هدایت شده از -اخگر-
@Namiya ✨
در یک کوچهی باریک و قدیمی، "خوار و بار فروشی نامیا" همیشه پر از جنبوجوش بود. روزی مردی خجالتی وارد فروشگاه شد تا شیشهای مربا بخرد. پشت پیشخوان، دختری با لبخندی گرم از او استقبال کرد. مرد که بیاختیار محو چهرهی او شده بود، پرسید: "این مربا شیرینتر است یا لبخند شما؟" دختر خندید و پاسخ داد: "شاید بیایید باز هم خرید کنید، بفهمید." از آن روز، خریدهای روزانه او تبدیل به ملاقاتهای کوچک عاشقانه شد، و "نامیا" شاهد عشق تازهای در میان قفسههای سادهی خود بود.
هدایت شده از انجمن بیکاران کتابخون
اولین تقدیمی رسمی و مشترکِ اگاتا مورد نظر(مشترک مورد نظر و اگاتا هولمز)این پیام رو به چنلهای فاخرتون بازنشر بدید تا
(آخ سر متن تقدیمی دعوا شد) :
مشترک: طبق وایب یا چیزهایی که میداند در مورد شما یا چنل شما، بهتون یه ویدیو بده
آگاتا: شمارو به یه درس تشبیه کنه و دلیلش رو بهتون بگه + یه بریدهی کتاب تصادفی
برای دریافت تقدیمی عدد 505+لینک کانالتون رو اینجا بفرستید
ظرفیت:تاجایی که جان در بدن داریم و از پسش بر بیایم.
زمان ارائه تقدیمی:فقط خدا می دونه!🧋