eitaa logo
هیئت متوسلین به حضرت زهرا س)
112 دنبال‌کننده
302 عکس
243 ویدیو
5 فایل
یک هیات دخترانه💁🏻‍♀️ و دورهمی گلگلی🌸 دختران زهرایی تشکلیل دادیم تا بلکه گام کوچکی برای کسب لبخند دلربای خانم فاطمه زهرا(س) داشته باشیم...😌😌❤❤ ما رو در اینستا و در تلگرام و ایتا به آیدی نجوای لئا دنبال کنید✌✨ #پیام ها = فلوارد😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 27 تشخیص اولیه این بودکه آپاندیسم عودکرده است.دستم راآنژیوکت زدند.خیلی خون ازدستم آمد. تمام لباس هاوکفش هایم خونی شده بود.حمیدباگازاستریلی که خیس کرده بوددستم رامی شست وکفش هایم راتمیزمیکرد.عین پروانه دورمن بود. برای سونوگرافی بایدبه بیمارستان شهیدرجایی میرفتیم. ازپرستارهاکسی همراه مانیامد.من وحمیدسوارآمبولانس شدیم.پشت آمبولانس فقط خودمان بودیم.حالم بهترشده بود.یک جابندنمیشدم. اولین باری بودکه آمبولانس سوارمیشدم.ازهیجان دردرافراموش کرده بودم! ازخط بالای شیشه بیرون رانگاه میکردم.آن قدر شیطنت کردم که حمیدصدایش درآمدوگفت :"بشین فرزانه،سرت گیج میره.آبروبرای مانذاشتی.مثلاداریم مریض میبریم!"ساعت یازده شب بود.آن قدربالاوپایین پریدم که مریضی یادم رفته بود. وقتی دکترجواب سونوگرافی رادیدگفت: "چیزخاصی نیست،ولی امشب بهتره خانوم تحت مراقبت باشن."دوباره به بیمارستان ولایت برگشتیم.باتماس به خانواده موضوع رااطلاع دادیم. حمیدبه عنوان همراه کنارم ماند.پنج شنبه بودوطبق معمول هرهفته هییت داشت،ولی به خاطرمن نرفت.ازکنارتخت تکان نمیخورد.به صورتم نگاه میکردومیگفت:"راست میگن شبیه ننه هستیا."لبخندزدم.خیلی خسته بودم.داروهااثرکرده بود. نمیتوانستم بااوصحبت کنم.نفهمیدم چطورشدخوابم برد.ازنیمه شب گذشته بودکه باصدای گریه ی حمیدازخواب پریدم.دستم راگرفته بودواشک میریخت.گفتم:"عه...چراداری گریه میکنی؟نگران نباش،چیزخاصی نیست ."گفت:"میترسم اتفاقی برات بیفته.تمام این مدتی که خواب بودی داشتم به این فکرمیکردم که اگرقراره روزی بین ماجدایی اتفاق بیفته،اول بایدمن برم،والاطاقت نمیارم." آن شب تاصبح کارش شده بودکنارتخت من نمازخواندن.پلک روی هم نگذاشت.فکرکنم یک دورمنتخب مفاتیح راتمام کرد!پرستاربخش وقتی دیدحمیدکنارتخت من مشغول نمازشده،گفت:"نمازخونه هست.اگه میخوایدنمازبخونیدمیتونیدبریداونجا"،ولی حمیدقبول نکردوگفت:"میخوام کنارخانمم باشم." رفتارحمیدحتی برای پرستارهاهم غیرمعمول بود.فکرمیکردندماچندسال است ازدواج کرده ایم. وقتی گفتم مافقط دوماه است عقدکرده ایم ازتعجب میخواستندشاخ دربیاورند.یکی ازپرستارهابه من گفت:"شمادیگه شورعاشقی رودرآوردین!شوهرمن بودساعت یک به بعددرازبه درازمی افتاد،میخوابید. "آن شب،هشت آذرهزاروسیصدونودویک،حمیداصلانخوابید؛ درست مثل ماجرایی که سه سال بعداتفاق افتاد،بازهم هشت آذر!ولی آن دفعه من بودم که تاصبح بالای سرحمیدنخوابیدم! این وسط هاچندمرتبه ای ازخواب پریدم.