eitaa logo
نماز اول وقت
81 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
316 فایل
﷽♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ‍‍‍الفرج❁ امام صادق(ع): اولین چیزى که از هر انسانى سؤال مى شود نماز است، در صورتى که نماز او پذیرفته بود بقیه اعمال او نیز امکان دارد پذیرفته شود. ولى اگر نماز.... https://harfeto.timefriend.net/16861702623760
مشاهده در ایتا
دانلود
مه" نفور" گفته:" اين كلمه از ماده" نفر" است كه هم به معنای تنفر از چيزی است، و هم به معنای رو كردن به چيزی، مانند كلمه" فزع" كه آن نيز به دو معناست، هم می‌گوييم:" فزع الی فلان- به فلان كس پناه برد، و نزد او آرامش گرفت" و هم می‌گوييم:" فزع عن الشي‌ء- از فلان چيز رو بگردانيد" در نفر هم وقتی می‌گوييم:" نفر عن الشي‌ء نفورا" معنايش اين است كه: از آن چيز تنفر و اعراض كرد، در قرآن فرموده:" ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً"۹. ‏بعضی‌۱۰ از مفسرين گفته‌اند:" قبل از بعثت رسول خدا (ص) خبر به قريش رسيد كه اهل كتاب پيغمبران خود را تكذيب كردند. قريش گفتند: خدا يهود و نصاری را لعنت كند كه پيامبرانی به سويشان آمدند و آنان تكذيبشان كردند. به خدا سوگند اگر پيامبری به سوی ما آيد، قطعا و به طور حتم راه يافته‌ترين امت‌ها خواهيم بود". و سياق آيه شريفه مصدق اين نقل است و آن را تاييد می‌كند. ‏پس در جمله‌" وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ" ضمير جمع به قريش برمی‌گردد كه اين سوگند را قبل از بعثت رسول خدا (ص) خورده بودند به دليل اينكه دنبالش می‌فرمايد:" فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ" و سوگندشان هم همين بود كه:" لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ ...- اگر نذيری به سوی ما بيايد ما چنين و چنان می‌كنيم". ‏[معنای اين كلام قريش كه پيش از بعثت پيامبر (صلی اللَّه عليه و آله) قسم می‌خوردند كه اگر نذيری به سويشان بيايد" أَهْدی‌ مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ" خواهند شد] ‏و معنای جمله‌" لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدی‌ مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ" اين است كه: اگر نذيری به سوی ما بيايد ما راه يافته‌تر از يكی از امت‌ها خواهيم بود، يعنی يكی از امت‌هايی كه نذير برايشان آمد از قبيل يهود و نصاری. در اينجا ممكن بود بگويند:" راه يافته‌تر از ايشان خواهيم بود"، و ليكن اين طور نفرمود، برای اينكه معنای آنچه را گفتند اين است كه ما امتی هستيم كه فعلا نذيری نداريم، و اگر برای ما هم نذيری بيايد و ما نيز امتی صاحب نذير شويم، مانند يكی از اين امتهای صاحب نذير، آن وقت با تصديق نذير خود راه يافته‌تر از امت مثل خود می‌شويم. اين آن معنايی است كه از تعبير" أَهْدی‌ مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ" استفاده می‌شود، (دقت بفرماييد كه نكته‌ای لطيف است). ‏بعضی‌۱۱ از مفسرين گفته‌اند:" مقتضای مقام اين است كه بگويند از همه امتها راه‌ يافته‌تر خواهيم بود، و اين عموميت را عبارت" احدی الامم" می‌رساند، هر چند كه كلمه" احدی" نكره در سياق اثبات است، و الف و لام در" امم" هم برای عهد است اما در عين حال معنايش اين است كه: به طور حتم ما راه يافته‌تر از يك يك امتها كه رسول خدا را تكذيب كردند مانند يهود و نصاری و غير از ايشان، خواهيم بود. ‏بعضی‌۱۲ ديگر گفته‌اند:" معنای آيه اين است كه: ما راه يافته‌تر از امتی می‌شويم كه از شدت خوبی و برتری نسبت به امتهای ديگر در باره‌اش گفته می‌شود:" احدی الامم- يگانه امتها" است، هم چنان كه در باره مردی كه فوق العادگی دارد، می‌گويند اين" يگانه قوم و عصر خويش" است. ولی قول اخير خالی از تكلف و بعد نيست. ‏" فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً"- وقتی مراد از سوگند خورندگان، قريش شد، قهرا مراد از نذير هم رسول خدا (ص) خواهد بود. و نفور به معنای تنفر و دور شدن و فرار كردن است." اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ" راغب می‌گويد:" كلمه" مكر" به معنای آن است كه با حيله شخصی را از هدفی كه دارد منصرف كنی، و اين دو جور می‌شود، يكی به نحوه پسنديده مثل اينكه بخواهی با حيله او را به كاری نيك وا بداری، و چنين مكری به خدا هم نسبت داده می‌شود، هم چنان كه خودش فرمود: ‏" وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ". دوم به نحو نكوهيده و آن اينكه بخواهی با حيله او را به كاری زشت وا بداری، كه در آيه‌" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ" همين مكر منظور است"۱۳. ‏و نيز در معنای