم و در سايه کعبه نماز مى خوانديم، گروهى از «قريش» و «ابوجهل» شترى را در گوشه اى از مکّه نحر کردند و بچّه دان آلوده آن را آوردند و بر پشت پيامبر در حال سجده گذاشتند. فاطمه(عليها السلام) آمد و آن را به کنار زد، هنگامى که نماز تمام شد، پيامبر درباره قريش و مخصوصاً «ابوجهل» و «عتبه» و «شيبه» و «وليد» و «اميّه» و «عقبة بن ابى معيط» نفرين کرد.» «عبداللّه مسعود» مى گويد: «چندان نگذشت که کشته همه آنها را در چاه بدر ديدم.»
3- پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به طائفه «مُضَر» نفرين کرد (قبيله «مضر» همان قبيله اى بودند که پيامبر را آزار فراوان دادند) و عرضه داشت: «أَللّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَى مُضَر وَ اجْعَلْهَا عَلَيْهِمْ کَسِنِي يُوسُفَ; خداوندا! مجازاتت را بر قبيله مُضَر شدّت بخش و سالهايى همچون سالهاى قحط زمان يوسف(عليه السلام) بر آنها قرار ده!» نفرين پيامبر درباره آنها تحقّق يافت و خشکسالى و قحطى آنها را فراگرفت. بعد از مدّتى مردى از آن قبيله آمد و وضع پريشان آن قبيله را براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل کرد و استمداد نمود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنها را بخشيد و براى آنها دعاى باران کرد و باران فراوانى باريد.
4- در حديث ديگرى آمده است که: پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) از محلّى عبور مى کرد به «عمرو بن عاص» و «وليد بن عقبه» برخورد کرد که مشغول شرب خمر و غنا بودند و شعرى را که در آن ابراز خوشحالى از شهادت «حمزة بن عبدالمطّلب» شده بود مى خواندند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر آنها نفرين کرد و عرضه داشت: «اَللّهُمَّ الْعَنْهُمَا وَ ارْکُسْهُمَا فِي الْفِتْنَةِ رَکْساً و دُعَّهُمَا فِى النَّارِ دَعّاً; خداوندا! آن دو را لعنت کن و با سر، در اعماق فتنه فروبر و در آتش دوزخ بيفکن!»⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️8- در خطبه يکصد و بيست و سه مى فرمايد: «وَ کَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْکُمْ تَکِشُّونَ کَشِيشَ الضِّبَ
↩️5- در حديث معروفى مى خوانيم که: پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در روز جنگ «بدر کبرا» مشتى سنگريزه برداشت و به سوى لشکر قريش پاشيد و گفت: «شَاهَتِ الوُجُوهُ; چهره شما زشت باد!» چيزى نگذشت که بادهاى شديدى به سوى لشکر قريش وزيدن گرفت و چهره آنها در هم فرو رفت و سبب هزيمت آنها شد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت:«أَللّهُمَّ لاَ يَفْلِتُنَّ فِرْعَوْنُ هذِهِ الاُْمَّةِ أَبُوجَهْلِ بْنِ هِشَام; خداوندا! فرعون اين امّت، ابوجهل موفق به فرار نشود!» (چيزى نگذشت که ابوجهل به دست سربازان اسلام کشته شد).
البتّه موارد نفرين پيامبر(صلى الله عليه وآله) منحصر به اينها نيست و اين نشان مى دهد که «اولياءاللّه» با اينکه در مقابل دشمنان خود نهايت تحمّل را داشتند، گاه که درهاى هدايت به روى مخالفان بسته مى شد و بى شرمى را به آخرين درجه مى رساندند، به آنها نفرين مى کردند و نفرين على(عليه السلام) در خطبه مورد بحث نيز، از اين قبيل است.
@Nahjolbalaghe2