یک بارکه ازخواب بلندشدم دیدم رفقای حمیدزنگ زده اند.همیشه مقیدبودهییت برودوسابقه نداشت جلسات هییت راترک کند. سرش میرفت هییت رفتنش سرجایش بود.آن شب نرفته بودورفقایش خیلی نگران شده بودند.گوشی حمیدآنتن نداده بودوآن هاازنگرانی کل کلانتریهاوبیمارستانهاراسرزده بودند. رفقایش ازترسشان باخانواده ی حمیدتماس نگرفته بودند.پیش خودم گفتم بااین خبرندادن حتماحمیدیک جشن پتوی مفصل افتاده است! بااین که گرسنه بودم،ولی میلی به خوردن صبحانه نداشتم. حمیدمرخصی گرفت وسرکارنرفت.حالم خیلی بهترشده بود.دوست داشتم زودترازفضای خسته کننده ی بیمارستان بیرون برویم.گوشی حمیدراگرفتم.یک بازی پنگوین داشت که خیلی خوشم می آمد.باهمان مشغول شدم. بعدهم به سراغ گالری عکس ها رفتم وباهم تمام عکس هایش رامرورکردیم. برای هرعکسی که انداخته بود،کلی خاطره داشت.اکثرشان رادرماموریت های مختلفی که رفته بود،انداخته بود.به بعضی ازعکس ها نگاه خاصی داشت،باخنده میگفت:"این عکس جون میده براشهادت."اصرارداشت من هم نظربدهم که کدام عکس برای بنرشهادتش مناسب تراست. صحبت هایش راجدی نگرفتم وباشوخی وخنده عکس هاراردکردم. هنوزبه آخرین عکس نرسیده بودیم که ازروی کنجکاوی پرسیدم:"نمیخوای بگی اسم منوتوی گوشی چی ذخیره کردی؟ "گفت:"به یه اسم خوب.خودت بچرخ ببین میتونی حدس بزنی کدوم اسمه؟ "زرنگی کردم ورفتم به صفحه تماس ها.شماره من را"کربلای من"ذخیره کرده بود. لبخندزدم وپرسیدم:"قشنگه،حس خوبی داره.حالاچرااین اسم روانتخاب کردی؟ "جواب داد:"چون عاشق کربلاهستم وتوهم عشق منی این اسم روانتخاب کردم."بعدازیک روزمریضی،این اولین باری بودکه باصدای بلندخنده ام گرفته بود. گفتم:"پس برای همینه که من هرچی میپرسم اولین جوابت کربلاست.میگم حمیدکجابریم؟میگی کربلا!میگم زیارت،میگی کربلا!میگم میخوایم بریم پارک،میگی کربلا!"ازآن روزبه بعد،گاهی اوقات که تنهابودیم من را"کربلای من"صدامیکرد.گاهی به همین سادگی محبت داشتن قشنگ است!. ادامه دارد... 📚 @Najvaye_lea
*❌ثبت نام اردوی راهیان کرمان* ❌ مکان هایی که از آن بازدید میکنیم : ۱_گلزارشهدای کرمان ۲_مزارحاج قاسم سلیمانی ۳_حسینیه ی خود حاج قاسم عزیز و منزل حاج قاسم ۴_موزه ی دفاع مقدس استان کرمان ۵_گلزارشهدای زنگی آباد.مزارحاج حسین زنگی آبادی معروف ۶_گلزارشهدای رفسنجان مزارسید حمید میرافضلی ۷_گلزارشهدای لاهیجان ۸_مزار احمد امینی و شهید مدافع حرم معروف حامد بافنده ۹_مجموعه گنجعلی خان و......... ان شاالله گروه جهادی مکتب شهدا برگزار میکند🌹✋🏻 حرکت ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی زیر پیام دهید 👇🏻❌ @zahrabanoo_barati کرمان حال خوب و‌معنوی شرکت در سفر دهه هشتادی تا جایی که می‌توانید این پیام را در گروه ها و کانال های که دارید نشر بدید و برای کسانی که دوست دارن شرکت کنن بفرستید و ‌‌خوشحالشون کنید 😍🙃🤍 پیشاپیش دمتون گرم از نشر دادن پیام سفر ❌❌ فقط دست بجنبید که از سفر جا نمونید 😌🥺🕊 @dokhtaran_dahehashtadi
