eitaa logo
نماز سکوی پرواز
523 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️ سوال احتراماً می خواستم بدانم که آیا شانس هم جزئی از تقدیر آدمی است یا نه؟ یا اینکه می توان با اعمال خود خوش شانسی را یا بدشانسی را برای خود رقم بزنیم؟ ✔️ پاسخ شانس، واقعیت ندارد و آنچه درست است، تقدیر می باشد؛ عمل آدمی میتواند تقدیر را بسازد و تغییر دهد. پس دنبال خوش شانسی جز از طریق عمل نگردید. عمل، آدم را در دنیا و آخرت خوشبخت میکند. میتواند تقدیر آدم را عوض کند و تقدیر را بهتر کند؛ نیز می تواند تقدیر را عوض کند و آن را بهتر و بهتر کند؛ البته صله تنها به معنای به دیدن رفتن نیست، بلکه همه ی انواع خدمت، احترام و تواضع نسبت به پدر و مادر و خویشان می باشد؛ ثالثاً، ، ذکری است که می تواند تقدیر آدم را عوض و بهتر کند. () 🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆در روايات آمده: هر شب و روزی كه می‌آيد، ندا می‌دهد و می‌گويد: من ديگر تكرار‌شدنی نيستم. بهره خودت را از من ببر. فردا شب، فردا شب است. نگو من فردا شب، نمازشب می‌خوانم! من ديگر نيستم! من روز قيامت كه شهادت می‌دهم، صفحه وجود من از نور نافلهٔ شبِ تو خالی است ❤️هر شب به عشق ارواحنا له الفدا و به نیت سلامتی و تعجیل در فرج نماز شب بخوانیم. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 چه می‌شود که یک آدم مؤمنی عاقبت به شر می‌شود؟ مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی : 🔹️ اگر دلت می‌خواهد خداوند از عاقبت به شری به تو ایمنی بدهد، اول این را بدان که کارهای خوبی که می‌کنی از فضل الهی و توفیق خداوند است. 🔹یعنی اگر مدد الهی نبود، نمی‌توانستی این کار را بکنی. یک وقت عُجب تو را نگیرد که آنچه ملکه تقوا درست کردی، تو بودی و استقلال داشتی، تو وظیفه‌ات بود ولی اگر او نبود تو هم این ملکه تقوا را نداشتی، تا حسن عاقبت درست کنی. 🔹️ دوم اینکه کارهای زشتی که انجام می‌دهی و گناه می‌کنی، چیزی به تو نمی‌گوید، این‌ها مهلت‌هایی است که او می‌دهد. درنگ و تأخیر در عقوبت اوست. 🔹بعد هم می‌گوید مراقب باش کاری نکنی که به تعبیر من، حوصله او را سر بیاوری.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۰ لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام نوروز آواره اینجا شده ایم.. که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم _این ولید کیه که تو اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟ صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا میدانست که به جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد _چون ولید بهش گفته بود زن من ، فهمید هستی! اینام 🔥وهابی🔥هستن و شیعه رو کافر میدونن! از روز نخست میدانستم.. سعد سُنی است، او هم از تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند مذهبمان نبودیم.. و تنها برای و مبارزه میکردیم. حالا باور نمیکردم وقتی برای سوریه به این کشور آمده ام به جرم که خودم هم قبولش ، تحریم شوم که حیرتزده پرسیدم _تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار میکنی؟ و جواب سوالم در آستینش بود که باپوزخندی سادگی ام را به تمسخر گرفت _ما با اینا نمی کنیم! ما فقط از این احمقها میکنیم! همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید.. و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز مستانه خندید و گفت _همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه! سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد...
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۱ فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی می تونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم! او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شب هایی که خانه نوعروسانه ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم.. و او فقط در شبکه های العریبه و الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده.. ! ترسیده بودم،.. از نگاه مرد وّهابی که تشنه به خونم بود،.. از بوی دود،.. از فریاد اعتراض مردم... و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود.. و مقابل چشمانش به التماس افتادم _بیا برگردیم سعد! من میترسم! در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه ام صورتش از عرق پُر شده.. و نمیخواست به رخم بکشد به این معرکه آمدم.. که با درماندگی نگاهم کرد.. و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای عشقش هم که شده برمیگشت، اما نشد! از پشت تلفن برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد.. و دیگر گریه هایم فراموشش شد..که به سمت خیابان به راه افتاد. قدمهایم را دنبالش می کشیدم.. و هنوز سوالم بی پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم _چرا نمیریم خونه خودتون؟ به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا را بهتر بشنوم _خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می اومدیم درعا! باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید _امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح! دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم...
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۲ قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید _من میخوام برگردم! چند قدم بینمان فاصله نبود.. و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم خون را در دهانم حس میکرد و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای تیراندازی را میشنیدم،.. در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند.. و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم... سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده،.. شانه ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین میرفت.. 👈و گلوله طوری شانه ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم... هیاهوی مردم در گوشم میکوبید،. در تنگنایی از درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه می گوید... بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازه ام را از زمین بلند کند.. و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی باحالت تهوع به هوش آمدم.. و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید.. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم،.. زخم شانه‌ام پانسمان شده به دستم سِرُم وصل بود... بدنم سُست و سنگین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺩرﺍین ﺷﺐ زیبا ﻧﮕﺮﺍنی هایت ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﺑﺴﭙﺎﺭ ﻭﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ به یاد ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪسختی ها محبت های ﺍﻟﻬﯽﺍﻧﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺧﺘﻦِ ﮐﻠﯿﺪ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ شبتون بخیر عزیزان🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🍂یاعلی 🍂 🍂🌼سلام فرمانده 🍂🌼سلام لاله ی سحرم 🍂🌼سلام محب امام زمان عج 🍂🌼🍂🌼🍂 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 💠آیت‌الله بهجت(ره): 🔸انسان در دنیا[نهایتا] به ده درصد خواسته‌های خود می‌رسد. کمتر کسی پیدا می‌شود که زندگی بر وفق مراد او باشد. 🔸هرگونه عیش و نوش دنیا با هزار تلخی و نیش همراه است. اگر کسی دنیا را این‌گونه پذیرفت و شناخت، در برابر ناگواری‌ها و بدی‌های همسر و همسایه و… کمتر ناراحت می‌شود؛ زیرا از دنیا، بیش از اینکه خانه بلاست، انتظار نخواهد داشت ! 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۲