eitaa logo
نماز سکوی پرواز
510 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۴۱ با دست دیگرش دستم روی روبنده قرار داد و نجوا کرد _اینو روش محکم نگه دار! و باز به راه افتاد.. و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید.. تا به در فلزی قهوه ای رنگی رسیدیم... او در زد.. و قلب من در قفسه سینه میلرزید.. که مرد مُسنی در خانه را باز کرد... با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی ام ماند.. و سعد میخواست پای فرارم را پنهان کند که با لحنی توضیح داد _تو کوچه خورد زمین سرش شکست! صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت.. و به گریه هایم کرده بود که با تندی حساب کشید _چرا گریه میکنی؟.. ترسیدی؟ خوابیده در صدا و صورت این زندان بان جدید جانم را به لبم رسانده بود... و حتی نگاهم از ترس میتپید.. که 🔥سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید _نه🔥 ابوجعده! چون من میخوام برم، نگرانه! بدنم به قدری میلرزید.. که از زیر چادر هم پیدا بود و 🔥دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی روح ارشادم کرد _شوهرت داره عازم میشه، تو باید افتخار کنی! سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم.. و این خانه برایم میداد.. که به سمت سعد چرخیدم و با لب هایی که از ترس میلرزید، کردم _توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته میکنم! دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم.. که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد... نفس هایش به تپش افتاده.. و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، دلش به رحم آمده که هر دو دستش را...
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۴۲ هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم... _بذار برم،.. من از این خونه میترسم... و هنوز نفسم به آخر نرسیده،.. صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد _اینطوری گریه میکنی، اگه پای شوهرت برای بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه! نمیدانست سعد به ترکیه میرود.. و دل سعد هم شده بود.. که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد _بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟ شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را میدیدم، باانگشتان سردم به دستش چنگ زدم.. ... و با هق هق گریه قسم خوردم _بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر! روی نگاهش را پرده ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذره ای نرم شده بود که دستی چادرم را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم... به سرعت به سمت در چرخیدم.. و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد _از خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟ سعد دستانش را از دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد.. و به جای اون زن دستم را گرفت.. و با یک تکان به داخل خانه کشید. راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد... وحشت زده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم میکرد.. و دیگر فرصتی برای التماس نبود.. که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید... باورم نمیشد.. سعد رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🍂یاعلی 🍂 🍂🌼سلام فرمانده 🍂🌼سلام لاله ی سحرم 🍂🌼سلام محب امام زمان عج 🍂🌼🍂🌼🍂 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 🔸 امام صادق علیه السلام: زمانی که قائم قیام کند، در هر یک از کشورها شخصی را قرار داده و می فرماید: دستورات تو در کف دستت نوشته شده، پس هرگاه مسئله ای پیش آمد که نفهمیدی به کف دستت نگاه کن و طبق آن عمل نما. 📚 الغیبه نعمانی/ص319