🌹بسم الله قاسم الجبارین🌹 *گروه جهادی مکتب الشهدا برگزار میکند* . *ثبت نام اردوی راهیان کرمان* (ویژه خواهران)و همچنین خانواده های محترم تون اردوی ویژه به مناسبت سالگرد سردار دلها وسالگرد انقلاب اسلامی (از مشهد) تاریخ حرکت: چهارشنبه ۲۰ بهمن(احتمالش هست تاریخ حرکت عوض بشود ) هزینه راهیان کرمان ۵۷۰ تومان(امکان تخفیف برای گروه ها و تعداد زیاد هست ) _۴روزه شرایط👇🏻 ◇ داشتن کارت واکسن یا دادن تست pcr ◇ اتوبوس+غذا و..... ◇بیمه ◇همراهی تیم راوی ،فرهنگی و هادی همه ی اینها باکاروان _امکان برگزاری این اردو برای گروه ها و تشکیلات انقلابی دیگر موجود است🌹 جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی زیر پیام دهید😍👇🏻 @zahrabanoo_barati این فرصت استثنایی رو از دست ندید و با دوستانتون و عزیزانت هماهنگ کنید که این سفر ویژه رو برید 👌🏻🥰🥺🦋 ویژه مشهدیا و……. دهه هشتادی کرمان قاسم حال خوب @dokhtaran_dahehashtadi🌱
اصلا هر چی خدا بخواد، خدا که بد نمی‌خواد ꧇)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختری که منقلب شد …..🥺✨ مراسم تدفین شهدای گمنام (مشهد مقدس ،پارک ملت ) ۱۴۰۰/۱۰/۳۰پنجشنبه 😍🥲 دهه هشتادی دانلود قشنگه @dokhtaran_dahehashtadi🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 28 ساعت نه صبح مادرم به دیدنم آمد.هنوزدراتاق تحت نظربستری بودم.ازساعت ده صبح به بعددوستان وهم کلاسی هایم که دربیمارستان کارورزی داشتندیکی یکی پیدایشان شد.مریض مفت گیرآورده بودند!یکی فشارمیگرفت،یکی تب سنج میگذاشت به جانم افتاده بودند.کلافه شدم. بااستیصال گفتم:"ولم کنین.باورکنین چیزی نیست.یه دل دردساده بودکه تمام شد.اجازه بدین برم خونه."کسی گوشش بدهکارنبود.بالاخره ساعت چهاربعدازظهروبعدازکلی آزمایش رضایت دادندازمحضردوستان وآشنایان داخل بیمارستان مرخص بشوم! ایام نامزدی سعی میکردیم هرباریک جابرویم؛امامزاده ها،پارک ها،کافی شاپها.مدتی که نامزدبودیم کل قزوین راگشتیم،ولی گلزارشهداپای ثابت قرارهایمان بود.هردو،سه روزیک بارسرمزارشهداآفتابی میشدیم. یک هفته مانده به شب یلداگلزارشهداکه رفته بودیم ازجیبش دستمال درآوردشروع کردبه پاک کردن شیشه ی قاب عکس شهدا.گفت:"شایدپدرومادراین شهدامرحوم شده باشن،یاپیرهستن ونمیتونن بیان. حداقل مادستی به این قاب عکس هابکشیم."خیلی دوست داشت وقتی که ماشین گرفتیم یک سطل رنگ صندوق عقب ماشین بگذاریم وبه گلزارشهدابیاوریم تاسنگ مزارهایی که نوشته هایشان کمرنگ شده رادرست کنیم. ازگلزارشهداپیاده به سمت بازارراه افتادیم.حمیددوست داشت برای شب یلدابه سلیقه ی من برایم کادوبخرد. ازورودی بازارچادرمشکی خریدیم.داشتیم ساعت هم انتخاب میکردیم که عمه زنگ زدوگفت برای شام به آنجابرویم. خریدمان که تمام شدبه خانه ی عمه رفتیم.فاطمه خانم خواهرحمیدهم آنجابود. باهمه ی محبتی که من وحمیدبه هم داشتیم وصمیمیتی که بین ماموج میزد،ولی کناربقیه رفتارمان عادی بود.