ما گاهی بدون آنکه زحمت ترک گناه و حفظ چشم و زبان را به خود دهیم، انتظار داریم از مواهب ویژه الهی
بهره مند باشیم.
در حقیقت انتظار #جذب موهبت الهی قبل از ایجاد #خلاء(خالی شدن از گناه) انتظاری نابجاست.
خداوند در سوره یوسف اعلام میکند که زمانی به یوسف عنایت ویژه ای می کند که یوسف با وجود زیبایی و جوانی و زندگی در قصر و آماده بودن زمینه های گناه هرگز از اطاعت خدا دست نمی کشد و همیشه لطف خداوند را در نظر دارد.
مواهب الهی حتی به پیامبران بی حساب نیست و هر کس به اندازه نیکوکاری و احسانش از دریای بیکران الهی بهره می گیرد. ✨
📚رازهای موفقیت یک قهرمان
نگاهی از منظر روانشناسی به داستان حضرت یوسف
#یک_جرعه_کتاب
#استادحورایی
#پاکسازی_روح
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ذکری معجزه در ماه رجب 📿
امیرحسیندریایی|سبکزندگیمومنانه
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است
#اذان میگویݩد…
🌸🌱یا رب العالمین
💠در این لحظات معنوی
مهربانـــــــی و صلح و صفــــــــا را
به قلوبِ زنگ زدهٔ ما بازگردان
و نورِ وحدت و همدلـــــــی را
بر لوحِ دلمان بتابان
تا در پناهِ ايمان و محبت🌸🌱
دنيایــــــــی زيبــــــــا و
زندگی متعالی را بسازیــــــــم
و در كنار هم و برای هم،
با مهر و عشق ورزی زندگی را
معنا بخشیــــــــم🌸🌱
💠آمیــــــــن به بـــــرکت صلوات بــــــر
💚حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ
💠و خاندان مطهرش
🌸🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍ
سلاماللهعلیها🤲
#نماز_اول_وقت
#وعده_صادق🌱
اسرار نماز_قسمت چهارم_خشوع.mp3
10.6M
💠 اسرار نماز
قسمت چهارم_خشوع.mp3
#ادامه_دارد
آنچه در این قسمت خواهید فهمید!!
✔️مرحله تفهم چگونه است؟!
✔️مرحله تعظیم در نماز چیست؟!
✔️معنای خشوع چیست؟!
✔️چه نمازگزارانی اهل خشوع نیستند؟
✔️تاثیر خشوع در نماز چیست؟!
✔️رابطه خشوع با حضور قلب چیست؟!
#حجت_الاسلام_مهدی_دهشتی
#اسرار_نماز
#خشوع
#حضور_قلب
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک دعای زیبا و آرامبخش برای هر روز، ماه رجب 💚
💌يا مَنْ يَمْلِكُ حَوآئِجَ السَّآئِلينَ
و يَعْلَمُ ضَميرَ الصَّامِتينَ،
لِكُلِّ مَسْئَلَةٍ مِنْكَ
💚اى كه مالك حاجات خواستارانى
و اى كه نهاد خاموشان دانى؛
براى هر خواسته اى از جانب تو
💌سَمْعٌ حاضِرٌ،
وَ جَوابٌ عَتيدٌ،
اَللّهُمَّ وَ مَواعيدُكَ الصَّادِقَةُ،
و اَياديكَ الفاضِلَةُ
💚گوشى شنوا و
پاسخى آماده است؛
خدايا به حقّ وعده هاى راستت
و نعمت هاى بسيار
💌وَ رَحْمَتُكَ الواسِعَةُ،
فَاَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
و اَنْ تَقْضِىَ
💚و رحمت وسيعت،
از تو خواهم كه درود فرستى بر محمّد و آل محمّد و
💌حَوائِجى لِلدُّنْيا وَ الْأخِرَةِ،
اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ.
💚حوائج دنيا و آخرتم را برآورى
كه به راستى تو بر هرچيز توانايى.
✔️از ادعیه رجب غافل نشید
دعا مهمترین اسلحه ما تو دنیاست 💚
#پاکسازی_روح
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•
May 11
🌷🌷🌷
حکایت واقعی زیبا و پندآموز زود قضاوت نکن
خانم معلمی تعریف میکرد:
در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم.
به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.
پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.
چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم.
باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.
ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.
بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار رو میکنه، چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!
نمونه خوبی و تو دل بروی بچهها بود!!
رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید
به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.
خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد!
فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود.
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش میکنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه،
من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.
حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود.
بسیار پرشور میخندید و کف میزد،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم:
چرا اینجوری کردی؟!
چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد:
آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم!!
معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم: آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟!
چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح میدهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است،
چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم.
تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود،
این زبان اشاره است، زبان کرولالها
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!
آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،،
نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند!!
درس این داستان این بود: زود عصبانی نشو، زود از کوره در نرو، تلاش کن زود قضاوت نکنی، صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!!