eitaa logo
نجمیه
64 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
994 ویدیو
125 فایل
اخبار فرهنگی بصیرتی ارتباط با مدیر کانال 👈 @arezae تاسیس : ۹۹/۰۵/۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ـــ ـ ـ ـــ ـ برای مثال درزمان جریان فتنه ۸۸، دشمن در آخرین تلاش‌هاۍ خود خواستار ایجاد اغتشاش شـد، بھ این بهانهـ بیانیھ اۍ را انتشـار داد .. در بیانیهـ خود با اشارھ بهـ روزجهانیِ‌کارگر خواستار تجمع‌مردمی در مقابل وزارت‌کار در تهران و دیگر استان‌ها شده‌بود کہ کارگران استقبال نکردند و این نقشهـ نیز نقش برآب شد. دشمن در‌پی سوءاستفاده از برخی مطالباتـ است و با توجهـ بھ مطالباتـے ڪه کارگـران داشتند دشمن خواست در فتنھ‌ی ۸۸ چنین استفاده اۍ از آنها بکند، اما کارگران اجازھ ندادند که مطالباتشان، بستر و بهانه‌ای برای استفاده‌ٔابزاری دشمنان بشود و مثل همیشه پای انقلابشان ایستادند.
°• تجلیل از کار و کارگر... 🔸 کارگر به برکت ارزش کار، ارزش والایی در جامعه دارد. اینکه معروف است و روایت است که پیغمبر مکرّم اسلام دست کارگر را بوسیدند، فقط یک تعارف نیست؛ این یک تعلیم است. 🔹 بنابراین میخواهیم از کار تجلیل بشود، از کارگر تجلیل بشود، مسئولان توجّه داده بشوند به مسائل مربوط به کارگران، رفع مشکلات محیطهای کارگری و جامعه‌ی کارگری. ۱۳۹۴/۰۲/۰۹
°• تجلیل از کار و کارگر... 🔸 کارگر به برکت ارزش کار، ارزش والایی در جامعه دارد. اینکه معروف است و روایت است که پیغمبر مکرّم اسلام دست کارگر را بوسیدند، فقط یک تعارف نیست؛ این یک تعلیم است. 🔹 بنابراین میخواهیم از کار تجلیل بشود، از کارگر تجلیل بشود، مسئولان توجّه داده بشوند به مسائل مربوط به کارگران، رفع مشکلات محیطهای کارگری و جامعه‌ی کارگری. ۱۳۹۴/۰۲/۰۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سپاسگزار معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت، نه اندیشه‌ها را … ❤🌱🌹🌱❤ روز معلم گرامی باد
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
در میان صدقه هایی که مردم می دهند، هیچ صدقه ای ارزنده تر از یاد دادن علم و دانش نیست. پیامبر اکرم(ص) 🌺روز معلم، روز بزرگداشت سنت‌های پسندیده خدا و تعظیم علم و معرفت و سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری گرامی باد.
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فردا برای فرزند یکی از شهدای مدافع حرم (فاطمیون) تو گلزار شهدای بهشت زهرا یه جشن تولد قراره گرفته بشه، منم ان شاء الله میخوام شرکت کنم قطعه ۵۰، همون قطعه‌ای که آرمان علی‌وردی و سجاد زبرجدی و بقیه شهدای مدافع حرم و امنیت و... دفن هستن از ساعت ١٧ شروع میشه خانمها و آقایونِ هنرمند، گریمور و چهره‌پرداز کودکان هم اگه میتونن حتما تشریف بیارید دل بچه‌هارو خیلی میتونید شاد کنید😍 حسین‌دارابی 👈 عضوشوید @hosein_darabi
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
🇮🇷 📝 بازداشت دختر بی‌حجابی که با وعده حقوق دلاری در تهران تردد می‌کرده 🍃🌹🍃 🔹یکی از این خانمهایی که اخیرا بازداشت شده درباره رفتار خود گفته:" برای هر ساعت تردد با وضعیت تابوشکنانه در تهران به ما گفته بودند که مبلغ ۳ الی ۵ دلار به ما پرداخت می‌کنند"/ تسنیم
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 ترور پوتین در کاخ ریاست‌جمهوری روسیه ناکام ماند! 🍃🌹🍃 🔹 کاخ کرملین: اوکراینی‌ها با پهپاد سعی کردند به اقامتگاه پوتین در کرملین حمله کرده و اورا ترور کنند اما با هوشیاری اپراتورهای امنیتی این حمله خنثی شد
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 جزئیات حمله پهپادی به کرملین 🍃🌹🍃 🔹کارشناس مسائل روسیه: طبق اسناد منتشرشده در چند هفته گذشته از پنتاگون دولت اوکراین با هماهنگی آمریکا برنامه‌ای برای ترور پوتین داشت. 🔸تا الان ۲ عملیات تروریستی ناموفق علیه پوتین صورت گرفته‌ است.
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | کریدور شمال_جنوب 🍃🌹🍃 ✅ با بهره‌برداری از کریدور شمال_جنوب توانایی کسب ۵.۷ میلیارد دلار درآمد برای ایران وجود خواهد داشت.