هرجاکه میرفتیم عادت نداشتیم کنارهم بنشینیم.میخواستیم اگربزرگتری هم درجمع ماهست احترامش حفظ شود. این کارآن قدرعجیب به نظرمی آمدکه به خوبی احساس کردم حتی برای فاطمه خانم سوال شده که چراماجداازهم نشستیم.حدسم درست بود.موقع برگشت حمیدگفت:"میدونی آبجی فاطمه چی میگفت؟ازمن پرسیدمگه توبافرزانه قهری؟چراپیش هم نمی شینید؟" گفتم:"ازنوع نگاهش فهمیدم براش سوال شده.توچی جواب دادی؟ "حمیدگفت:"به آبجی گفتم یه چیزایی هست که حرمت داره.من وفرزانه باهم راحتیم،ولی قرارنیست همیشه کنارهم بشینیم.من خونه ی پدرومادرم ترجیح میدم کنارمادرم بشینم."بین خودمان اگرهمدیگرراعزیزم،عمرم،عشقم صدامیکردیم،ولی پیش بقیه به اسم صدامیکردیم. حمیدبه من میگفت خانم،من میگفتم حمیدآقا.دوست نداشتیم بقیه این طوری فکرکنندکه زندگی ماتافته جدابافته اززندگی آن هاست.بعدازخداحافظی پای پیاده به سمت خانه ی ماراه افتادیم.معمولاخیلی ازاوقات پیاده تاهرکجاکه جان داشتیم میرفتیم. آن ساعت شب خیابان هاخلوت بود.رفتم بالای جدول وحمیدازپایین دستم راگرفت تازمین نخورم.طول خیابان راپیاده آمدیم وصحبت کردیم.به حدی گرم صحبت بودیم که اصلامتوجه طول مسافت نشدیم.کل مسیرراپیاده آمدیم. نیم ساعتی خانه ی ماشب نشینی کرد. داخل حیاط موقع خداحافظی به حمیدگفتم:"چون شب یلداباباافسرنگهبانه وخونه نیست،توبیاپیش ما." ایام نامزدی خداحافظی های ماداخل حیاط خانه به اندازه ی یک ساعت طول میکشید.بعضی اوقات خداحافظی بیشترازاصل آمدن و رفتن های حمیدطول وتفسیرداشت. حتی دوستان من هم فهمیده بودند.هروقت زنگ میزدند،مادرم به آنهامیگفت:"هنوزداره توی حیاط بانامزدش صحبت میکنه.نیم ساعت دیگه زنگ بزنید!"نیم ساعت بعدتماس میگرفتندوماهنوزتوی حیاط مشغول صحبت بودیم. انگارخانه راازماگرفته باشند،موقع خداحافظی حرفهایادمان می افتاد. تازه ازلحظه ای که جدامیشدیم،میرفتیم سروقت موبایل.پیامک دادن هاوتماس هایمان شروع میشد.حمیدشروع کرده بودبه شعرگفتن. من هم اشعاری ازحافظ رابرایش میفرستادم.بعدازکلی پیامک دادن،به حمیدگفتم:"نمیدونم چرادلم یهوچیپس وماست موسیرخواست.فرداخواستی بیای برام بگیر."جواب پیامک رانداد.حدس زدم ازخستگی خوابش برده.پیام دادم:"خدایابه خواب عشق من آرامش ببخش،شب به خیرحمیدم." من خواب نداشتم.مشغول درسم شدم ونگاهی به جزوه های درسی انداختم. زمان زیادی نگذشته بودکه حمیدتماس گرفت.تعجب کردم.گوشی راکه برداشتم،گفتم:"فکرکردم خوابیدی حمید،جانم؟زنگ زدی کارداری؟"گفت:"ازموقعی که نامزدکردیم به دیرخوابیدن عادت کردم.یه دقیقه بیادم در،من پایینم."گفتم:"ماکه خیلی وقته خداحافظی کردیم،تواینجاچکارمیکنی حمید؟!". ادامه دارد... 📚 @Najvaye_lea
