سلام سلام دوستای گلم
امروزمیخوام یکی ازکارایی که درجهت حال خوب وتربیت انجام میدم براتون بگم
من هرروزبچه هامودعامیکنم اونم باصدای بلندوپیش خودشون مخصوصاوقتی صدای اذان میاد😊
وقتی صدای اذانومیشنوم باصدای بلندمیگم خدایاشکرت که این دوتاپسروبه من دادی الهی دست به خاک بزنن طلابشه 🤲
الهی ازاسمون براتون طلا بباره🤲
الهی عاقبت بخیربشین🤲
الهی اسمتون نامداربشه جهانی بشه🤲🤲
الهی تنتون سالمودلتون خوش باشه🤲🤲
الهی هزاران نفرسرسفرتون نون بخورن روزی رسان هزاران نفربشین❤❤❤❤
خلاصه اوناهم کلی ذوق میکنن وکلی انرژی مثبت میگیرن توروزچندین بارمیگم وعادتم شده وهربارباکلی انرژی دستاموبالامیگیرمومیگم اینقدبه این دعاهای قشنگ عادت کردیم که تاصدای اذان میادپسر۴سالم میگه مامان برام دعامیکنی☺☺☺
بهشون گفتم دعای مادرابراورده میشه واین جملات رو ضمیرناخوداگاهشون تاثیرشومیزاره حتما😊
تجربه هاوخلاقیت های قشنگتونوبرام بفرستین تاباهم به اشتراک بزاریمو لذت ببریم😘
]
" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ"- يعنی مكر بد نازل نمیشود و نمیرسد مگر به صاحبش، و در غير از خود او مستقر نمیشود، برای اينكه هر چند مكر بد، بسا میشود كه به شخص مكر شده صدمهای وارد میآورد، و ليكن چيزی نمیگذرد كه از او زايل میشود و دوام نمیآورد، ولی اثر زشت آن بدان جهت كه مكر سيئ" است در نفس مكر كننده باقی میماند، و چيزی نمیگذرد كه آن اثر ظاهر گشته، گريبانش را میگيرد و به خاطر آن مجازات میشود، حال يا در دنيا و يا در آخرت. و به همين جهت در مجمع البيان آيه شريفه را تفسير كرده به اينكه: كيفر مكر سيئ جز به مرتكبش نمیرسد۱۶.
و اين آيه شريفه كلامی است از باب مثل۱۷، نظير اين جمله كه قرآن كريم فرموده:
" إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ"۱۸، و نيز فرموده:" فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلی نَفْسِهِ"۱۹.
" فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ"-" نظر" و" انتظار" هر دو به معنای توقع است، و" فاء" برای تفريع و نتيجه است كه جمله را از ما قبل نتيجهگيری میكند. و استفهام در آن انكاری است، و معنايش اين است كه: و چون مكر سيئ میكنند، و مكر سيئ جز به صاحبش برنمیگردد، پس مكاران، جز سنت جاری در امم گذشته كه همان عذاب الهی نازل بر مكاران است، كه اثر مكر و تكذيبشان به آيات خدا بود، انتظار ديگری را نمیكشند.
" فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا"- تبديل سنت خدا" به اين است كه: عذاب خدا را بردارند، و به جايش عافيت و نعمت بگذارند، و" تحويل سنت" عبارت از اين است كه: عذاب فلان قوم را كه مستحق آن میباشند، به سوی قومی ديگر برگردانند، و سنت خدا نه تبديل میپذيرد و نه تحويل، برای اينكه خدای تعالی بر صراط مستقيم است، حكم او نه تبعيض دارد و نه استثناء. هم چنان كه خدای تعالی مشركين مورد نظر آيه را در جنگ بدر به عذاب خود گرفت، و همگی را كشت. و خطاب در آيه به رسول خدا (ص)، و يا به عموم شنوندگان است.
" أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً" اين آيه شريفه برای سنت جاری در امتهای گذشته، شاهد میآورد و میفرمايد كه:
امتهای گذشته با اينكه از مشركين مكه قویتر بودند، با اين حال خداوند آنها را به كيفر مكر و تكذيبشان بگرفت.
" وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً" اين آيه تتمه بيان است، تا مشركين مكه را بيشتر انذار و تخويف كرده باشد، و حاصل معنايش اين است كه: پس اينان بايد از خدا بترسند، و بايد به او ايمان بياورند، و با او نيرنگ نكنند، و آياتش را تكذيب ننمايند، كه سنت خدا در اين باره همان عذاب است، هم چنان كه ماجرای امتهای گذشته كه چگونه خدا هلاكشان كرد و عذابشان نمود، بر اين سنت شهادت میدهد، زيرا با اينكه آن امتها از اين مشركين قویتر بودند، نتوانستند خدا را عاجز كنند، چون در همه آسمانها و زمين چيزی و كسی نيست كه با نيرو و يا نيرنگ خود خدا را عاجز كند، زيرا او عليم علی الاطلاق است، غفلت و جهل در او راه ندارد تا دشمن، او را در حال غفلت و جهل فريب دهد، و نيز او قادر علی الاطلاق است و چيزی تاب مقاومت با او را ندارد.
" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ ..." مراد از" مؤاخذه" در اين آيه، مؤاخذه دنيوی است، به دليل اينكه دنبالش فرموده:" وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی- ليكن عذابشان رای برای مدتی معين تاخير میاندازد ...". و مراد از كلمه" ناس" تمامی مردم است، چون قبل از آيه شريفه، از مؤاخذه بعضی از مردم كه همان نيرنگبازان و تكذيب كنندگان به آيات خدا باشند، گفتگو كرده بود.
و مراد از جمله" بِما كَسَبُوا" گناهانی است كه كسب كردهاند، به قرينه مؤاخذه، كه همان عذاب باشد، و به شهادت اينكه در جای ديگر همين معنا را آورده، و فرموده:" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ"۲۰. و مراد از" ظهرها" روی زمين است، چون مردم روی زمين زندگی میكنند، علاوه بر اين در آيه قبلی ذكری از زمين به ميان آمده بود.
[وجه اينكه فرمود اگر خدا مردم را برای گناهانشان مؤاخذه كند جنبندهای بر زمين نمیماند]
و مراد از" دابة- جنبنده" هر موجودی است كه روی زمين جنب و جوش و حركتی داشته باشد، چه حيوان و چه انسان. و اگر به كيفر كفر و تكذيب انسانها، همه جنبندگان را هلاك میكند، برای اين است كه همه جنبندگان برای انسان خلق شدهاند، هم چنان كه خالق تعالی خودش فرمود:" خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً"۲۱ و اينكه بعضی۲۲ از مفسرين گفتهاند:" اين هلاكت همه جنبندگان به خاطر شومی گناهان است، هم چنان كه از آيه" وَ
میكند، و ربطی به ما قبل ندارد، میخواهد بفرمايد: خدای تعالی آسمانها و زمين را حفظ میكند، چون نمیخواهد فرو بريزند، و يا حفظ میكند تا فرو نريزند و مضمحل نشوند، چون ممكن الوجود همان طور كه در حال پديد آمدنش محتاج پديد آورنده است، در بقايش نيز محتاج اوست".
[استدلال بر توحيد با استناد به ابقاء موجودات و اينكه ابقاء عبارتست از ايجاد و تدبير متوالی]
اما آنچه از آيه ظاهر میشود، اين است كه: خدای تعالی میخواهد بعد از استدلال بر يگانگی خود در ربوبيت، به اينكه من خلافت را در نوع انسانی قرار دادم و بعد از نفی شرك به حجت مزبور، حجت و استدلال خود را عموميت دهد تا شامل تمامی مخلوقات، يعنی آسمانها و زمين بشود، لذا در آيه مورد بحث استدلال میكند بر يگانگی خود به اينكه خلق را بعد از ايجاد، ابقاء هم كرده و نگذاشته مضمحل شوند، چون اين معنا خيلی روشن است، و جای هيچ شكی نيست كه پيدايش موجود و اصل هستی يك مساله است، و بقای آن موجود و داشتن هستیهای پی در پی بعد از هستی اولش مساله ديگری است، آری هر موجودی كه میبينيم هنوز هست، در حقيقت هستی آن، هستیهايی متصل به هم است، كه چون استمرار دارد، ما آن را يك هستی میپنداريم.