كلمه" يحيق" گفته:" يعنی نازل نمی‌شود و نمی‌رسد مكر مگر به خود صاحب مكر. و بعضی گفته‌اند: كلمه" يحيق" در اصل" يحق بوده است كه يكی از دو قاف آن مبدل به ياء شده، مانند كلمه" زل" كه به" زال" قلب می‌شود، و لذا در آيه" فازلهما" بعضی" فازالهما" نيز خوانده‌اند، و بر همين قياس است" ذم" و" ذام"۱۴. ‏" اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ"- كلمه" استكبارا" مفعول له برای كلمه" نفورا" است، و معنای آن اين است كه: وقتی نذير به سويشان آمد، از او اعراض و دوری كردند، برای خاطر اينكه در زمين استكبار كنند، و جمله" مكر السيئ" عطف است بر استكبار، و مثل او مفعول له است. بعضی‌۱۵ هم گفته‌اند:" عطف است بر كلمه" نفورا" و اضافه در آن، اضافه موصوف به صفت است، به دليل اينكه بار دوم فرموده:" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ ..." ‏[اشاره به معنای اينكه فرمود مكر سيئ جز به اهل آن نمی‌رسد
آنها باشد، و اگر چنين تدبيری می‌داشتند، بايد خالق همان مقداری كه تدبيرش را در دست دارند بوده باشند، برای اينكه تدبير بدون خلقت تصور ندارد همان طور كه خلقت بدون تدبير تصور ندارد (برای اينكه تدبير عبارت از اين است كه: خلقتی را بعد از خلقتی قرار دهد، و چيزی را بعد از چيزی بيافريند). ‏و اگر بتها خالق بودند، قطعا دليلی بر خالقيت آنها دلالت می‌كرد، و اين دليل يا از ناحيه عالم بود و يا از ناحيه خدای سبحان، اما از ناحيه عالم، كه می‌بينيم هيچ موجودی در عالم دلالت بر خالقيت بت‌ها و مخلوقيت خودش برای آنها ندارد، حتی به طور شركت، كه جمله‌" أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ" اين شق مساله را بيان می‌كند، و اما از ناحيه خدای سبحان، اگر دليلی می‌بود، قطعا در كتابی از كتب آسمانی كه از ناحيه او نازل شده ديده می‌شد، و آيه‌ای از آيات آن كتب می‌گفت كه خدا به ربوبيت بت‌ها اعتراف دارد و جايز می‌داند كه مردم آنها را بپرستند و معبود و خدای خود بگيرند، و ما می‌بينيم كه چنين پيامی از ناحيه خدا نازل نشده و خود مشركين هم به اين اعتراف دارند و جمله‌" أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلی‌ بَيِّنَةٍ مِنْهُ" اين شق ديگر را بيان می‌كند. ‏و اگر در مقام خالق نبودن بت‌ها در زمين تعبير كرد به اينكه:" به من نشان دهيد ببينم چه موجودی را در زمين خلق كرده‌اند" و نفرمود:" به من خبر دهيد ببينم، آيا بت‌ها در خلقت زمين شركت دارند" و نيز در خصوص آسمان‌ها تعبير كرد به اينكه:" و يا در خلقت آسمان‌ها شركت دارند"، و نفرمود:" به من خبر دهيد و يا نشان دهيد، ببينيم چه چيز در آسمان‌ها خلق كرده‌اند"، برای اين بود كه مراد از كلمه" ارض"- به طوری كه سياق احتجاج، بر آن دلالت دارد- عالم ارضی است، يعنی زمين و هر چه در آن و بر روی آن هست، و مراد از آسمان‌ها نيز عالم سماوی است، كه مشتمل است بر آسمانها، و آنچه كه در آسمان‌ها و بر آسمان است. ‏پس بنا بر اين، اينكه فرمود:" ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ" در معنای اين است كه فرموده باشد: آيا در زمين شركت دارند؟ اگر داشته باشند لا بد پاره‌ای از آن را خلق كرده‌اند. و همچنين جمله" أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ‌" در معنای اين است كه: فرموده باشد:" و يا چه چيزی از آسمان‌ها خلق كرده‌اند؟". كه در جانب زمين اكتفاء كرد، به ذكر خلق، تا اشاره كرده باشد به اينكه به طور كلی ربوبيت جز با خلقت تصور ندارد. ‏" أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلی‌ بَيِّنَةٍ مِنْهُ"- يعنی بلكه (و يا) كتابی در جواز شرك و اعتراف به ربوبيت آلهه آنان نازل كرده‌ايم، و مشركين به استناد آن، شرك ورزيدند، و خلاصه حجتی ظاهر از كتاب دارند بر اينكه آلهه آنان با ما شريكند؟ ‏در اين جمله فرمود:" أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً" و نفرمود:" ام لهم كتاب" و يا عبارتی نظير آن، تا نفی و انكار را بهتر برساند، چون عبارت دومی انكار وجود كتاب است، ولی عبارت اولی انكار وجود آن از ناحيه كسی است كه اگر كتابی نازل شود از ناحيه او نازل می‌شود. ‏پس از آنچه گذشت روشن گرديد كه ضمير جمع در" اتيناهم" و نيز در" فَهُمْ عَلی‌ بَيِّنَةٍ" به مشركين برمی‌گردد و ديگر نبايد به گفته آن مفسری‌۱ كه ضمير را به" شركاء" بر گردانده اعتناء نمود. ‏" بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً"- اين جمله اعراض از احتجاج گذشته است، به اين بيان كه: داعی مشركين بر شرك ورزيدن، حجتی نبوده كه آنان را بر اين كار وادار كرده باشد، و خواسته باشند بر آن حجت اعتماد كنند، بلكه انگيزه آنها صرف فريبی است كه بعضی نسبت