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارشی کوتاه از مراسم جشن ولادت حضرت زهرا س)در روز پنجشنبه ۳۰دی ماه ۱۴۰۰🌸✨ اگر دوست دارید از برنامه هامون و….. مطلع بشید یه سری به پیج و کانال ما در تلگرام و ایتا و اینستا گرام بزنید 🥰 و اگر مایلید به عنوان خادم افتخاری حضرت زهرا س) در دو‌حیطه فضای مجازی یا حضوری فعالیت کنید برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به آیدی های زیر مراجعه کنید 👇🏻 @zahra313_banoo @zahrabanoo_barati زهرا بهانه ای ست که عالم بنا شود او آمده که مادر آئینه ها شود او آفریده گشت که یک چند مدتی نور خدا به روی زمین جابه جا شود او از خدا رسید به پیغمبر خدا تا قفل پلک های بسته شده وا شود او آفریده شد که در این روزهای سخت زهرا شود، علی شود و مصطفی شود او مادر تمامیِ دل های حیدریست باید که کُفو فاطمه شیر خدا شود میلاد پر برکت یگانه دختر پیامبر (ص) حضرت فاطمه (س)، روز زن و روز مادر بر تمامی مسلمانان جهان، به ویژه بانوان ایران اسلامی تبریک و تهنیت باد!😍🤩✨ (س) (س) دانلود. @najvaye_lea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊🎊🎊 به مناسبت گرامیداشت میلاد حضرت زهرا(س) و هفته مادر تمامی شما بانوان و دختران سرزمین ام دعوت شدید به 🎁 همایش دوپینگ موفقیت ویژه گرامیداشت هفته مادر و ولادت حضرت زهرا(س) 🎥📹📸 با حضور آقای دکتر داودی نژاد 🕔🚘 زمان و مکان چهارشنبه 6 بهمن ماه ساعت 17 سالن همایش های پارک ملت مشهد و برای بانوان شهرهای دیگر به صورت آنلاین 💢 برای ثبت نام لطفا نام نام خانوادگی و شهر سکونت را به دایرکت ایسنتاگرام @d_movafgh یا آی دی ایتا @mehrjoyanamozesh ارسال کنید پیش به سوی موفقیت🌹🌹🌹 دهه هشتادی دختران موفق عضویت @dokhtaran_dahehashtadi
| مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام ۱۴۰۰/۱۱/۳ 📣مواردی از عظمت حضرت زهرای اطهر(سلام الله علیها): ✅آمدن مکرر جبرئیل خدمت ایشان پس از رحلت پیامبر ✅نزول سوره «هل أتیٰ»، آیه تطهیر و آیه مباهله درباره ایشان ✅کار برای خدا، اخلاص و‌ خدمت بی‌منّت درسهای حضرت زهرا ✅در آیه‌ی مباهله: وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُم؛ «نِساءنا» فقط فاطمه‌ی زهرا است برای مواجهه‌ی جبهه‌ی حق با جبهه‌ی باطل. ✅استفاده از تعبیر «سَيِّدَةُ نِسَاءِ العالَمین» و «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّة» توسط پیغمبر اکرم در مورد حضرت زهرا 🪴به توفیق الهی، بعد از انقلاب نام مبارک فاطمه‌ی زهرا نسبت به قبل از انقلاب ده‌ها برابر شده، این یعنی جامعه، جامعه‌ی فاطمی است. 📣درباره‌ی هیئت: 🌴 هیئت یک واحد اجتماعی است، بر محور مودّت اهل بیت و هدایت به سمت اهداف ایشان. ریشه‌ی این پدیده هم مال زمان خود ائمّه است. 🌾بعد از حادثه‌ی کربلا هیئت را اصحاب ائمه تشکیل دادند، امام صادق میفرمایند: من دوست میدارم این مجالس را، امر ما را زنده نگه دارید. 🎯امرَنا در کلمات ائمه زیاد تکرار میشود؛ یعنی مسئله‌ی ما؛ به آن موضوع اساسی و محوری‌ای که ما بر اساس آن حرکت میکنیم، میگویند امر. ♨️در آن دوره‌ای که امام صادق فرمودند: اَحيوا اَمرَنا، احیای امر اهل‌بیت جزو سخت‌ترین و خطرناک‌ترین کارها بود؛ یک جهاد عظیم بود. 