هدایت شده از مجله قلمــداران
................... مریم را برده بودم پارک. سه سالش بود و مامان مامان از دهانش نمی‌افتاد. درخت‌ها را رد کردیم و رسیدیم به محوطه بازی. مثل همیشه شلوغ بود. بچه‌ها ، توی صفِ تاب ایستاده بودند. بعضی مادرها روی نیمکت نشسته و صحبت می‌کردند. چند پدر هم توی زمین بازی و کنار سرسره مراقب بچه‌هایشان بودند. مریم دوید طرف سرسره، از پله‌ها بالا رفت و نشست. صدایم زد و دنبالم می‌گشت. سرم را از زیر سرسره بیرون بردم و سک سک کردم. خندید. نگاهم صورتش را رد کرد و رسید به مردی تنها که کمی دورتر از فضای بازی ایستاده بود. همانطور خیره نگاهم می‌کرد. خودم را زدم به آن راه و سرم را با مریم گرم کردم. شاید دودقیقه هم نگذشته بود که مرد نزدیک‌تر شد و اشاره زد همراهش بروم! گر گرفتم. اخم کردم. دست کشیدم به چادرم و روسری‌ام را کشیدم جلوتر. سعی کردم مثبت فکر کنم، شاید من اینطور تصور کردم! احتمالا اصلا با من نبوده! با این حال به مریم گفتم برویم خانه اما لجبازی کرد و زیر بار نرفت. از نگاه‌های مرد دلشوره گرفته بودم و نمی‌توانستم درست تصمیم بگیرم. انگار مدیریت شرایط از دستم خارج شده بود. مرد نزدیک تر شد؛ مدام اشاره می‌زد بروم ته پارک! هر طرف می‌چرخیدم که نگاهم به نگاهش نیوفتد، باز می‌آمد جلوی چشمم. کم کم کسانی که دوروبرم بودند ماجرا را فهمیدند. زن‌ها با نگرانی نگاهم می‌کردند و مردها دست به سینه انگار آمده بودند سینما!! دست‌هایم شدید می‌لرزید و هی به مریم التماس می‌کردم بی‌خیال بازی شود. آخر نشستم روی زمین. با حرص شانه‌هایش را گرفتم و مجبورش کردم توی چشم‌های مصمم نگاه کند. بلند گفتم: _الان باید بریم خونه. احتمالا فردا میایم پارک اما حالا باید بریم. اگر گریه نکنی خونه بهت چیپس و بستنی میدم. ساکت زل زد به چشم‌هام. انگار او هم فهمید مستأصل هستم. باشه ای گفت. دستش را گرفتم و از لابلای نگاه‌های خیره به طرف ماشین راه افتادم. قلبم گواهی خوبی نمی‌داد. با نگرانی به پشت نگاه کردم. مرد با فاصله داشت می‌آمد. پدرهای توی پارک کنار هم جمع شده و زل زده بودند به ما! فکری عین مار پیچید دور تنم و نیشش را زد. اگر دست مریم را بکشد و با خودش ببرد هم می‌توانم دنبالش نروم؟! فشارم افتاد انگار. نزدیک بود غش کنم. فقط به مریم گفتم : بدو پرسید : چرا؟ بی‌هوا گفتم: مسابقه‌اس. دویدیم. به عقب برگشتم. مرد پوزخند زنان با قدم‌های بلند دنبال‌مان می‌آمد. لابلای صدای نفس‌هایم مدام یا قمر بنی هاشم می‌گفتم. در ماشین را زدم. مریم را تقریبا چپاندم تو و خودم را انداختم پشت فرمان. در را قفل کردم. با دست‌هایی که می‌لرزید سعی کردم سوییچ را جا بزنم. به بیرون نگاه کردم. مرد با اخم به طرف‌مان می‌آمد. مریم شعر می‌خواند و من اشهدم را. بالاخره جان کندم و ماشین را روشن کردم. راه افتادم، نگاهم ماند توی آینه. مرد سوار موتور شد و راه افتاد دنبال‌مان. قلبم توی دهانم می‌زد. هرچه ذکر بلد بودم گفتم و هرچه آدم خوب می‌شناختم واسطه کردم تا دست از سرمان بردارد. ترسیدم بروم طرف خانه. گفتم اگر ریموت را بزنم او هم می‌تواند همزمان بیاید تو. پیچیدم توی خیابان فرعی. بعد هم یک کوچه و دوباره خیابان. سر یک دوراهی همین که رد شدم یک ماشین پیچید جلوی موتورش و نزدیک بود تصادف کنند. مردی از ماشین پیاده شد و شروع کرد به داد زدن. پیچیدم توی کوچه و با سرعت به طرف خانه رانندگی کردم. نگاه ترسیده‌ام اما توی آینه جا مانده بود. رسیدیم خانه. برای مریم چیپس ریختم توی ظرف و پناه بردم توی اتاق. دست‌هایم را گذاشتم جلوی صورتم و زار زدم. درست است که ترسیده بودم اما بیشتر از همه احساس تنهایی اذیتم می‌کرد. دلم می‌خواست یکی از آن زن‌ها کنارم می‌ایستاد و وانمود می‌کرد خواهرم است. یا یکی از آن مردها لااقل تا کنار ماشین همراهم می‌آمد. حدود هفت سال از آن روز می‌گذرد. من قیافه آن مرد را فراموش کردم اما صورت بی تفاوت پدرهایی که توی پارک به دویدن هراسان من نگاه می کردند را نه! ✍م. رمضان خانی https://eitaa.com/ghallamdaaran