به بعض ديگر روا می‌دارند، به اين معنا كه نياكان و اسلاف، آيندگان را مغرور می‌كردند به اينكه: بت‌ها نزد خدا شفاعت می‌كنند، و نيز رؤسای هر قوم مرءوسين خود را فريب می‌دادند به اينكه اين شركاء نزد خدای سبحان شفاعت خواهند كرد، در حالی كه اين وعده‌ها همه پوچ بود و حقيقت نداشت. ‏احتجاجی كه در آيه شده، عليه تمامی طوايف مشركين است، و نسبت به همه عموميت دارد، چه آنها كه ملائكه و جن و قديسين از بشر را می‌پرستيدند، و برای آنها صنمی (بتی) درست می‌كردند تا رو به آن بت‌ها بايستند، و چه آنهايی كه روحانيين كواكب را می‌پرستيدند، و رو به ستاره، عبادت می‌كردند، و برای هر ستاره، صنمی (بتی) می‌تراشيدند. ‏و چه آنهايی كه ملائكه و عناصر را می‌پرستيدند و ديگر برای آنها صنمی اتخاذ نمی‌كردند مانند: مشركين فرس قديم- بطوری‌۲ كه نقل شده-. و چه آنهايی كه بعضی از افراد بشر را می‌پرستيدند، مانند: نصاری كه مسيح (ع) را عبادت می‌كنند، حجت آيه شريفه عليه همه اين طوايف است. ‏" إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ ..." بعضی‌۳ از مفسرين گفته‌اند:" اين آيه شريفه استينافی است كه نتيجه قبح شرك و دلهره ناشی از آن را بيان
اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً" برمی‌آيد كه پاره‌ای از گناهان و ظلم‌ها فتنه‌ای می‌آورد عالم‌گير، كه غير از مرتكب ظلم را نيز شامل می‌شود. درست نيست، برای اينكه شومی گناه نبايد از گناهكار تجاوز كند و دامنگير غير او شود، هم چنان كه خدای تعالی فرموده:" وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‌"۲۳ و اما آيه‌ای كه شاهد آورد، يعنی آيه‌" وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً"۲۴ مدلولش- به بيانی كه در تفسير سوره انفال گذشت- اين است كه: فتنه ناشی از ظلم تنها به كسانی از ايشان می‌رسد كه مرتكب ظلم شدند، نه به عموم مردم اعم از ستمكاران و غير آنها- برای مزيد اطلاع به همانجا مراجعه شود. ‏" وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی"- منظور از" اجل مسمی" مرگ و يا قيامت است،" فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً"، يعنی وقتی اجلشان رسيد، خدا به كار بندگان بصير است، هر يك را به آنچه كه كرده جزا می‌دهد، و به اعمالشان داناست، چون بندگان او هستند، و چگونه ممكن است خالق از خلق خود و رب از عمل بنده خود غافل و جاهل باشد؟ ‏از آنچه گذشت روشن شد كه: جمله‌" فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً" از باب به كار بردن سبب در جای مسبب است، كه همان جزا باشد. ‏و آيه شريفه يعنی جمله‌" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ ..." در حقيقت در جای جواب از سؤالی تقديری قرار گرفته، سؤالی كه ناشی از آيه قبلی می‌شد، چون در آيه قبلی خدای تعالی اهل نيرنگ و تكذيب را- كه همان مشركين مكه باشند- تهديد می‌كرد به مؤاخذه، و برای آنان‌ از امت‌های سابق شاهد آورد، كه آنها نتوانستند خدا را به ستوه آورند. ‏چون سخن بدينجا انجاميد، گويا كسی پرسيده: وقتی هيچ چيز نه در آسمان و نه در زمين خدا را به ستوه نمی‌آورد، پس چطور ساير مردم را به حال خود واگذاشته، هر گناهی می‌خواهند مرتكب می‌شوند و چرا آنها را به جرم گناهانشان عذاب نمی‌كند؟ در پاسخ فرموده:" اگر خدا می‌خواست همه مردم را به جرم گناهانشان مؤاخذه كند، آن طور كه نيرنگ بازان از مشركين و مكذبين را مؤاخذه كرد، ديگر هيچ جنبده‌ای بر روی زمين باقی نمی‌ماند". و حال آنكه خدا چنين حكم كرده كه: مردم، در روی زمين بمانند و زمين را آباد كنند، هم چنان كه فرموده:" وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی‌ حِينٍ"۲۵ پس بدين جهت گناهكاران را مؤاخذه نمی‌كند، و آنها را تا روزی معين مهلت می‌دهد. و آن روز يا روز مرگ است و يا روز قيامت. پس وقتی آن روز رسيد هر عاملی از ايشان را به آنچه عمل كرده، جزا می‌دهد، كه او به كار بندگانش بصير است. ‏بحث روايتی [ (روايتی در ذيل آيه:" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ...")] ‏در الدر المنثور است كه: ابن ابی حاتم، از طريق سفيان، از ابو زكريای كوفی، از مردی روايت كرده كه آن مرد برايش حديث كرد كه روزی رسول خدا (ص) فرمود: زنهار از" مكر سيئ" بپرهيزيد كه" مكر سيئ" جز به صاحبش برنمی‌گردد، و مكاران از ناحيه خدا مورد تعقيبند۲۶. ‏و در تفسير قمی می‌گويد: پدرم از نوفلی، از سكونی، از امام جعفر صادق (ع) از پدرش (ع) برايم حديث كرد كه فرمود رسول خدا (ص) فرموده: از علم خدا گذشته و مركب قلم خدا به اين قضايی كه رانده و اين قدری كه مقدر كرده خشك شده، كه كتاب خدا جای خود را در بشر باز كند، و رسولان