eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.8هزار دنبال‌کننده
42 عکس
26 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) تو ذهنم دنبال جوابی میگشتم بهش بگم که ناراحت نشه، اما یه مرتبه به خودم گفتم سحر عزت نفست را از دست نده، نذار تو مسائل شخصیت دخالت کنه.‌‌ گفتم: شما از کجا می‌دونی که مشاور در مورد من چی گفت؟ _ از پرستارت پرسیدم اخم ریزی کردم _فکر نمی‌کنید این دخالت کردن تو مسائل شخصی دیگران باشه سکوت کرد و حرفی نزد. پرستارم با یک سِرم وارد اتاق شد. رو بهش گله مند گفتم: شما همیشه اسرار مریض‌ها رو به دیگران میگی! رنگ از روش پرید و گفت: کی گفتم؟ _ با صدای بلند گفتی که مشاور نوشته، باید بخش روانی‌ها بستری بشم،این خانم هم شنیده با مِن و مِن جواب داد _ ببخشید فکر نمی‌کردم ناراحت بشی _ خواستم بهش بگم، من ناراحت بشم و نشم شما باید حواستو بیشتر جمع میکردی ولی به خودم گفتم آدمیزاد اشتباه می‌کنه اینم اشتباه کرده ادامه نده، دیگه هیچی نگفتم. سِرم رو عوض کرد و از اتاق خارج شد. صدای زنگ گوشیم بلند شد، نشستم، از روی کمد برش داشتم نگاه کردم شماره ساراست. یک باره هر آنچه که در خواب دیده بودم اومد جلوی نظرم. چشمم رو بستم و بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و جواب دادم، سلام سارا جان حالت خوبه، سلام چه عجب که تو سر حالی، به حرف هام فکر کردی _ بله عزیزم فکر کردم _ خب نتیجه‌ش چی شد. نتیجه‌ش این شد که اگر دنبال آرامش و خوشبختی هستی کلیدش در خونه خدا و اطاعت از خداست. صداش رو برد بالا و‌کشدار گفت _ سحر، عاقل شو، یعنی تو الان خوشبختی و آرامش داری؟ محکم و قاطع جواب دادم _ بله، بنده هم آرامش دارم و هم خوشبختم... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) خوب شد معنی خوشبختی رو هم فهمیدیم، از نظر جنابعالی خوشبختی یعنی اینکه بری از یک پیرزن نگه داری کنی و شبها هم خونه غریبه ها بخوابی از حرف‌هاش ناراحت که نشدم هیچ، یه حس خوب و شکر گزاری از خداوند هم در دلم ایجاد شد. بهش گفتم: حالا بقیه‌ش رو نمیدونی _با لحن مسخره ای گفت: عه بقیه‌ش دیگه چیه؟ بگو بدونم _اون شب که باهام اونطوری حرف زدی خیلی دلم شکست انقدر گریه کردم که از حال رفتم‌، آوردنم بیمارستان، به هوش که اومدم یه مشاور اومد با من حرف بزنه که مثلا درمانم کنه، چون بد حجاب بود باهاش حرف نزدم، اونم تو پرونده‌م زد که باید بره بخش روانی ها بستری بشه بابا هم تایید کرد عصبی و ناراحت داد زد _چی میگه سحر؟ _دارم راستش رو بهت میگم باور کن این اتفاقا داره برام می‌افته با حرص فریاد زد: سحر تو آخر هم من رو میکشی و هم خودت رو نابود میکنی، الان زنگ میزنم به بابا میگم دیگه دارید شورش رو در میارید، اگر سحر بره بخش روانی ها به هر قیمتی که شده باشه میام ایران، آسایش رو از اون زنت و دو تا دخترهات میگیرم و تا روزگارشون رو سیاه نکنم، دست بردار نیستم. دیگه نگذاشت من حرف بزنم و تماس رو قطع کرد. سارا یه اخلاقی