از کتاب "پایی که جا ماند" «در دل تاریکی‌های زندان، یاد ایران و خانواده‌ام تنها نوری بود که به من امید می‌داد. هر شب با خود می‌گفتم: برای وطنم زنده می‌مانم.» #پاورقی @NapeidaTeam

از کتاب "سلام بر ابراهیم" «ابراهیم همیشه می‌گفت: اگر من برای وطنم نجنگم، چه کسی خواهد جنگید؟ این خاک، شرف ماست.» #پاورقی @NapeidaTeam

🎞 #نگاتیو عنوان: "مادر برام قصه بگو" اجرا: بچه های گروه سرود آباده زمان: دهه شصت #نوستالژی @NapeidaTeam

🎙نسخه صوتی "مادر برام قصه بگو" خونم مگه رنگین تره خون حسینه؟ جونم مگه شیرین تره جون حسینه؟ یه جون اگه دادم به راه دین و ایمون صد جون هزارونش به قربون حسینه #نظمیات @NapeidaTeam

🎬 #سکانس من از این موشک‌ها می‌ترسم ابراهیم! ✅ «خدای جنگ» امروز روی آنتن شبکه دو و افق می‌رود. 🔻روایتی جذاب از قدرت موشکی ایران شبکه #دو | شنبه ساعت ۱۶ شبکه #افق | شنبه ساعت ۲۳ شبکه #نمایش | یکشنبه ساعت ۲۳ @NapeidaTeam

از کتاب "خاک‌های نرم کوشک" «هر بار که به جبهه می‌رفتم، حس می‌کردم دارم از خانه‌ام دفاع می‌کنم. وطن برای من فقط یک کلمه نبود، همه زندگی‌ام بود.» #پاورقی @NapeidaTeam

از کتاب " با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ" «زیر لب، بی اختیار می‌پرسم یعنی این جنگ کی تمام خواهد شد؟ و میشنوم که کسی میگوید؛ وقتی یاد بگیریم که سرهایمان را از نفیر گلوله‌های عابر به غریزه ندزدیم؛ بلکه در این حال نیز به اراده، امکان انتخاب بدهیم.» نادر ابراهیمی #پاورقی @NapeidaTeam

از فیلم روز واقعه: «تمام حجت مسلمانی من حسین بن علی‌ست..» #دیالوگ @NapeidaTeam

🎬 تریلر فصل سوم #اسکویید_گیم امروز فصل سوم این سریال منتشر شد. @NapeidaTeam

از کتاب "سلام بر ابراهیم" «دشمن ما آن کسی نیست که با ما می‌جنگد، دشمن ما آن کسی است که ما را از خدا دور می‌کند.» #پاورقی @NapeidaTeam

🔺سکانس معروف دیدار "مختار" و "ابراهیم بن مالک اشتر" کنار علقمه از سریال «مختارنامه» مختار: با عباس (ع) خیلی رفیق بودی، نه؟ ادامه دیالوگ 🔻 #شنود @NapeidaTeam

🎞 در سکانسی از سریال #مختارنامه، "مختار" پس از گرفتن بیعت از "ابراهیم بن مالک اشتر نخعی" راهی نهر علقمه می‌شوند تا خاطرات و واقعه کربلا را یکبار دیگر با هم مرور کنند و خود را برای قیام علیه امویان آماده سازند. در این بخش "ابراهیم" در جواب سوال "مختار" از دوستی دیرینه خود با حضرت عباس (ع) می‌گوید؛ مختار: با عبّاس (ع) خیلی رفیق بودی، نه؟ ابراهیم: من و عبّاس (ع) نوجوانی‌مان را با هم زندگی کردیم. در صفین، حریف مشق هم بودیم، در یک خیمه می‌خوابیدیم و تا نیمه‌های شب با هم خیالبافی می‌کردیم. عبّاس (ع) آرزو داشت آن قدر قوی شود تا بتواند وارث #ذوالفقار علی (ع) شود. او تنهاییِ علی (ع) را با همه وجودش لمس کرده بود. می خواست به جایی برسد که وقتی در کنار علی (ع) می‌ایستد، علی (ع) بگوید نیازی به #لشکر ندارم، عبّاس (ع) برای من به اندازه یک لشکر است.. 🚩 #دیالوگ @NapeidaTeam