خدا تصديق شوند، و آنها كه ايمان می‌آورند و تقوی دارند به سعادت برسند، و آنها كه تكذيب می‌كنند و كفر می‌ورزند به شقاوت برسند، و مؤمنين به ولايتی از خدای عز و جل و مشركين به براءتی از او نايل شوند. ‏آن گاه رسول خدا (ص) فرمود: خدای عز و جل می‌فرمايد: ای‌ فرزند آدم! تو به مشيت من برای خودت می‌خواهی آن چه را می‌خواهی، و به اراده من برای خودت اراده می‌كنی آن چه را اراده می‌كنی، و به فضل نعمت من بر تو، چنان نيرومند شده‌ای كه می‌توانی سر از فرمانم برتابی، و به قوت و عصمت من و عافيتم موفق شده‌ای كه واجبات مرا ادا كنی. ‏پس اگر واقعا حسناتی داری، خود من به آن حسنات از تو سزاوارترم، و تو به گناهانت از من سزاوارتری، هميشه خير من به سوی تو نازل است، و من با آن خير به تو انعام می‌كنم، و شر تو به خودت برمی‌گردد، به عنوان كيفر جناياتی كه كرده‌ای و به كثرت تسلطی كه من به تو دارم به سوی طاعتم رو نهادی و به سوء ظنی كه به من داری از رحمتم مايوس شدی. ‏پس با اين بيان حمد برای من است و حجت عليه تو تمام است، و تو با اين عصيان راه مؤاخذه مرا به روی خود گشودی، و با احسانت، مستحق پاداش نيكی كه نزد من است گشتی. من هيچگاه از تحذير تو كوتاهی نكردم، و تو را در حين سرگرمی و غرورت به عذاب نگرفتم. آن گاه فرمود: اين همان كلام خدا است كه می‌فرمايد:" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی‌ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ" و نيز می‌فرمايد: م
‏اين آيات نخست بر مساله توحيد خدا در ربوبيت احتجاج می‌كند، و آيات‌" هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ ..." و" إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا ..." متضمن آن احتجاج است، و سپس بر نبودن شريكی برای خدا در ربوبيت احتجاج می‌كند، كه آيه‌" قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ..." متضمن آن است. ‏و آن گاه مشركين را بر نقض عهد و سوگند، و كارهای زشتی كه مرتكب می‌شدند سرزنش می‌كند، و در آخر اين معنا را مسجل می‌سازد كه هيچ كس و هيچ چيز نمی‌تواند خدا را عاجز كند، و اگر خدا به افرادی از اين ستمكاران مهلت می‌دهد، برای مدتی معين است، همين كه مدتشان سرآمد به آنچه مستحقند جزا می‌دهد. و با اين بيان سوره خاتمه می‌يابد. ‏" هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ ..." كلمه" خلائف" جمع خليفه است. و خليفه بودن مردم در زمين به اين معنا است كه هر لاحقی از ايشان جانشين سابق شود و سلطه و توانايی بر دخل و تصرف و انتفاع از زمين داشته باشد، همان طور كه سابقين بر اين كار توانايی و تسلط داشتند. ‏و اگر انسانها به اين خلاف رسيدند، از جهت نوع خلقتشان است، كه خلقتی است از طريق توالد و تناسل، چون اين نوع از خلقت است كه مخلوق را به دو گروه سابق و لاحق تقسيم می‌كند. ‏و خليفه قرار دادن در زمين، خود يك نوع تدبيری است آميخته با خلقت كه از آن انفكاك نمی‌پذيرد، و به همين جهت از اين طريق استدلال می‌كند بر يگانگی خدای تعالی در ربوبيت، چون چنين خلقت و تدبيری مختص او است، كسی نمی‌تواند آن را برای غير او ادعا كند. ‏پس اينكه می‌فرمايد:" هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ" حجتی است بر يگانگی خدا در ربوبيت، و نفی ربوبيت از آلهه مشركين. ‏توضيح اينكه: آن كسی كه خلافت زمينی را در عالم انسانی درست كرده، او رب انسانها و مدبر امر آنان است، و چون خليفه قرار دادن، از نوع خلقت انفكاك ندارد، ناگزير خالق انسان همان رب انسان است، و چون به عقيده مشركين هم، خالق تنها خدا است پس رب انسان هم به تنهايی او است. ‏" فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ"- يعنی پس خدای سبحان رب آدمی است نه غير او. پس هر كس به اين حقيقت كافر شود، و آن را بپوشاند و ربوبيت را به غير خدا نسبت دهد، عليه خود كفر ورزيده است. ‏" وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً"- اين قسمت از آيه بيان می‌كند كه كفر كفار بر ضرر خود ايشان است، چون كفرشان باعث خشم و عذاب خدا می‌شود. و كلمه" مقت" به معنای شدت خشم است، چون كفر باعث می‌شود انسان از عبوديت خدا سر برتابد و ساحت مقدس او را خوار بشمارد، و نيز اين عمل باعث می‌شود كه كافران در نفس خود خسارت بينند، چون نفس خود را كه قابليت داشت از سعادت انسانيت برخوردار گردد، مبتلا به شقاوت و بلا كردند، كه به زودی در مسير انتقال خود به سوی دار جزا با آن روبرو می‌شوند. ‏و اگر از اثر كفر تعبير به زيادت كفر كرد، بدان جهت است كه فطرت انسان بسيط و ساده است، و در معرض استكمال و كسب زيادت قرار دارد،- تا اينكه ببينی فطرت در چه مسيری قرار