❤️ دل‌های با ایمان مهمترین ویژگی یاران امام زمان که مانند شاه کلید، قفل‌های بستهٔ همه مسائل را باز می‌کند، ایمان عمیق و استواریست که: همت را بر می‌انگیزد، گام‌ها را استوار می‌کند، دل‌ها را قوّت می‌بخشد و مانع لرزش قلوب در حوادث عجیب و فتنه‌های آخرالزمان می‌شود. ❤️ امام صادق فرمودند: «آن‌ها (گنجینه‌ها) مردانی هستند که دل‌هایشان مانند پاره‌های آهن است؛ هیچگونه تردیدی در آن‌ها راه ندارد؛ در اعتقادشان به خدا از صخره و سنگ محکمترند.»*۱ ❤️ حضرت، مؤمن‌ترین افراد را براى برقراری حکومت جهانى خود انتخاب می‌کند. اگر قصد یاری حضرت را داری باید از هر فرصتی برای تکمیل و تقویت ایمانت استفاده کنی. ظهور، نامشخص اما نزدیک است. مبادا با تعلّل و سهل انگاری، فرصت یاری حضرت را از دست بدهی! مبادا به خودت بیایی و ببینی در لشکر دشمن و در مقابل حضرت ایستاده‌ای ❤️ امام صادق فرموده‌اند: «ایمان خود را قبل از ظهور تکمیل کنید، چون در لحظات ظهور ایمان‌ها به سختی مورد امتحان و ابتلاء قرار می‌گیرند.»*۲ 📚۱.بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲،ص۳۰۸ ۲.كمال الدين و تمام النعمة، ج‏ ۱،ص۱۸
🌷 امام صادق(علیه السلام) می فرمایند : ✍ اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند ، از عرش ندا می شود ؛ برای تو صد هزار برابر مثل او است. ☘ این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد، فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد. ❇️ پس دعای تضمین شده ای که صد هزار برابر آن داده می شود ، بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود." 📚‍ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۱۲ 👌 حال اگر کسی برای بهترین مخلوق خدا امام زمان (علیه السلام) دعا کند چه می شود ؟ 🤲 اللّهُمَّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النّصر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گذشت... ولی برآورنده‌ی آرزوهای عالَمیان، ظهور نکرد! یا آرزویش نکرده‌ایم، یا خداوندِ رحمان، او را "آرزوی" حقیقیِ ما نیافت. 🏝ای بهار دلها ای شکوفه طاها و ای غنچه شکفته زهرا سالهاست چشمم به در مانده و تو نیامده‌ای هنوز به امید آمدن روزهای پرشور بهاری و لحظه‌های نورانی خود را از مهر تو سرمست می‌سازم و دست طلب به دامان تو در می آویزم و به تولای تو چنگ می‌زنم تا بیایی و بر زمین و زمان عطر ولایت پاشی و در فضای عطرآگین ظهورت جان تازه بگیریم 🏝
: امان از «دردِ بی‌دردی» ! ✍ شب جمعه بود! آدم که از دست خودش خسته می‌شود، چاره‌ای ندارد جز آنکه پناه ببرد جایی که او را همانطور شکسته و درهم ورهم بخرند، نه؟ • حوالی دو بامداد بود که کشاندم این تن له شده را و انداختمش در حیاط حرم! کنار حوض نشسته بودم و زل زده بودم به ضریحی که از آن دور مشخص بود. نه حرفم می آمد و نه هیچ چیز... فقط آمده بودم که نمیرم! • زائری آمد و از جلوی من رد شد و رفت به سمت رواق ضریح، آن لحظه نمیدانستم چرا دلم به او گیر کرد، ولی برایم مهم شد انگار! • کم‌کم سوز سرما لرز انداخت بر من، و خیز برداشتم بسمت رواق! در نزدیکترین فاصله از ضریح نشستم و تسبیحم را برداشتم و شروع کردم به ذکر « یا سلام »، بلکه خدا این قلب یخ زده را به سلامت و امنیت برساند. • دیدم بالای سرم ایستاده و در سکوت لبخند میزند! همان زائر بود، همان که وقتی در حیاط از جلوی من رد شد، دلم را متوجه خودش کرد! لبخند مهربانی در پاسخ لبخندش زدم و منتظر شدم ببینم چه می گوید! گفت: برای پسرم دعا کن ! گفتم : چشم حتماً، دوباره گفت: برای پسرم دعا کن، اسمش «مهدی» است! یادت می ماند؟ گفتم : بله حتماً • سری تکان داد و از کنارم رفت! دستانم را گرفتم بالا و خدا را به همان اسم «سلام»اش قسم دادم که گره مهدی او را به سلامتی باز کند. • نزدیک اذان صبح بود، برای نماز به سمت شبستان میرفتم که دیدم دارد همان جمله ها را به زائر دیگری میگوید؛ «برای پسرم دعا کن، اسمش مهدی است»! • بعد از نماز جماعت دیدم دارد می آید به طرفم! می دانستم بخاطر کهولت سنش و نیز تعدد زائران زیادی که التماس دعا گفته بود، مرا یادش نیست. نزدیک شد: دستش را گرفتم و گفتم: دعا کردم پسرتان را و باز هم دعا میکنم. انگار میخواست مطمئن شود، پرسید: اسمش چه بود؟ گفتم: «مهدی» لبخند زد و سرم را بوسید و رفت! ✘ او رفت و من خانه خراب شدم.... با خودم گفتم : چهل و چند سال است که عمر کرده ای! این زائر یک شب جمعه بی‌خواب شد از درد پسرش، و تا اذان صبح، تمام حرم را گشت و به این و آن گفت برایش دعا کنند! تو کدام شب جمعه از نداشتن « مهدی» ات بی تاب شدی که بیایی و اینجا بگردی و بگویی برای پدرت دعا کنند؟ • او رفت و من خانه خراب شدم، از یک عمر چهل ساله‌ی بی‌ثمر، که «هنوز بی‌دردی، درد اصلی اوست». @ostad_shojae | montazer.ir
❤️❤️❤️❤️