و اين نيز روشن است كه ابقای موجود بعد از پديد آوردن، همانطور كه ايجادی بعد از ايجادی ديگر است، همچنين تدبيری بعد از تدبير ديگر است، چون اگر خوب در اين قضيه تامل كنی و دقت نظر به خرج دهی، خواهی ديد كه نظام جاری در عالم به وسيله احداث و ابقاء جاری است، و چون پديد آورنده و خالق، حتی به عقيده مشركين تنها خدای سبحان است، پس قهرا خدای تعالی خالق و مدبر آسمانها و زمين است، و كسی ديگر شريك او نيست.
پس معلوم شد آيه شريفه" إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا ..." متصل به ما قبل است.
كلمه" امساك" در اين آيه به همان معنای معروف است. و جمله" ان تزولا" در تقدير" كراهة ان تزولا" و يا" لئلا تزولا" میباشد. و جمله" تزولا" متعلق به امساك است، يعنی" نگه میدارد از اينكه فرو ريزند".
ولی بعضی۴ از مفسرين گفتهاند:" كلمه" امساك" به معنای معروفش نيست، بلكه به معنای جلوگيری و يا حفظ است". و به هر حال امساك كنايه است از باقی نگهداشتن، و ابقاء همان ايجاد بعد از ايجاد است، البته ايجادهای مستمر و متصل، بر خلاف زوال كه به معنای مضمحل شدن و باطل گشتن است.
و از بعضی۵ از مفسرين نقل شده كه گفتهاند:" زوال به معنای انتقال از مكانی به مكان ديگر است، و معنای آيه اين است كه: خدا نمیگذارد زمين و آسمانها از جايی كه هر يك دارند تكان بخورند و به جايی ديگر منتقل شوند، مثلا يكی از آنجا كه دارد بالا رود، و يكی ديگر پايين آيد". ولی در تصور اينكه آنان چه میخواهند بگويند، البته در تصور صحيح آن تامل است.
" وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ"- سياق اقتضا میكند كه مراد از" زوال" در اينجا مشرف شدن بر زوال است، چون خود زوال كه با امساك جمع نمیشود. و خلاصه، معنای آيه اين است كه: سوگند میخورم كه اگر آسمانها و زمين مشرف بر فرو ريختن شوند، احدی بعد از خدا وجود ندارد كه از فرو ريختن آنها جلوگيری به عمل آورد، برای اينكه غير از او كسی نيست كه افاضه وجود كند.
ممكن هم هست مراد از" زوال" معنای حقيقیاش باشد، ولی مراد از" امساك" قدرت بر امساك باشد. و معلوم شد كه كلمه" من" اولی زايده است و تنها خاصيت تاكيد را دارد، و" من" دومی ابتدايی است، و ضمير در" من بعده" به خدای تعالی برمیگردد.
بعضی۶ هم گفتهاند:" به كلمه زوال برمیگردد، كه از معنای" تزولا" استفاده میشود".
" إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً"- پس خدای تعالی به خاطر اينكه حليم است، در هيچ كاری عجله نمیكند، و به خاطر اينكه آمرزنده است، جهات عدمی هر چيزی را پنهان میدارد، و مقتضای اين دو اسم اين است كه آسمانها و زمين را از اينكه مشرف به زوال شوند، تا مدتی معين جلوگير شود.
صاحب كتاب" ارشاد العقل السليم" گفته: خدا حليم و غفور است، يعنی در عقوبتی كه جنايات بشر مستوجب آن است عجله نمیكند، و لذا میبينيد كه آسمانها و زمين را هم چنان نگه داشته، با اينكه جا داشت به خاطر آن جنايات فرو ريزند، هم چنان كه خود خدای تعالی در اين باره فرموده:" تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ"۷.
" وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً" راغب میگويد:" كلمه" جهد" به فتحه جيم- و" جهد"- به ضمه جيم- به معنای طاقت و مشقت است. تا آنجا كه میگويد: و خدای تعالی فرموده:" وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ" يعنی سوگند خوردند به خدا و سعی كردند كه سوگند خود را تا آنجا كه در وسع و طاقتشان هست پايدار و مؤكد كنند"۸. و در باره كل
4_5870717224112620675.mp3
24.39M
#بحث_روابط_زن_و_مرد #جلسه_دوم
بررسی نظریات مختلف
به همراه توضیحات شیخ قمی