گيرد- اگر در مسير اسلام و ايمان به خدا قرار گيرد، روز به روز همين ايمان و اسلامش كامل و زياد می‌شود و به خدا نزديك‌تر می‌گردد، و اگر در مسير كفر قرار گيرد، باز فطرت او در اين مسير استكمال می‌كند، يعنی روز به روز كفرش زيادتر شده و در نتيجه خشم خدا از او بيشتر و خسران او زياده‌تر می‌گردد. ‏و اگر" مقت" را مقيد به" عند ربهم" كرد، ولی" خسار" را مقيد به آن نكرد، برای اين بود كه" خسار" از تبعات و آثار تبديل ايمان به كفر و تبديل سعادت به شقاوت است، و اين امری است در نزد خود انسان‌ها، ولی" مقت" كه شدت خشم خدا است امری است در نزد خدای سبحان. ‏و اما حب و بغضی كه به خدای تعالی نسبت داده می‌شود، دو تا از صفات افعال است، و معانيی است خارج از ذات خدا و غير قائم به او. و معنای حب خدای تعالی نسبت به يكی از بندگان، اين است كه: رحمتش را بر او گسترده كند، و به سوی او بكشاند و بغض خدای تعالی نسبت به كسی اين است كه رحمتش را از او بازدارد و دور كند. ‏" قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ..." اضافه" شركاء" به مشركين، به اين عنايت است كه مشركين ادعای شركت در خدايی برای آنها كردند، پس در نتيجه اضافه شركاء به ضمير" كم" اضافه‌ای است لامی و مجازی، (چون بت‌ها شركای مشركين نبودند، تا اين نسبت حقيقی باشد). ‏و در اين آيه شريفه به رسول خدا (ص) تلقين می‌كند كه چگونه عليه ربوبيت آلهه مشركين، و معبودهای آنان احتجاج كند. ‏[استدلال و احتجاج عليه مشركين و در رد ارباب و آلهه موهوم آنان‌] ‏بيان حجت چنين است كه: اگر بت‌ها ارباب و آلهه باشند بجز خدا، بايد حد اقل سهمی از تدبير عالم به دست
div {direction:rtl;text-align: justify;color: 'DEFAULTCOLOR';}page {display:none; visibility:hidden;}sup { vertical-align: baseline; position: relative; top: -0.4em; }p.pt-Document {overflow: visible;}p.pt-Abstract {overflow: visible;}p.pt-N { margin-bottom: 10pt; font-family: 'FONTNAME'; font-size: 15pt;}span.pt-DefaultParagraphFont { font-family: 'FONTNAME'; font-size: 11pt;}span.pt-DPF-000 { color: ; font-family: 'FONTNAME'; font-size: 15pt;}p.pt-NW { margin-top: 5pt; margin-bottom: 5pt; font-family: 'FONTNAME'; font-size: 15pt;}span.pt-DPF-001 { color: ; font-family: 'FONTNAMEAR'; font-size: 15pt;}span.pt-DPF-002 { color: 'DEFAULTCOLOR'; font-family: 'FONTNAME'; font-size: 15pt;}span.pt-DPF-003 { color: ; font-family: 'FONTNAMEAR'; font-size: 15pt;}p.pt-FT { margin-bottom: 0; text-align: justify; font-family: 'FONTNAME'; font-size: 10pt;}span.pt-DPF-004 { font-family: 'FONTNAME'; font-size: 10pt;} ‏[سوره فاطر (۳۵): آيات ۳۹ تا ۴۵] ‏هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (۳۹) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلی‌ بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (۴۰) إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (۴۱) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدی‌ مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (۴۲) اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (۴۳) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ‌ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً (۴۴) وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی‌ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً (۴۵) ‏ ‏ترجمه آيات‌ ‏او كسی است كه شما را در زمين جانشين قرار داد (هر نسلی جانشين نسلی ديگر) پس هر كس‌ كافر شود كفرش عليه خود اوست و كفر كافران نزد پروردگارشان جز خشم بيشتر اثر ندارد و كفر كافران جز خسارت و زيان نمی‌افزايد (۳۹). ‏بگو اين شركايی كه به جای خدا می‌خوانيد به من بگوييد ببينم چه چيزی از زمين را آفريده‌اند و يا در آسمانها شركتی دارند و يا ما به ايشان كتابی نازل كرده و در آن از وجود چنين شريكی خبر داده‌ايم و اين مشركين دليلی بر شرك خود دارند، نه هيچ يك از اينها نيست بلكه جز اين نبوده كه اين ستمكاران به يكديگر وعده غرور می‌دهند (۴۰). ‏خدا است كه نمی‌گذارد زمين و آسمان فرو ريزند و اگر فرو ريزد احدی بعد از خدا نيست كه از ريختن آنها جلوگيری به عمل آورد و او حليم و آمرزنده است (۴۱). ‏و به خدا سوگند خوردند و تا توانستند آن را غليظتر كردند كه اگر برای ما هم پيامبری بيايد ما نيز يكی از امت‌های صاحب كتاب خواهيم شد و از همه آنها راه يافته‌تر خواهيم بود ولی وقتی پيامبر به سويشان آمد اين آمدن ثمره‌ای جز دوری و نفرت بيشتر