#نماز_شب
🔆در روايات آمده: هر شب و روزی كه میآيد، ندا میدهد و میگويد: من ديگر تكرارشدنی نيستم. بهره خودت را از من ببر. فردا شب، فردا شب است. نگو من فردا شب، نمازشب میخوانم! من ديگر نيستم! من روز قيامت كه شهادت میدهم، صفحه وجود من از نور نافلهٔ شبِ تو خالی است
❤️هر شب به عشق #امام_زمان ارواحنا له الفدا و به نیت سلامتی و تعجیل در فرج نماز شب بخوانیم.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 چه میشود که یک آدم مؤمنی عاقبت به شر میشود؟
مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی :
🔹️ اگر دلت میخواهد خداوند از عاقبت به شری به تو ایمنی بدهد، اول این را بدان که کارهای خوبی که میکنی از فضل الهی و توفیق خداوند است.
🔹یعنی اگر مدد الهی نبود، نمیتوانستی این کار را بکنی. یک وقت عُجب تو را نگیرد که آنچه ملکه تقوا درست کردی، تو بودی و استقلال داشتی، تو وظیفهات بود ولی اگر او نبود تو هم این ملکه تقوا را نداشتی، تا حسن عاقبت درست کنی.
🔹️ دوم اینکه کارهای زشتی که انجام میدهی و گناه میکنی، چیزی به تو نمیگوید، اینها مهلتهایی است که او میدهد. درنگ و تأخیر در عقوبت اوست.
🔹بعد هم میگوید مراقب باش کاری نکنی که به تعبیر من، حوصله او را سر بیاوری.
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۰
لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام نوروز آواره اینجا شده ایم..
که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم
_این ولید کیه که تو #به_امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟
این چرا از من بدش اومد؟
صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود
و انگار او هم مرا #مقصر میدانست که به جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد
_چون ولید بهش گفته بود زن من #ایرانیه، فهمید #شیعه هستی! اینام 🔥وهابی🔥هستن و شیعه رو کافر میدونن!
از روز نخست میدانستم..
سعد سُنی است، او هم از تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند مذهبمان نبودیم..
و تنها برای #آزادی و #انسانیت مبارزه میکردیم.
حالا باور نمیکردم وقتی برای #آزادی سوریه به این کشور آمده ام به
جرم #مذهبی که خودم هم قبولش #ندارم، تحریم شوم
که حیرتزده پرسیدم
_تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار
میکنی؟
و جواب سوالم در آستینش بود که باپوزخندی سادگی ام را به تمسخر گرفت
_ما با اینا #همکاری نمی کنیم! ما فقط از این احمقها #استفاده میکنیم!
همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید..
و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز مستانه خندید و گفت
_همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد...
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۱
فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی می تونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم!
او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شب هایی که خانه نوعروسانه ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم..
و او فقط در شبکه های العریبه و الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده..
#که_دیگراین_جنگ_بود_نه_مبارزه!
ترسیده بودم،..
از نگاه مرد وّهابی که تشنه به خونم بود،..
از بوی دود،..
از فریاد اعتراض مردم...
و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود..
و مقابل چشمانش به التماس افتادم
_بیا برگردیم سعد! من میترسم!
در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه ام صورتش از عرق پُر شده..
و نمیخواست به رخم بکشد #باپای_خودم به این معرکه آمدم..
که با درماندگی نگاهم کرد..
و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای عشقش هم که شده برمیگشت، اما نشد!
از پشت تلفن #نسخه_جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد..
و دیگر گریه هایم فراموشش شد..که به سمت خیابان به راه افتاد. قدمهایم را دنبالش می کشیدم..
و هنوز سوالم بی پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم
_چرا نمیریم خونه خودتون؟
به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا #دروغش را بهتر بشنوم
_خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می اومدیم درعا!
باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید
_امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح!
دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم...
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۲
قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید
_من میخوام برگردم!
چند قدم بینمان فاصله نبود.. و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند
که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین
افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی
دندانم پاره شد.
طعم گرم خون را در دهانم حس میکرد
و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد.
صدای تیراندازی را میشنیدم،..
در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند..
و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم...
سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده،..
شانه ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم.
حجم خون از بدنم روی زمین میرفت..
👈و گلوله طوری شانه ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم...
هیاهوی مردم در گوشم میکوبید،.
در تنگنایی از درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه می گوید...
بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازه ام را از زمین بلند کند..
و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم.
از شدت ضعف و ترس و خونریزی باحالت تهوع به هوش آمدم..
و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانهام از درد نعره کشید..
کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم،..
زخم شانهام پانسمان شده به دستم سِرُم وصل بود...
بدنم سُست و سنگین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺩرﺍین ﺷﺐ زیبا
ﻧﮕﺮﺍنی هایت ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﺑﺴﭙﺎﺭ
ﻭﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭ به یاد ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪسختی ها
محبت های ﺍﻟﻬﯽﺍﻧﺪ
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺧﺘﻦِ ﮐﻠﯿﺪ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ
شبتون بخیر عزیزان🙏
✨﷽✨
🍂یاعلی 🍂
🍂🌼سلام فرمانده
🍂🌼سلام لاله ی سحرم
🍂🌼سلام محب امام زمان عج
🍂🌼🍂🌼🍂
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#جرعهای_از_معرفت
💠آیتالله بهجت(ره):
🔸انسان در دنیا[نهایتا] به ده درصد خواستههای خود میرسد. کمتر کسی پیدا میشود که زندگی بر وفق مراد او باشد.
🔸هرگونه عیش و نوش دنیا با هزار تلخی و نیش همراه است. اگر کسی دنیا را اینگونه پذیرفت و شناخت، در برابر ناگواریها و بدیهای همسر و همسایه و… کمتر ناراحت میشود؛ زیرا از دنیا، بیش از اینکه خانه بلاست، انتظار نخواهد داشت !
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۲
🔴اضطرار فرج🔴
◀️هر عنايتي، هر نعمتي که در اين عالم وجود دارد، هر نفسي که از ما بالا و پايين ميرود، لحظه لحظهاي که عمر ما استمرار پيدا ميکند، اگر نعمت علمي براي ما به وجود ميآيد، اگر نعمت کار خيري از ما به وجود ميآيد، عبادتي، عمل خيري به وجود بيايد، هر چيزي که هست اين نعمتها از خداست. و باب نعمتها حجت زمان است. از کانال او به ما ميرسد.
◀️ اينها به عنايت امام زمان است. اين هماني است که در دعا هست، به يمن حضرت هست که مردم روزي ميخورند. حتي اگر به اضطرار نرسيده باشند.
◀️ببينيد ما که ميخواهيم به اضطرار برسيم، از اين باب هست که بتوانيم آن فرج را چه براي خودمان و چه فرج کلي را ايجاد کنيم. اما اگر هم ما به آن اضطرار نرسيديم، هرچه به ما از رزق و روزي ميرسد، ولو ندانيم و نشناسيم، مگر آن کساني که الآن خدا را نميشناسند، مگر به آنها روزي نميرسد؟ به آنها ميرسد.
◀️ آن تعبيري که در دعاي رجب هست، که خداوند متعال به آن کسي که «لَمْ يَسْأَلْهُ وَ لَمْ يَعْرِفْه» نه او را ميشناسد و نه معرفتي به او دارد، باز خدا به او روزي ميدهد. او رحمت عامش گسترده است.
◀️وجود مقدس ولي عصر(عجل الله فرجه) که واسطهي فيض خدا و رحمت خدا هست، آن هم يک رحمت عمومي براي همه دارد، ولو براي کسي که او را نشناسد. اما ما دنبال آن عنايت و رحمت خاص او هستيم.
◀️ آن رحمت خصوصي که به آن کساني ميرسد که به ياد او هستند. بعد يک قدم بالاتر معرفت به او دارند. بعد يک قدم بالاتر اضطرار به او پيدا کردند. اينها درجات رشدي است که يک مؤمن بايد به کم اکتفا نکند. قدم به قدم بردارد، از ياد حضرت و رفع غفلت از او گرفته تا معرفتها، تا عميق شدن اين معرفتها، تا پيدا شدن يک نياز جدي به او و اينکه اين نياز را هيچکس ديگري غير از او نميتواند پر کند. يعني اضطرار به او که تنها راه اوست. اين درجات معرفتي تا به اضطرار باعث ميشود آن عنايت خاص حضرت شامل حال ما شود والا رزق عام را که به همه ميدهد.
✍استاد عالی
#اضطرار_فرج
#شرایط_ظهور
#امام_زمان
💠 *آیت اله بهجت*:
_مگر پـ💵ـول نمیخوای_⁉️
_مگر شغل ومقام و...نمیخوای_⁉️
_مگر دنیانمیخوای_⁉️
_مگر آخرت نمیخوای_⁉️
💎 *نــ📿ـمازشب بخون* *برادروخواهر گلم*
🔮 _گوی سبقت را نمازشب خوانها ربودند_❗️
🔹🔹🔷〰💠〰🔷🔹🔹
😔✋🏼
*در نماز شب هاتون*
*برای یه آقایی که*
*شب تا صبح به خاطر*
*گناه های ما گریه میکنه*
*خیلی دعا کنید* 😓
😒 *آخـــــــہ*
*خیــــــلی تنهاست*😭
📿 *_اللهم عجل لولیک الفرج_* 📿