salim_moazenzadeh.mp3
341.4K
📣 گلبانگ اذان
🕌 مؤذن سلیم مؤذن زاده اردبیلی
🔸پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:
🌸 خدا را چنان عبادت کن که گویی او را میبینی; زیرا اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ مهمترین دعای شب آرزوها
که اگه بتونی بگیریش زندگیت تکون میخوره چیه؟
منبع : شب آرزوها
@ostad_shojae| montazer.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیا این مدلی هستند؟؟ وقتی همه چیز خوبه و شرایط عالیه، حرفهای قشنگ میزنن میگن: توکل به خدا، خدا کافیه، هر چی خدا بخواد..... از خدا راضین....
ولی کافیه یکم شرایط خراب بشه و اوضاع جوری پیش بره که تحت فشار قرار بگیرن و چیزی که دلشون میخواسته اتفاق نیافته.. مثلا با کسی که دوست داشتن ازدواج نکنن، آزمایش بارداری برای چندمین بار منفی بشه،کنکور رد بشن... کلا خدا رو منکر بشن؟
میشه گفت خیلی ها متاسفانه😔
ایمان پلاستیکی همین شکلیه، واقعی نیست، به قول جوونترها کیکه
با هر بادی از جا درمیاد.
اما ایمان واقعی، ریشه داره
و ریشهاش، شناخت «خود» هست.
بدونی که حامل روح خداوندی
و خدا تو رو بیهوده نیافریده
و تو انتخاب شدی که بین تمام موجودات زمین اشرف مخلوقات باشی.💚
اگر این و باور کنی
دیگه سر هر چیزی آرامش و رابطهت رو با خدا رو بهم نمیزنی.
و تمام انتخابها و روابط و افکارت، برای خدا و به سمت خداست.💚
💌ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﭼﻮﻥ ﺁﺳﻴﺒﻲ [ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﻠﺐِ ﻧﻌﻤﺖ] ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺳﺪ، ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻭ ﺯﺍﺭﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ(٥٣)
سوره نحل 🌿
#مرجان_ضمیری
#آرامش_با_قرآن
🪐نماز شب ششم ماه رجب برای شفاعت از مسلمین در قیامت
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
🔹 هر كس در شب ششم ماه رجب دو ركعت نماز بخواند و در هر ركعت سوره حمد یک بار و آیه الکرسی را هفت مرتبه بخواند،
🔹منادی از آسمان ندا می کند ای بنده خدا ، تو دوست خداوند هستی و به حق سزاوار هستی که به هر حرفی که در این نماز قرائت کردی
🔹 شفاعتی از مسلمین را و از برای تو است هفتاد هزار حسنه که هر حسنه نزد خداوند از کوههای دنیا بالاتر است.
📚 اقبال الاعمال ص ۶۵۱
#يامَنْأَرْجُوهُلِكُلِّخَيْرٍ
_____________________________
🔸️دلایل بهره نبردن از #نمازشب
شیخ جعفر ناصری:
عدّهای موفّق نمی شوند حتی نیمساعت قبل از اذان صبح بیدار باشند. اگر موفّق هم بشوند، آنقدر اضطرابِ روز بر آنها حاكم است كه اگر چهار ركعت نماز نافله هم بخوانند، بهرهای نمیبرند. نگاه كنید حواریون ائمه علیهمالسلام یا علمای بزرگ، نماز شب را به چه صورت میخواندند؟! مرحوم میرزا جواد آقا ملكی تبریزی قدّسسرّه وقتی از خواب بیدار میشدند، مدّتی در رختخواب گریه میكردند. وقتی برای وضو میرفتند، گریه میكردند. وقتی برمیگشتند، گریه میكردند. این نماز شب، با نماز شبی كه بعضی میخوانند خیلی متفاوت است؛ علت آن هم اندوخته های باطلی است كه انسان در گذشته و در طول روز، گرفتار و اسیر آنها است.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🌹🕊 بسم الله القاصم الجبارین🌹🕊
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۴
تا حتی #راه_خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته..
و #قلب من هنوز پیش #نام زینب جا مانده بود که دلم سمت حرم پرید
و #بی_اختیارنیت_کردم..
🌟اگر از دست سعد #آزاد شوم، دوباره #زینب شوم!
اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت،..
اگر اینها خرافه نبود..
و این شیطان رهایم میکرد، دوباره به تمام مقدسات #مؤمن میشدم
و ظاهراً خبری از اجابت نبود..
که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه
جدید من و سعد باشد...
خیابانها و کوچه های این شهر
همه سبز و اصلاً شبیه درعا نبود..
و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم..
تا مقابل در ویلا رسیدیم...
دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت..
و حتی #رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه #درمشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد..
به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرین زبانی کرد
_به بهشت داریا خوش اومدی عزیزم!
و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت
_اینجا ییلاق دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه سوریه!
و من جز #فتنه در 🔥چشمان شیطانی سعد نمیدیدم..که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد
_دیگه
بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!
یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداری ام میداد تا به #ایران #برگردیم..
و چه راحت دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا....
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۵
و حالا مرا #اسیر این خانه کرده و به درماندگی ام میخندید...
دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد..
و نمیفهمید چه زجری میکشم که با خنده خبر داد
_به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!
و ولخرجی های ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم میزد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی میکرد
_البته این ویلا که مهم نیس! تو دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!
#ردّخون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا میدیدم 🌸خون مصطفی🌸 هم به آستینش ریخته..
و او روی همین خونها میخواست سهم مبارزه اش را به چنگ آورد..
که حالم از این #مبارزه و #انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را صادقانه نشانم داد
_فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی میرسیم!
دیگر رمق از قدم هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سست تر میشد..
و او میدید نگاهم دزدانه به طرف در میدود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد.
از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده..
که با دست دیگرش شانه ام را گرفت تا زمین نخورم...
بدنم را به سمت ساختمان میکشید و حتی
دیدن این حال خرابم رؤیای فتح سوریه را از یادش نمی برد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید
_البته ولید اینجا رو فقط به خاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده دمشق درعا مسلط میشیم،.....
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۶
هم رو جاده دمشق درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو میگیریم!
دیگر از درد و ضعف به سختی نفس میکشیدم..
و او به اشکهایم شک کرده و میخواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد
_از اینجا با یه خمپاره میشه #زینبیه رو زد! اونوقت قیافه #ایران و #حزب_الله دیدنیه!
#حالامیفهمیدم شبی که در تهران به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی میکرد، در ذهنش چه آتشی بوده...
که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود.
به در ساختمان رسیدیم،..
با لگدی در فلزی را باز کرد و میدید #شنیدن نام زینبیه دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و #شیعه را به تمسخر گرفت
_چرا راه دور بریم؟ شیعه ها تو همین شهر سُنی نشین داریا هم
یه حرم دارن، اونو میکوبیم!
نمیفهمیدم از کدام حرم حرف میزند،..
دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمیشنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف میلرزید...
وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمیدانستم این اتاق #زندان_انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه داریا بهشت سعد و جهنم من شد...
#تمام_درها را به رویم قفل کرد،..
میترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را #گرفت و روی اینهمه خشونت، #پوششی از عشق کشید
_نازنین من هر کاری میکنم برای مراقبت از تو میکنم! اینجا به زودی جنگ میشه، من نمیخوام تو این جنگ به تو صدمه ای بخوره، پس به من #اعتماد کن!
طعم عشقش را...