برايشان نداشت (۴۲). ‏دوری آنان از راه به جهت استكبار و بلندپروازی در زمين و نيز به علت مكر بدی كه داشتند بود و مكر بد جز به اهل مكر برنمی‌گردد، پس آيا منتظر سنتی هستند كه در امم گذشته جاری ساختيم، در اين صورت برای سنت خدا نه دگرگونی خواهند يافت و نه برگشتن از قومی به قومی ديگر (۴۳). ‏آيا در زمين سير نكرده‌اند تا ببينند سرانجام آنهايی كه قبل از ايشان بودند چه شد با اينكه اينان نيرومندتر بودند، آری هيچ چيزی در آسمان و زمين خدا را عاجز نمی‌كند كه او دانا و توانا است (۴۴). ‏و اگر مردم را به كيفر اعمال زشتشان به عذاب خود می‌گرفت بر روی زمين هيچ جنبده‌ای نمی‌ماند و ليكن عذاب آنان را تا مدتی معين تاخير می‌اندازد همين كه اجلشان رسيد خداوند بر احوال بندگانش كاملا آگاهست (۴۵). ‏بيان آيات‌
ن تو را به بيش از طاقتت تكليف نكردم، و از امانت جز همان مقداری را كه خودت عليه نفست اقرار داری تحميلت ننمودم، من از تو برای خود به آن مقدار راضيم كه تو از من برای خودت راضی باشی. آن گاه خدای عز و جل فرمود:" وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً"۲۷. ‏۱ روح المعانی، ج ۲۲، ص ۲۰۳. ‏۲ ( ۲ و ۳) روح المعانی، ج ۲۲، ص ۲۰۴. ‏۳ ( ۲ و ۳) روح المعانی، ج ۲۲، ص ۲۰۴. ‏۴ ( ۱ و ۲) روح المعانی، ج ۲۲، ص ۲۰۴. ‏۵ ( ۱ و ۲) روح المعانی، ج ۲۲، ص ۲۰۴. ‏۶ روح المعانی، ج ۲۲، ص ۲۰۴. ‏۷ نزديك است آسمان‌ها از آن پاره پاره و زمين متلاشی شود. سوره مريم، آيه ۹۰. ‏۸ مفردات راغب، ماده" جهد". ‏۹ مفردات راغب، ماده" نفر". ‏۱۰ تفسير فخر رازی، ج ۲۶، ص ۳۳. و الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۵۵، به نقل از ابی هلال و ابن جريح. ‏۱۱ تفسير روح المعانی، ج ۲۲، ص ۲۰۵. ‏۱۲ تفسير روح المعانی، ج ۲۲، ص ۲۰۵. ‏۱۳ مفردات راغب، ماده" مكر". ‏۱۴ مفردات راغب، ماده" حاق". ‏۱۵ تفسير كشاف، ج ۳، ص ۶۱۸. ‏۱۶ مجمع البيان، ج ۸، ص ۴۱۲. ‏۱۷ هم چنان كه در نظير آن می‌گويند" من حفر بئرا لاخيه أو شك ان يقع فيه- هر كس برای برادرش چاه بكند، به زودی خودش در آن می‌افتد"- مترجم. ‏۱۸ ستم شما تنها عليه خود شما است. سوره يونس، آيه ۲۳. ‏۱۹ و هر كه پيمان بشكند عليه خود شكسته است. سوره فتح، آيه ۱۰. ‏۲۰ اگر خدا مردم را به كيفر ستم‌هايی كه می‌كنند بگيرد، هيچ جنبنده‌ای بر روی زمين باقی نمی‌ماند. سوره نحل، آيه ۶۱. ‏۲۱ تمامی آنچه را كه روی زمين است برای شما خلق كرد. سوره بقره، آيه ۲۹. ‏۲۲ تفسير كشاف، ج ۳، ص ۶۱۹. ‏۲۳ هيچ گناهكاری گناه ديگری را حمل نمی‌كند. سوره فاطر، آيه ۱۵. ‏۲۴ سوره انفال، آيه ۲۵. ‏۲۵ شما در زمين قرارگاهی و متاعی داريد تا روزی معين. سوره بقره، آيه ۳۶. ‏۲۶ الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۵۶. ‏۲۷ تفسير قمی، ج ۲، ص ۲۱۰.
گام به گام ثبت درخواست گذرنامه زیارتی 1403.pdf
338.3K
💠 آموزش نحوه دریافت گذرنامه زیارتی ویژه اربعین بدون نیاز به مراجعه حضوری 🔰در این فایل گام به گام مراحل دریافت گذرنامه توضیح داده شده (حتما به دوستان و سایر کسانی که قصد عزیمت به سفر زیارتی اربعین را دارند ارسال کنید ) اربعین | اخبار | اطلاعات | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/113508352Cdd1d77aefa
سلام سلام دوستای گلم امروزمیخوام یکی ازکارایی که درجهت حال خوب وتربیت انجام میدم براتون بگم من هرروزبچه هامودعامیکنم اونم باصدای بلندوپیش خودشون مخصوصاوقتی صدای اذان میاد😊 وقتی صدای اذانومیشنوم باصدای بلندمیگم خدایاشکرت که این دوتاپسروبه من دادی الهی دست به خاک بزنن طلابشه 🤲 الهی ازاسمون براتون طلا بباره🤲 الهی عاقبت بخیربشین🤲 الهی اسمتون نامداربشه جهانی بشه🤲🤲 الهی تنتون سالمودلتون خوش باشه🤲🤲 الهی هزاران نفرسرسفرتون نون بخورن روزی رسان هزاران نفربشین❤❤❤❤ خلاصه اوناهم کلی ذوق میکنن وکلی انرژی مثبت میگیرن توروزچندین بارمیگم وعادتم شده وهربارباکلی انرژی دستاموبالامیگیرمومیگم اینقدبه این دعاهای قشنگ عادت کردیم که تاصدای اذان میادپسر۴سالم میگه مامان برام دعامیکنی☺☺☺ بهشون گفتم دعای مادرابراورده میشه واین جملات رو ضمیرناخوداگاهشون تاثیرشومیزاره حتما😊 تجربه هاوخلاقیت های قشنگتونوبرام بفرستین تاباهم به اشتراک بزاریمو لذت ببریم😘