📝 سابقه هیئت در انقلاب اسلامی: 📌حرکت دادن مردم و انقلاب توسط نوحه‌های امام حسینی 📌نقش‌آفرینی هیئتها در دوران دفاع مقدس ❇️ هیئت کانون جهاد است. جهاد فی‌سبیل‌اللّه، جهاد در راه احیای مکتب اهل‌بیت، مکتب امام حسین و مکتب شهادت. 🔊 جز معدودی بقیّه‌ی ائمّه با شمشیر نجنگیدند؛ جهادشان «جهاد تبیین» بود. 📝 هیئت محلّ تبیین است، محلّ بیان مهم‌ترین مفاهیم معارف اسلامی و علوی است، محلّ پاسخ به سؤالها است. ☀️ به قول یکی از برادران اهل ذوق، این حرکت دسته‌های حسینی، در واقع نماد حرکت امام حسین است از مکّه به کربلا که دارد حرکت میکند؛ حرکت برای جهاد، حرکت در راه خدا. 🤛 جهاد یعنی تلاش در مقابله‌ی با دشمن؛ هر تلاشی جهاد نیست. منطق اسلامی جهاد آن [کاری] است که در مقابل دشمن انجام میگیرد. 💪 شما [اگر] کار اقتصادی بکنید برای مقابله‌ی با دشمن، میشود جهاد؛ کار علمی و تحقیقی بکنید برای مقابله‌ی با دشمن، میشود جهاد؛ حرف بزنید، تبیین کنید برای خنثی‌کردن وسوسه‌ی دشمن، میشود جهاد. 👀مهم این است که ما عرصه‌ی جهاد را تشخیص بدهیم که در هر زمانی در چه عرصه‌ای باید جهاد کرد؛ این خیلی مهم است. 🗣اگر روشنگری بود، همه‌ی این عرصه‌های گوناگون در وقت خود و جای خود وضعشان روشن خواهد شد و مردان خودشان را پیدا خواهند کرد. 👣وجود جبهه شیطانی با هزاران متخصّص هنر و رسانه و ارتباطات و با پشتیبانی انبوه مالی و امنیّتی برای تضعیف ایمان مردم و برگرداندن افکار مردم. ✍️عناصر اصلی هیئت: ✅منبر، مدّاح، مخاطب 🤝مداحی یک هنر منحصربه‌فرد است؛ این اشکها از دل برمیخیزد، دل را صفا میدهد. بعد مستمع را به عمق تاریخ میبرد، و حقایق تاریخی را برایش مشخص میکند. بعد به او معرفت دینی و اخلاقی و سیاسی میبخشد. ✏️این کار مداح ــ بردن به عمق تاریخ و جلا دادن و صفا دادن به دلها ــ احتیاج به هنر و هنرنمایی دارد؛ این هنرنمایی در مداحی‌های ما صدا است، آهنگ است، هندسه‌ی خوانندگی است؛ این سه چیز را حتماً لازم دارد؛ اینها صورت مداحی است. این صورتها نباید بر محتوا غلبه کند. 🔍یک نکته‌ی دیگر [اینکه] در مداحی هم مثل همه‌ی کارهای دیگر ابتکار و نوآوری لازم است؛ توجه بکنید که این نوآوری به هنجارشکنی منتهی نشود. 🗓 مداحان در قضایای مهم خوش درخشیدند؛ در دفاع مقدس، در دفاع از حرم، در فتنه‌ی ۸۸ و در قضایای گوناگون. 🔖یکی از اهداف جلسات مداحان ما جذب جوانان است؛ این بسیار کار خوبی است. منتها مواظب باشید جذب جوانها به هر قیمتی نباشد. جذب لازم است، واجب است، مفید است، امّا با حفظ ساختار صحیح. 🔖نکته‌ی آخر هم مسئله‌ی حرفهای متقن است. هم در روضه‌خوانی، هم در مدیحه‌گویی، هم در مطالبی که بیان میشود، مطالب متقن و مستند را مطرح کنید. 🤲پروردگارا! ما را سربازان جهادِ عظیمِ این روزگار که «» است، قرار بده. 💻 @Khamenei_ir