✅ امام هادی علیه السلام:
🌟 بار خدایا! وعدهای را که به اهل بیت (ع) دادهای تحقّق بخش و زمین خود را با شمشیر قائم آنان پاک گردان
🌟 و به وسیله او، حدود تعطیل شده و احکام فرو نهاده و تغییر یافته ات را برپا دار
🌟 و به برکت وجود او، دلهای مرده را زنده ساز و خواستههای پراکنده را یک پارچه گردان
🌟 و زنگار ستم را از راه خود بزدای تا اینکه حقّ، با دست او، در زیباترین چهره اش آشکار شود
🌟 و در پرتو نور دولت او، باطل و باطل گرایان نابود شوند و چیزی از حقّ و حقیقت به واسطه ترس از هیچ انسانی، پوشیده نماند.
⬅️ «مصباح الزائر، صفحه ۴۸۰»
نماز سکوی پرواز 55.mp3
4.73M
#نماز ۵۵
✍بشیـــن کنارِش...
آرومِ آروم
تا وقتی درآغوش خدایی
از هیچ چیز نترس و برای هیچ چیز عجله نکن!
فقط یه جا عجله کن:
👈که تا دیرنشده عاشـ💖ــق شی.
@ostad_shojae
#تاریخچه_نماز جلسه 5
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسات قبل نماز پنج تن از پیامبران الهی را مرور کردیم. پیامبر ششم حضرت یوسف علیه السلام است که بیش از هفت سال به زندان افتاد به علت تهمتِ بی عفتی که به ایشان زدند.
در زندان آب ، غذا و نور مناسب و کافی وجود نداشت؛ در جای تاریک و نموری بودند.
ایشون به فراق پدر هم مبتلا بودند و در زندان در فراق پدر اشک می ریختند.
جبرئیل نازل شد و گفت: ای یوسف دعایی به تو میآموزم، بعد از نمازهایت بخوان تا برای تو گشایشی ایجاد شود.
و آن دعا اینست: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی مِنْ أَمْرِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا أَحْتَسِب» « خدایا راه نجات و برون رفتی برای من قرار بده و از آنجایی که فکرش را نمی کنم و از جایی که فکرش را میکنم به من رزق و روزی بده»
بعد از مدتی که حضرت بر خواندن این دعا مداومت کرد خداوند اسباب نجات او از زندان و مقدمات وصال او بر پدرش را فراهم نمود .
خوب است ما هم این دعا ها را یاد بگیریم و بعد از نمازمان بخوانیم.
پس حضرت یوسف بر نماز و دعای بعد از نماز مداومت داشت.
پیغمبرِ هفتم حضرت شعیب علیه السلام هست که امت خودش را به دو چیز دعوت میکرد. اول اینکه خدا را بپرستید و دوم اینکه به گناه کم فروشی مبتلا نشوید.
امت حضرت شعیب به او گفتند: « قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ »
آیا نمازِ تو به تو می گوید که ما خدا را بپرستیم و آنچه پدران مان پرستیدند را دها کنیم یا اجازه نداریم در اموالمان آن طور که دلِ مان میخواهید تصرف کنیم؟
پس حضرت شعیب هم اهل نماز بود که این طور او را سرزنش کردند. دقت داشته باشیم که نماز هم امر می کند و هم نهی میکند. یعنی نماز موجود زنده است و کسی که نماز را اقامه میکند، هر چه نمازش را بهتر و زیباتر بخواند، قدرتِ نمازش بیشتر خواهد شد و بهتر او را به خوبی ها امر و از بدی ها نهی میکند که « إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ »
پیغمبر هشتم حضرت اسماعیل صادق الوعد هست که در سوره ی مریم آیه ی ۵۵ آمده « وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَ كَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا » ایشون خانواده اش را دستور به اقامه نماز و پرداخت زکات می داد و خدا از دستور او و رفتار او خشنود بود.
در این آیه آمده یکی از اسباب خوشنودی خدا این است که انسان ها خانواده و بستگانشان را به خواندن نماز امر کنند.
در جلسات بعد نماز پیامبران دیگر را بیان می کنم.
ظهور بسیار نزدیک است حیدر بادنور:
#با_شهدا_رفافت_کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگههای امتحانات میانترم دانشجوهایم را تصحیح کردم.
از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم.
با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم.
ازکوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.
ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمههای شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم.
چهرهی نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را میدانستم.
به امید دوبارهی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوبارهی چشمهایش!
خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانهای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ،
به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم: به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟
هر کس اظهار نظری میکرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟
گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته باید آنجا بروی!
دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم.
همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود،
با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم.
پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده گفت: بله کاری دارید؟!
با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟
نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه شروع به گریه کرد.
شانههای نحیف و استخوانیاش میلرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشتهاش میلغزید.
حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم.
در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم.
دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت.
گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه.
الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.
او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها!
شانههای او میلرزید و قلب مرا هم میلرزاند.
ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم میکرد اما دید باطنیام را زیاد.
تا دیشب معنای آیه قرآن را که میفرماید: شهیدان زنده هستند و عند ربّهم یرزقوناند را نمیفهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زندهاند
😭😭😭
🌷اللهم عجل لولیک الفرج بدما الشهدا🌷
#با_شهدا_رفاقت_کنیم
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌺
🌴گوهر معرفت 🌴
والسلام علیکم و رحمةالله وبرکاته