] ‏" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ"- يعنی مكر بد نازل نمی‌شود و نمی‌رسد مگر به صاحبش، و در غير از خود او مستقر نمی‌شود، برای اينكه هر چند مكر بد، بسا می‌شود كه به شخص مكر شده صدمه‌ای وارد می‌آورد، و ليكن چيزی نمی‌گذرد كه از او زايل می‌شود و دوام نمی‌آورد، ولی اثر زشت آن بدان جهت كه مكر سيئ" است در نفس مكر كننده باقی می‌ماند، و چيزی نمی‌گذرد كه آن اثر ظاهر گشته، گريبانش را می‌گيرد و به خاطر آن مجازات می‌شود، حال يا در دنيا و يا در آخرت. و به همين جهت در مجمع البيان آيه شريفه را تفسير كرده به اينكه: كيفر مكر سيئ جز به مرتكبش نمی‌رسد۱۶. ‏و اين آيه شريفه كلامی است از باب مثل‌۱۷، نظير اين جمله كه قرآن كريم فرموده: ‏" إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلی‌ أَنْفُسِكُمْ"۱۸، و نيز فرموده:" فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلی‌ نَفْسِهِ"۱۹. ‏" فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ"-" نظر" و" انتظار" هر دو به معنای توقع است، و" فاء" برای تفريع و نتيجه است كه جمله را از ما قبل نتيجه‌گيری می‌كند. و استفهام در آن انكاری است، و معنايش اين است كه: و چون مكر سيئ می‌كنند، و مكر سيئ جز به صاحبش برنمی‌گردد، پس مكاران، جز سنت جاری در امم گذشته كه همان عذاب الهی نازل بر مكاران است، كه اثر مكر و تكذيبشان به آيات خدا بود، انتظار ديگری را نمی‌كشند. ‏" فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا"- تبديل سنت خدا" به اين است كه: عذاب خدا را بردارند، و به جايش عافيت و نعمت بگذارند، و" تحويل سنت" عبارت از اين است كه: عذاب فلان قوم را كه مستحق آن می‌باشند، به سوی قومی ديگر برگردانند، و سنت خدا نه تبديل می‌پذيرد و نه تحويل، برای اينكه خدای تعالی بر صراط مستقيم است، حكم او نه تبعيض دارد و نه استثناء. هم چنان كه خدای تعالی مشركين مورد نظر آيه را در جنگ بدر به عذاب خود گرفت، و همگی را كشت. و خطاب در آيه به رسول خدا (ص)، و يا به عموم شنوندگان است. ‏" أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً" اين آيه شريفه برای سنت جاری در امت‌های گذشته، شاهد می‌آورد و می‌فرمايد كه: ‏امت‌های گذشته با اينكه از مشركين مكه قوی‌تر بودند، با اين حال خداوند آنها را به كيفر مكر و تكذيبشان بگرفت. ‏" وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ‌ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً" اين آيه تتمه بيان است، تا مشركين مكه را بيشتر انذار و تخويف كرده باشد، و حاصل معنايش اين است كه: پس اينان بايد از خدا بترسند، و بايد به او ايمان بياورند، و با او نيرنگ نكنند، و آياتش را تكذيب ننمايند، كه سنت خدا در اين باره همان عذاب است، هم چنان كه ماجرای امت‌های گذشته كه چگونه خدا هلاكشان كرد و عذابشان نمود، بر اين سنت شهادت می‌دهد، زيرا با اينكه آن امت‌ها از اين مشركين قوی‌تر بودند، نتوانستند خدا را عاجز كنند، چون در همه آسمانها و زمين چيزی و كسی نيست كه با نيرو و يا نيرنگ خود خدا را عاجز كند، زيرا او عليم علی الاطلاق است، غفلت و جهل در او راه ندارد تا دشمن، او را در حال غفلت و جهل فريب دهد، و نيز او قادر علی الاطلاق است و چيزی تاب مقاومت با او را ندارد. ‏" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی‌ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ ..." مراد از" مؤاخذه" در اين آيه، مؤاخذه دنيوی است، به دليل اينكه دنبالش فرموده:" وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی‌- ليكن عذابشان رای برای مدتی معين تاخير می‌اندازد ...". و مراد از كلمه" ناس" تمامی مردم است، چون قبل از آيه شريفه، از مؤاخذه بعضی از مردم كه همان نيرنگبازان و تكذيب كنندگان به آيات خدا باشند، گفتگو كرده بود. ‏و مراد از جمله‌" بِما كَسَبُوا" گناهانی است كه كسب كرده‌اند، به قرينه مؤاخذه، كه همان عذاب باشد، و به شهادت اينكه در جای ديگر همين معنا را آورده، و فرموده:" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ"۲۰. و مراد از" ظهرها" روی زمين است، چون مردم روی زمين زندگی می‌كنند، علاوه بر اين در آيه قبلی ذكری از زمين به ميان آمده بود. ‏[وجه اينكه فرمود اگر خدا مردم را برای گناهانشان مؤاخذه كند جنبنده‌ای بر زمين نمی‌ماند] ‏و مراد از" دابة- جنبنده" هر موجودی است كه روی زمين جنب و جوش و حركتی داشته باشد، چه حيوان و چه انسان. و اگر به كيفر كفر و تكذيب انسانها، همه جنبندگان را هلاك می‌كند، برای اين است كه همه جنبندگان برای انسان خلق شده‌اند، هم چنان كه خالق تعالی خودش فرمود:" خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً"۲۱ و اينكه بعضی‌۲۲ از مفسرين گفته‌اند:" اين هلاكت همه جنبندگان به خاطر شومی گناهان است، هم چنان كه از آيه‌" وَ