هدایت شده از حرف حساب (بانوانه)
🔆 آن‌قدر غرق محبتم می‌کرد که... 🔻 زندگی ما طول چندانی نداشت، اما عرض بی‌انتهایی داشت. ابراهیم، بودنش خیلی کم بود، اما خیلی با کیفیت بود. 🔸 هیچ‌وقت نشد زنگِ درِ خانه را بزند و در برایش باز شود. قبل از اینکه دستش به زنگ برسد، در را برایش باز می‌کردم. می‌خندید؛ خنده‌ای که همهٔ مشکلات و غم و غصه‌اش پشتش بود، اما خودنمایی نمی‌کرد. 🔹 تا بود، نود و نه درصد کارهای خانه با او بود. آن‌قدر غرق محبتم می‌کرد که یادم می‌رفت از مشکلات جبهه‌اش بپرسم. تا از راه می‌رسید، حق نداشتم دست به سیاه و سفید بزنم. اگر می‌خواستم دست بزنم، گاهی تشرم می‌زد. 🔸 خودش شیر بچه‌ها را آماده می‌کرد، جایشان را عوض می‌کرد، با من لباس‌ها را می‌شست و می‌برد پهن‌شان می‌کرد و خودش جمعشان می‌کرد، خودش سفره را پهن می‌کرد و خودش جمع می‌کرد. ▫️می‌گفتم: «تو آنجا خیلی سختی می‌کشی، چرا باید به جای من هم سختی بکشی؟» ▫️می‌گفت: «تو بیش از آنها به گردنم حق داری. من باید حق تو و این طفل‌های معصوم را ادا کنم.» ▫️می‌گفتم: «ناسلامتی من زنِ خانهٔ تو هستم و باید وظیفه‌ام را عمل کنم.» ▫️می‌گفت: «من زودتر از جنگ تمام می‌شوم ژیلا. ولی مطمئن باش اگر ماندنی بودم به تو نشان می‌دادم تمام این روزهایت را چطور بلد بودم جبران کنم.» 🎙 راوی: ژیلا بدیهیان؛ همسر 📚 برگرفته از کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان» ❤️ #⃣ ❤ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌های مربوط به حوزه خانواده و تربیت فرزند) https://eitaa.com/joinchat/1740308544Cd389dd4353
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
🇮🇷 🖼 | اسناد همکاری های امضا شده میان مقامات ایران و سوریه در چه حوزه هایی بوده است؟
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
🇮🇷 🖼 جمعیت کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای
بگو از کی سراغتو بگیرم...؟💔
⭕️⭕️توجه توجه⭕️⭕️ ✅اطلاعیه مسابقه به مناسبت ولادت باسعادت حضرت معصومه(س) و روز دختر، نوران‌شاپ مسابقه‌ی نقاشی برا گل‌دختران سه تا پانزده سال دارد😍😍 موضوعات مسابقه نقاشی: ✅من و حرم حضرت معصومه(س) ✅من حجاب را دوست دارم ✅احترام به پدر و مادر ✅علم اموزی 🔻نکته مهم: ❌شرکت کنندگان بایستی نقاشی گل‌دختر خود را به ادمین فرستاده و بنری که حاوی نقاشی گل‌دختران هست و به ایشان فرستاده می‌شود، بازنشر دهند. همچنین نقاشی‌ها بایستی جدید و متعلق به سال ۱۴۰۲ باشد. 🎁 به تصاویر برگزیده جوایز زیر اهدا خواهد شد‌: 🌸نفر اول: ست کیف روسری بچگانه 🌹نفر دوم: روسری بچگانه/ نوجوان 🌺نفر سوم: جانماز دخترانه گل‌گلی 🇮🇷مهلت شرکت در مسابقه: ۳۱ اردیبهشت، سالروز ولادت حضرت معصومه(س) 🇮🇷ارسال آثار: بله: @213yazahra روبیکا: @Yazahra110135 ایتا: @Yazahra1001 ‼️شرکت برای عموم از نقاط مختلف کشور مجاز می باشد. ✨✨✨✨✨ @nooranshopp ✨✨✨✨✨
هدایت شده از ثامن الائمه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 🎬 کلیپ‌نماهنگ/💔جمعه های دلتنگی 🔹 بـــهار مـــــن ـــــــــــــــــ🍃🌸🍃ــــــــــــــــ 🍃🌹«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» 🍃🌹 ویژه تعجیل در فرج ✅با زدن روی لینک زیر تعداد صلوات خود را درج کنید👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/d7czt (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) ✨