داره که خیلی دیر عصبانی میشه و تقریبا با مشکلات کنار میاد، ولی امان از روزی که آستانه صبرش تموم بشه. کاری رو که میگه واقعا انجام میده، این حمایتش خیلی بهم قوت قلب داد و من همه اینها رو از لطف و عنایت خدا میبینم، بعد از مدتها لبخند واقعی به لبم نشست و دلم آروم گرفت. از کشو کمد یه مهر برداشتم، سر به سجده گذاشتم و سه مرتبه زمزمه کردم، شکراً شکرا، شکراً لله، شکرا لله. سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) همین طوری که سرم روی سجده بود به ذهنم اومد، داره برام اتفاق های خوش پیش میاد اول محبت علی، دائی هم تختیم جوری به دلم افتاد که تلخی این چند روزه از ذهنم رفت، الانم حمایت خواهرم سارا، چه نتیجه بده و چه نده خیلی منو خوشحال کرد. از ته دلم دعا کردم، خدایا خواهرم رو خوشحال کن، پروردگارا خواهرم شوهرش رو خیلی دوست داره، سیاوش رو هدایت کن، کمکش کن دست از مشروب خوری برداره اگه مشروب نخوره قلبش سنکوب نمی‌کنه که خواهر من رو با دو تا بچه بزاره و بره، که سارا مجبور بشه تنهایی بار مسئولیت زندگیش رو با اون مشکلاتی که پیش رو داره به دوش بکشه، سارا برای من حکم مادر داشت، از زمانی که مادرم مارو ترک کرد و رفت، هر وقت دلم میگرفت بهش پناه می‌بردم، اونم مادرانه من رو به آغوش میکشید، الانم که رفته پیش مامان و انقدر داره بهش خوش می‌گذره منو فراموش نکرده ، دلم هواشو کرد. بغض گلومو گرفت اشکام سرازیر شد دلم میخواد سارا الان اینجا بود و سرم رو میگذاشتم روی سینه‌اش و صدای ضربان قلبش رو میشنیدم، مثل همون موقع‌ها که تازه مامانم رفته بود با اینکه سارام هم از نبود مادرم رنج می برد، اما برای من مادری میکرد. خدایا من چطوری می‌تونم به خواهرم کمک کنم چقدر خوب که ما از آینده خبر نداریم، خبر داشتن از آینده جز رنج بردن ما هیچ فایده‌ای برامون نداره من الان می‌دونم که سارا باید با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کنه ولی این دونستنم جز عذاب کشیدن خودم چه فایده‌ای داره، وقتی که هیچ کاری از دستم بر نمیاد براش انجام بدم، حتی نمی‌تونم برای کسی بازگو کنم که چی می‌خواد بشه... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) سر از سجده برداشتم اشکامو پاک کردم صدای هم تختیم به گوشم رسید _ حالتون خوبه؟ سر چرخوندم سمتش _ ممنون خوبم _ می‌تونم کمکتون کنم _ممنون ، نیازی نیست . اونروز رو تا فردا من دائم در فکر بودم، گاهی فکرم میرفت پیش علی به خودم می‌گفتم: من دلباخته این پسر شدم اما هیچ شناختی نسبت بهش ندارم واصلا نمی‌دونم ملاک‌هایی که برای من مهم هست این داره یا نداره، گاهی فکرم می‌رفت پیش سارا که به بابا چی گفته و بابا چه جوابی بهش داده، گاهی هم لحظه جون دادن سیاوش میومد تو ذهنم که همه بدنم به لرزه می افتاد. صبحانه رو خوردم و دراز کشیدم روی تخت، صدای پرستار اومد خانم‌ها اطراف تختتون رو مرتب کنید دکتر برای معاینه می‌خواد بیاد. دستی به اطراف تختم کشیدم و مرتبش کردم و نشستم، آقای دکتر با یه خانم پرستار وارد اتاق شدند، دکتر رو به من گفت: سلام می‌بینم که حالتون خوبه؟ جواب دادم _بله خیلی ممنون خوبم _ جواب مشاوره که بیاد می‌تونید مرخص بشید حالا یا کلاً از بیمارستان و یا اینکه از این بخش منتقل بشید به بخش اعصاب و روان، ترجیح دادم سکوت کنم چون حرف زدن من تاثیری در تصمیم دکتر نداشت. دکتر و پرستار رفتن برای معاینه دختر هم تختیم. صدای دکتر به گوشم خورد چرا اسم مریض رو بالا سرش ننوشتید پرستار عذرخواهی کرد و ماژیک را از جیب مانتوش درآورد رو کرد به هم تختیم _ اسمت مهتاب رضایی بود درسته؟ جواب داد _ بله. دکتر معاینه‌اش کرد از اتاق خارج شدند چند دقیقه گذشت یه خانم با یک پوشش کامل وارد اتاق شد رو به من گفت خانم سحر اصلانی... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _بله _ سلام عزیزم خوبی _ ممنون شما مشاور هستید. خنده دندان نمایی زد _ بله عزیزم، زهرا سالاری هستم مشاور بالینی ، به درخواست اورژانس اجتماعی اومدم خدمت شما _متشکرم _ همین جا صحبت کنیم یا بریم یه اتاقی که کسی نباشه؟ _ اینجا نه،بریم جایی که تنها باشیم _ پس صبر کن به پرستار بگم راهنماییمون کنه کجا بریم، از اتاق رفت بیرون و یک دقیقه نشد با یه پرستار اومد، پرستار سرم رو از دستم در آورد و گفت: آنژیوکت باشه شاید لازم بشه. از تخت اومدم پایین و همراه خانم مشاور داخل اتاقی که پرستار نشون داد شدیم، خانم مشاور نشست پشت میز منم نشستم رو به روش _ خوبی عزیزم ممنونم _خب برام از اولش تعریف کن ببینم چی شد که کارت به اینجا رسیده. نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم از زمانی که با پدر و مادرم خیلی گرم و صمیمی دور هم زندگی می‌کردیم تا روزی که از هم جدا شدن و خواهرم ازدواج کرد و دوباره خودکشی کردم و پدرم از خونه بیرونم کرد، اومدم به خونه دوستم تا اتفاق آخر که تو مسجد از حال رفتم و اون خواب و اون صحنه ها رو دیدم و نظر مشاوره قبلی رو براش، مو به مو، گفتم. مشاور هم با دقت تمام گوش داد، حرفهای من که تموم شد چند لحظه ای نگاهش رو داد به میزی که جلوش بود ساکت موند و فکر کرد، بعد سرش رو گرفت بالا نگاهش رو داد به من _ سحر جان از نظر پزشکی شما دچار علائم اختلالات روانی شدی، حتی اون خوابی رو که دیدی ما بهش میگیم مکاشفه، ولی علم پزشکی بهش میگه اسکیزوفرنی، تشخیص مشاور قبلی هم بر همین اساس بوده، از نظر من شما هیچ مشکلی نداری ولی چون از علائم اسکیزوفرنی ، خود کشی هست و شما دو بار اقدام به خود کشی کردی... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) من نمیتونم تو پرونده‌ت بزنم که شما از نظر روانی سالم هستی، ولی میتونم بنویسم نیاز به بستری نیست و مشکلش با چند جلسه مشاوره حل میشه، لبخند رضایت از حرفش زدم _ خیلی خوبه ، همین رو بزنید سرش رو به تایید حرف من ‌تکون داد، مکث کوتاهی کردو ادامه داد _ سحر جان دوست داری که مشکلاتت اساسی حل بشه با حسرت آهی کشیدم و گفتم: بله که دوست دارم زل زد توی چشم‌هام و لب زد _ به پدر و مادرت احترام بگذار، از صحبت‌های که کردی، چند مورد بی احترامی به پدر و مادرت دیدم، این خیلی بده، مخصوصا برای شما که اعتقادات مذهبی داری. قرآن که میخونی؟ _ بله میخونم _ میدونی چند بار تو قرآن اومده و بالوالدین احسانا. سر تکون دادم _ تعدادش رو نه، نمیدونم _خداوند فقط پنج بار در قرآن احسان به والدین را بلافاصله بعد از مساله توحید بیان کرده، این نشون میده که پدر و مادر از جایگاه خیلی بزرگی نزد خداوند برخوردار هستند. آیات دیگه ای هم هست، من فقط به آیاتی که احترام به والدین در کنار توحید اومده اشاره کردم _ خیلی ممنون ولی اونها من رو در اوائل نوجوانی ترک کردند _ حق با توعه نباید اینکار رو میکردن، ولی این برای شما دلیل نمیشه که بهشون بی احترامی کنی. به قول خودت سیزده سال در کنارشون آرامش داشتی! درسته؟ همراه با نفس عمیق آهی کشیدم و گفتم: بله _ خب حالا اگر بخواهیم اینطوری حساب کنیم که بابت این سیزده سال پاسخ خوبی هاشون رو بدی بازم شما سحر خانم بدهکار میشی! سرم رو انداختم پایین و رفتم تو فکر... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) دلت رو صاف کن سحر جان، از دلت یک سطل زباله درست نکن که با خاطرات تلخ داخلش آشغال بریزی، نمیشه که دلت هم جایگاه خدا باشه هم جایگاه شیطان، اصلاً این دوتا با هم کنار نمیان . مطمئن باش جایی که خداوند میگه این کار را نکن و شما انجام میدی، دلت جایگاه شیطان شده ، میگی خیلی سختی کشیدی و برات سخته که بخوای فراموش کنی، درست میگی سخته خیلی هم سخته ولی همین سختی‌ها رو برای رضای خداوند نادیده گرفتن ، باعث میشه که رشد کنی و به نفست غلبه کنی، یه سوال ازت می‌پرسم جوابشو جلسه بعدی باید بهم بدی، باشه _ چشم ریز سرش رو تکون داد _ خوبه، سوالم اینه، هدف از به دنیا آمدن ما چیه؟ اومدیم تو این دنیا چیکار کنیم؟. خواستم جواب بدم دستش‌رو آورد جلو _ نه خوب روش فکر کن. لبم رو به دندون گرفتم و ساکت شدم. ادامه داد _ حالا یه چیز دیگه، گفتی که عاشق شدی. از این حرفش خیلی خجالت کشیدم عرق شرم به پیشونیم نشست و گفتم _ نه عاشق که نه. ابرو داد بالا و لبخند زد _ پس اسمش چیه؟ دلم پیشش گیر کرد و همه حواسم متمرکزش شدو این حرفها، شما بهش چی میگی؟ لبخند تلخی زدم و از خجالت سرم رو پایین انداختم . دستشو گ گذاشت زیر چونم سرم رو آورد بالا _ خجالت نکش، کار بدی نکردی، حضرت خدیجه هم عاشق حضرت محمد صلی الله علیه واله و سلم شد، به این نوع خواستن‌ میگن عشق پاک، چون هورمون عشق در وجود همه انسان ها هست، در وجود شما هم هست و الان فعال شده، ولی باید کنترل بشه. خیلی خوشم اومد وقتی گفتی... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) دلم میخواست یه بار دیگه نگاهش کنم، ولی به خودم نهیب زدم، سحر چیکار میکنی ،میخوای چشم چرونی کنی؟! این یعنی داشتن تقوی سرم رو انداختم پایین، با خجالت گفتم _ خدا خودش شاهده که دیگه نگاهش نکردم _ آفرین کار خوبی کردی، ولی یه سوال؟ سرم رو بالا آوردم، _ جانم چه سوالی _ معیارت برای ازدواج چیه؟ فکری کردم و گفتم _ باهام همفکر باشه _ فقط همین _ به نظرم کافیه _شغلش محل زندگیش اینا چی؟ _همین که از راه حلال پول در بیاره به نظر من خوبه عنوان شغلیش خیلی مهم نیست _ در مورد حرفی که میزنی مطمئنی؟ _ بله مطمئنم، اینکه از راه حلال پول در بیاره همین کافیه _ آفرین براین دیدگاهت، پس داشتن خونه و ماشین برات ملاک نیست؟ _نه نیست ، دوست دارم، خونه مستقل داشته باشیم یا اینکه ماشین داشته باشیم اما اینکه بخوام شروع زندگیم با این وسایل باشه، نه، چون بعدا در طول زندگی می‌تونیم اینا رو تهیه کنیم ابرو داد بالا لبخند پهنی زد _ باریکلا باریکلا احسنت، ان شاالله که علی آقا همه معیارهات رو داشته باشه و شما بهم برسید مِن و مِنی کردم و غرق در شرم و خجالت گفتم _ حالا چه جوری این وصلت سر بگیره، باید صبر کنم ایشون ازم خواستگاری کنن؟ خنده صدا داری کرد... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _چقدر بی طاقتی، آره دیگه، صبر کن اگر اونم از تو خوشش اومده باشه و قصد ازدواج داشته باشه، حتماً به مادر یا خواهرش میگه که بیان باهات صحبت کنن، نکنه یه وقت پیش قدم بشی حرفی بزنیا، صبرکن. یه لحظه رفتم تو فکر، خب اگر مادر یا خواهرش بیان با من حرف بزنن، من کی را به عنوان بزرگترم معرفی کنم، بگم برن با کی حرف بزنن، با بابام یا مامانم. خانم مشاور دستشو رو از جلوی چشمام رد کرد _ کجایی سحر ، رفتی تو فکر. نفس عمیقی کشیدم _ داشتم فکر می‌کردم که اگر مادرش بیاد من چی بهش بگم، بگم بره با کی صحبت کنه _ خوب معلومه، با بابات. سری تکون دادم _ کدوم بابا! از روزی که مادرم رفته اینم بیخیال ما شده _ نه سحر جان این طوریم که میگی نیست، اگر بی خیال شما شده بود، براتون خونه نمی‌گرفت بهتون خرجی نمیداد. با دستم از سر تا پام رو رو نشون دادم _ منو ببینید، دارم با چه وضعی زندگی می‌کنم، انگار نه انگار که منم دخترشم. _ پدرت مطمئن بود که شما پناه می‌بری به دوستت، حتماً در مورد خانواده دوستتم یه اطلاعاتی داره، ایشون به نظر خودش خواسته که تو تنبیه بشی، بعدش کم بیاری و به خواسته‌های پدرت تن بدی فقط_ باشه حرف شما درست، پس چرا وقتی دید کم نیاوردم کوتاه نیومد، چرا مدارک من رو بهم نمیده، چرا رضایت داده من رو در بخش اعصاب و روانی بستری کنند. از پشت میز بلند شد اومد نشست کنار من، دستهام رو گرفت نگاه با محبتی بهم انداخت _ سحر جان حق با توعه، سعی کن به اعصابت مسلط بشی... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) از بی‌محبتی‌های پدرم بغض گلوم رو گرفت و اشک‌هام سرازیر شدن، خانم سالاری جعبه دستمال کاغذی رو از روی میز برداشت، گرفت سمت من _ اشکاتو پاک کن، مقاوم باش، کارهاتو بسپار به خدا، خودش همه چی رو درست میکنه. نفس عمیقی کشیدم و اشکامو پاک کردم خانم سالاری گفت: من باید برم، تو هم برو تو اتاقت به چیزهای خوب فکر کن، ذهنت رو آزاد بگذار. با هم از اتاق اومدیم بیرون. خانم سالاری خداحافظی کرد رفت، وارد اتاق شدم نگاهم افتاد به خانمی که اومده بود ملاقات مهتاب هم تختی من خوب که دقت کردم دیدم همون خانم خادم مسجده، ایشونم برگشت سمت من، به نشونه ادب کمی سرم رو خم کردم و گفتم _ سلام یک قدم اومد طرف من جواب داد _ سلام دخترم، خدا را شکر اومدی تو بخش! چقدر برات دعا کردم، چی شد؟ چرا تو مسجد از حال رفتی؟ قبل از اینکه جوابشو بدم به خودم گفتم عه این مادر علی ِ، سکوت من رو که دید گفت حالا چطوری بهتری؟ _ خیلی ممنون حاج خانم بهترم . نشستم روی تختم و حیرت زده زل زدم به حاج خانم. بنده خدا اومد کنار تخت من نشست و گفت تعریف کن ببینم چی شد که از حال رفتی؟ اصلا چرا مثل بقیه نرفتی خونتون... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) نمی‌دونستم در جوابش چی بگم، اگر واقعیت رو می‌گفتم که ممکن بود برداشت‌ خوبی نداشته باشه، اگر سوالش رو بی جواب بگذارم، شاید وصلت من با پسرش بخواد جور شه، بعد من چیکار کنم! در شرایط خیلی بدی گیر کردم ، از ته دلم گفتم: خدایا کمکم کن، یه مرتبه سر زبونم گل کرد گفتم _ حاج خانم خیلی دلم گرفته بود می‌خواستم با خدا مناجات کنم _ مادر جان، فکر نکردی پدر مادرت نگران میشن _ نفس عمیقی کشیدم _ نه ناراحت نمی‌شن. لبخندی زد _ یه موضوعی رو می‌خوام بهت بگم قول بده که ناراحت نشی، حالا یا جوابت بله است یا نه. حس ششمم بهم میگه که چی می‌خواد بگه، ناخواسته لبخندی روی لبم نشست _ خواهش می‌کنم حاج خانم بفرمایید اشاره کرد به مهتاب _ ایشون نوه منه پسر من اومده اینجا ملاقات خواهرزاده‌اش، شما رو دیده خیلی به دلش نشستین به من گفت که نظر شما رو در موردش بپرسم. با مِن و مِن گفتم _ چی بگم حاج خانم لبخند دندون نمایی زد و گفت _ خوب بگو بله سری تکون دادم _ هر جوری که خودتون صلاح می‌دونید. خم شد و پیشونیمو بوسید و گفت _ نظر من مثبته عزیزم. وای انگار که خدا دنیا رو به من داد... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) وسط این همه ذوق زدگی‌ از این خبر خوش ، استرس افتاد به جونم، اگر سراغ پدر و مادرم رو بگیره، من چی بگم، فوری تو دلم چهارده هزار صلوات نذر کردم که این قضیه با آبرو جمع بشه، حاج خانم بعد از مکث کوتاهی گفت: یه پیشنهاد دیگه‌ای هم برات دارم، ببخشید دخترم حالا شاید کارم درست نباشه اما اگر اجازه بدی پسرم بیاد اینجا یه بار دیگه همدیگه رو ببینید اگه حرفی، شرطی دارید با هم بزنید، بعد ما بیایم خواستگاریت. از ته دلم خدا را شکر کردم انقدر خوشحالم که انگار دو تا بال درآوردم میخوام به آسمون پرواز کنم. از حرفش استقبال کردم و گفتم باشه مشکلی نداره. لبخندی زد _ پس هماهنگ می‌کنم که بیاد همدیگه رو ببینید _ ممنون حاج خانم. از کنارم بلند شد و رفت پیش خواهرش مهتاب. دراز کشیدم روی تخت چشم دوختم به سقف تو دلم گفتم خدایا یعنی داره اون روزهای تیره و تار من تموم میشه... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