می‌كند، و ربطی به ما قبل ندارد، می‌خواهد بفرمايد: خدای تعالی آسمانها و زمين را حفظ می‌كند، چون نمی‌خواهد فرو بريزند، و يا حفظ می‌كند تا فرو نريزند و مضمحل نشوند، چون ممكن الوجود همان طور كه در حال پديد آمدنش محتاج پديد آورنده است، در بقايش نيز محتاج اوست". ‏[استدلال بر توحيد با استناد به ابقاء موجودات و اينكه ابقاء عبارتست از ايجاد و تدبير متوالی‌] ‏اما آنچه از آيه ظاهر می‌شود، اين است كه: خدای تعالی می‌خواهد بعد از استدلال بر يگانگی خود در ربوبيت، به اينكه من خلافت را در نوع انسانی قرار دادم و بعد از نفی شرك به حجت مزبور، حجت و استدلال خود را عموميت دهد تا شامل تمامی مخلوقات، يعنی آسمانها و زمين بشود، لذا در آيه مورد بحث استدلال می‌كند بر يگانگی خود به اينكه خلق را بعد از ايجاد، ابقاء هم كرده و نگذاشته مضمحل شوند، چون اين معنا خيلی روشن است، و جای هيچ شكی نيست كه پيدايش موجود و اصل هستی يك مساله است، و بقای آن موجود و داشتن هستی‌های پی در پی بعد از هستی اولش مساله ديگری است، آری هر موجودی كه می‌بينيم هنوز هست، در حقيقت هستی آن، هستی‌هايی متصل به هم است، كه چون استمرار دارد، ما آن را يك هستی می‌پنداريم. ‏و اين نيز روشن است كه ابقای موجود بعد از پديد آوردن، همانطور كه ايجادی بعد از ايجادی ديگر است، همچنين تدبيری بعد از تدبير ديگر است، چون اگر خوب در اين قضيه تامل كنی و دقت نظر به خرج دهی، خواهی ديد كه نظام جاری در عالم به وسيله احداث و ابقاء جاری است، و چون پديد آورنده و خالق، حتی به عقيده مشركين تنها خدای سبحان است، پس قهرا خدای تعالی خالق و مدبر آسمانها و زمين است، و كسی ديگر شريك او نيست. ‏پس معلوم شد آيه شريفه‌" إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا ..." متصل به ما قبل است. ‏كلمه" امساك" در اين آيه به همان معنای معروف است. و جمله" ان تزولا" در تقدير" كراهة ان تزولا" و يا" لئلا تزولا" می‌باشد. و جمله" تزولا" متعلق به امساك است، يعنی" نگه می‌دارد از اينكه فرو ريزند". ‏ولی بعضی‌۴ از مفسرين گفته‌اند:" كلمه" امساك" به معنای معروفش نيست، بلكه به معنای جلوگيری و يا حفظ است". و به هر حال امساك كنايه است از باقی نگهداشتن، و ابقاء همان ايجاد بعد از ايجاد است، البته ايجادهای مستمر و متصل، بر خلاف زوال كه به معنای مضمحل شدن و باطل گشتن است. ‏و از بعضی‌۵ از مفسرين نقل شده كه گفته‌اند:" زوال به معنای انتقال از مكانی به مكان ديگر است، و معنای آيه اين است كه: خدا نمی‌گذارد زمين و آسمان‌ها از جايی كه هر يك دارند تكان بخورند و به جايی ديگر منتقل شوند، مثلا يكی از آنجا كه دارد بالا رود، و يكی ديگر پايين آيد". ولی در تصور اينكه آنان چه می‌خواهند بگويند، البته در تصور صحيح آن تامل است. ‏" وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ"- سياق اقتضا می‌كند كه مراد از" زوال" در اينجا مشرف شدن بر زوال است، چون خود زوال كه با امساك جمع نمی‌شود. و خلاصه، معنای آيه اين است كه: سوگند می‌خورم كه اگر آسمان‌ها و زمين مشرف بر فرو ريختن شوند، احدی بعد از خدا وجود ندارد كه از فرو ريختن آنها جلوگيری به عمل آورد، برای اينكه غير از او كسی نيست كه افاضه وجود كند. ‏ممكن هم هست مراد از" زوال" معنای حقيقی‌اش باشد، ولی مراد از" امساك" قدرت بر امساك باشد. و معلوم شد كه كلمه" من" اولی زايده است و تنها خاصيت تاكيد را دارد، و" من" دومی ابتدايی است، و ضمير در" من بعده" به خدای تعالی برمی‌گردد. ‏بعضی‌۶ هم گفته‌اند:" به كلمه زوال برمی‌گردد، كه از معنای" تزولا" استفاده می‌شود". ‏" إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً"- پس خدای تعالی به خاطر اينكه حليم است، در هيچ كاری عجله نمی‌كند، و به خاطر اينكه آمرزنده است، جهات عدمی هر چيزی را پنهان می‌دارد، و مقتضای اين دو اسم اين است كه آسمان‌ها و زمين را از اينكه مشرف به زوال شوند، تا مدتی معين جلوگير شود. ‏صاحب كتاب" ارشاد العقل السليم" گفته: خدا حليم و غفور است، يعنی در عقوبتی كه جنايات بشر مستوجب آن است عجله نمی‌كند، و لذا می‌بينيد كه آسمانها و زمين را هم چنان نگه داشته، با اينكه جا داشت به خاطر آن جنايات فرو ريزند، هم چنان كه خود خدای تعالی در اين باره فرموده:" تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ"۷. ‏" وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدی‌ مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً" راغب می‌گويد:" كلمه" جهد" به فتحه جيم- و" جهد"- به ضمه جيم- به معنای طاقت و مشقت است. تا آنجا كه می‌گويد: و خدای تعالی فرموده:" وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ" يعنی سوگند خوردند به خدا و سعی كردند كه سوگند خود را تا آنجا كه در وسع و طاقتشان هست پايدار و مؤكد كنند"۸. و در باره كل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا