salim_moazenzadeh.mp3
341.4K
📣 گلبانگ اذان
🕌 مؤذن سلیم مؤذن زاده اردبیلی
🔸پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:
🌸 خدا را چنان عبادت کن که گویی او را میبینی; زیرا اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند
عمود خيمه .....
عمود خيمه،
اگر محکم و استوار باشد،
ميخ ها و طناب هاي آن سودمند است ولي اگر مايل شود،
ميخ و طناب سودي ندارد.
نماز عمود دين است،
مثل عمود خيمه.[1]
[1] امام باقر (عليه السلام)، بحارالانوار، ج 82، ص 218.
[دو رکعت قصه ؛ رسول نقي ئي ، ص 13]
➖➖➖➖➖➖➖➖
◾️امام هادی علیه السلام:
کسی که در معاشرت با برادران دینی خود، تواضع کند، به راستی چنین کسی نزد خدا از صدّیقین و از شیعیان علی بن ابی طالب(علیه السلام) خواهد بود.
(احتجاج ج۱ ص۴۶۰)
◾️امام هادی علیهالسلام:
خداوند، دنیا را سرای بلا و آزمایش و آخرت را سرای ابدی قرار داده است و گرفتاری دنیا را سبب پاداش آخرت ساخته و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.
(تحف العقول ص۴۸۳)
◾️السلام علیک یا علی بن محمد ایها الهادی النقی یابن رسول لله
🏴 شهادت امام هادی علیه السلام تسلیت باد
علت خیلی از مشکلاتی که ما تو خونه هامون داریم، درگیری ها، بداخلاقی ها، عصبانیت ها، بی حوصلگی ها، غرغرها، دل شکستن ها و ...
اینه که فرشته ها تو خونه مون نیستن.
تو خونه مون پر نمیزنن...
ذکر نمیگن.
خونه ای که توش پر فرشته باشه میشه خود بهشت.
پر از لطف و صفا و شادی و یاد خدا.
حالا چیکار کنیم که فرشته ها مهمون خونه مون بشن؟
چه کارایی نکنیم که فرشته ها رو پر ندیم؟
❶ حدیث کسا زیاد بخونیم.
❷ سعی کنیم نمازها تا جای ممکن اول وقت باشه.
❸ نماز قضا داشتن خیییلی اثر بدی داره.
❹ چیز نجس تو خونه نگه نداریم. همه جای خونه مون همیشه پاک پاک باشه.
❺ توی خونه داد نزنیم.
حتی با صدای بلند هم حرف نزنیم.
فرشته ها از خونه ای که توش با صدای بلند صحبت بشه میرن.
❻ حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره کردن و اینا هم که مشخصه.
❼ سعی کنیم طهارت چشم و گوش و زبان و شکممون رو تا جای ممکن تو خونه حفظ کنیم.
❽ وقتی وارد خونه میشیم با صدای واضح سلام کنیم. حتی اگه هیچ کس نیست.
🎤˝آیت الله فاطمی نیاء
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
آسمان هفتم را نمیدانم ....!
امّا آغوش رحمتت همینجاست
پشت دروازهی رجب ...
مرا در اَمن و ایمان، به آغوشت وارد کن؛
ای آنکه سِلم و سلام، جلوهی ذات اکبر توست!
ماه مبارک #رجب
#این_الرجبیون
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۵
سمیه از درماندگی ام به گریه افتاده..
و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمیکند..
که دوباره به پشتی تکیه زد،..
ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بی هیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد،..
به سمت سعد چرخید..
و با خشمی که میخواست زیر پرده ای از صبر پنهان کند، حکم کرد
_امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم میبرمتون دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز اردن دیگه امن نیست.
حرارت لحنش به حدی بود..
که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمیخواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد...
با نگاهم التماسش میکردم..
دیگر حرفی نزند و انگار این اشک ها #دل_سنگش را نرم کرده..
و دیگر قیداین قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد
_دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمیگردیم تهران سر
خونه زندگیمون!
باورم نمیشد از زبان تند و تیزش چه میشنوم..
که میان گریه کودکانه خندیدم و او میخواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید
_خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمیذارم از هیچی بترسی، برمیگردیم تهران!
از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه خرجی میکرد خجالت میکشیدم..
و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمیکَند و عاشقانه نگاهم میکرد...
دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود..
که برایمان شام آوردند..