eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.4هزار دنبال‌کننده
37 عکس
18 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🔴مشارکت فوری در برپایی موکب حضرت رقیه(س) در مرز میرجاوه جهت خدمت رسانی به زوار پاکستانی در اربعین شماره کارت(کلیک کنید کپی میشه)👇
6063731181316234
6104338800569556
شماره شبا:
IR710600460971015932937001
به نام هیئت حضرت رقیه(س) ⚠️ به جز برنامه "آپ" که برای حساب‌های حقوقی محدودیت دارد، از هر برنامه‌ای دیگر بانکی و... واریز کنید مشکلی نخواهید داشت.
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
🔴مشارکت فوری در برپایی موکب حضرت رقیه(س) در مرز میرجاوه جهت خدمت رسانی به زوار پاکستانی در اربعین
اگه بدونید زائران پاکستانی چقدر مظلومن و چه سختی‌هایی رو متحمل میشن حتما خودتون رو سهیم میکردید در خدمت به این زوار اباعبدالله☺️ ✅عزیزانی که دستشون به دهنشون میرسه و وضع مالی مناسبی دارند از این مورد ویژه حمایت کنن ! چه جایی بهتر از مرز پاکستان و پذیرایی از زائری که بدون امکانات ۳۵۰۰ کیلومتر رو با اتوبوس طی می‌کنه و تمام سختی راه رو تحمل میکنه تا خودش رو به پیاده روی اربعین برسونه لطفاً بعد واریز رسیدتون رو به آیدی زیر بفرستید: @Mehdi_Sadeghi_ir
🔺تأکید پزشکیان به تنبیه متجاوز در گفتگو با نخست‌وزیر انگلیس رئیس‌جمهور در گفتگوی تلفنی با نخست‌وزیر انگلستان از سکوت مجامع بین‌المللی در قبال جنایات رژیم صهیونیستی انتقاد کرد و پاسخ تنبیهی به متجاوز را حق قانونی کشورها و راهکاری برای توقف جنایت و تجاوزگری دانست. 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
¸„.-•~¹°”ˆ˜¨ نابارورے ¨˜ˆ”°¹~•-.„¸ ▀▄▀▄▀▄ בرماט شـב ▄▀▄▀▄▀ ▣⃢ اختراع دانشمندان انقلابی که جایگزین IVF ، IUI ،قرص و آمپول هورمونی شد ▣⃢ دنبال درمان ۱۰۰٪ ناباروری هستی کادر درمانی ما در خدمتگزاری حاضر است❤️ ▣⃢ جدید ترین و آخرین راه درمان ناباروری = طب نوین را انتخاب کن به جای راه های غلط 💪🏻🌿 ▣⃢ (جهان سلامت) در تلاش برای درمان ناباروری تردید نکن برو رضایت درمان های داخل کانال رو ببین👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3387032396C53e5f3d586
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخشش تیم رباتیک دانش‌آموزی ایران در پکن 🔹تیم ملی دانش آموزی رباتیک ایران پس از کسب عنوان نایب قهرمانی جهان در پکن به کشور بازگشت. 🔹در این رقابت‌ها، چین اول و رومانی سوم شد. 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 تنها کانالی که توی ایتا داستاناش صوتی هست😎🎤🎶 دکتر مظفری: عبدالوهابی جان بالاخره اون روز رسید عبدالوهابی: کدوم روز دکتر؟! دکتر مظفری: روزی که من فقط نظارت می‌کنم و شما عمل می‌کنی عبدالوهابی: م من دکتر؟! آ آخه این مورد… دکتر مظفری: دیگه آخه ماخه نداره دکترعبدالوهابی، مرتضی جان نگران نباش، دستتم نلرزه،بسم الله، شروع میکنیم عبدالوهابی: چ چشم دکتر،چشم... خب از همین مچ پا ؟ از اینجا قطع کنم؟ دکتر مظفری: برو بالاتر! ادامه این زیبا رو توی کانال رادیو میقات بشنوید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2082144340Cfc77882043 تنها کانال داستانهای صوتی در ایتا 👆👆
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) سری تکون دادم و حرفا هاش رو تایید کردم _ درست میگی مرضیه، اما الان من تو منجلاب گذشته تلخم گیر کردم، نفسم به من غالبه، این رو چیکارش کنم، می دونم کارم اشتباهه،می دونم گره کارم همش به این بسته که من گذشته رو فراموش کنم. همه اینا رو می دونم ولی چیکار کنم که از ذهنم بره بیرون. مکثی کردم و ادامه دادم، مرضیه یه فکری به نظرم رسید _ جانم بگو چه فکری! _خوبه از روحانی مسجد تو این موضوع کمک بگیرم، بهش بگم من چیکار کنم که بتونم به گذشته تلخم فکر نکنم و این خاطرات زهر ماری رو از ذهنم بیرون کنم. لبخند قشنگی زد _ ظهر میریم مسجد از اقا راهنمایی بگیر. صدای قرآن قبل از اذان از تلویزیون بلند شد با مرضیه وضو گرفتیم اومدیم مسجد. از اول که اومدیم مسجد داشتم روی حرف‌های مرضیه و این عادت غلط خودم فکر می‌کردم سر به سجده گذاشتم گفتم _خدایا خودت کمکم کن یه راهی جلوم بگذار که این گذشته لعنتی از ذهن من پاک بشه، نماز جماعت که تموم شد اومدیم تو حیاط چشمم افتاد به حاج آقا ،به مرضیه گفتم بیا بریم من از حاج آقا سوال کنم... کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) با مرضیه اومدیم پیش حاج آقا و گفتیم _سلام جواب داد -- سلام علیکم. گفتم -- وقت دارید به یه سوالم جواب بدید؟ -- بفرمایید سوالتون رو بپرسید -- برای فراموش کردن بدی‌های دیگران شما چه توصیه‌ای دارید؟ آیا ذکری هست که با گفتنش بتونم گذشته تلخم رو فراموش کنم, حاج آقا مکثی کرد و گفت -- این مسئله‌ای نیست که من فقط به شما بگم برو صلوات بفرست یا این ذکر رو بگو تا مشکلت برطرف بشه اگه وقت داری برگردیم تو مسجد یکم با هم صحبت کنیم تا از ریشه درستش کنیم. رو کردم به مرضیه -- تو هم میای با هم بریم؟ -- باشه بریم. سه تایی اومدیم توی مسجد. حاج آقا رو کرد به من -- دخترم روراست بگو، خدا وکیلی واقعاً دنبال راهکار هستی، یا معجزه می‌خوای؟ تبسمی زدم -- خب معجزه باشه که عالیه ولی راهکارم میخوام. لبخندی زد -- وقتی دنبال راهکاری، یعنی داره توی زندگیت معجزه‌ای اتفاق می‌افته، حالا بگو کی انقدر تو رو اذیت کرده که اومدی اینجا دنبال راهکار؟ نفس عمیقی کشیدم -- پدر و مادرم. گره‌ای به ابروهاش انداخت و با تعجب پرسید -- پدر مادرت چیکار کردن؟ -- همه اون تلخی‌ها و دوری‌ها و بی‌مهری‌های پدر و مادرم رو براش توضیح دادم. چند ثانیه‌ای ساکت خیره شد به زمین و بعد سرش رو گرفت بالا -- ببین دخترم بعضی از اتفاق‌ها اونقدر تلخه که آدم تا آخر عمر یادشه، ولی اینجا یه سوال پیش میاد آیا با مرتب فکر کردن به این مشکلات و غصه خوردن، آینده ات بهتر می‌شه یا بدتر؟ اومدم جواب حاج آقا رو بدم که صدای زنگ گوشیم بلند شد. گوشی رو از توی کیفم در آوردم که بگذارم روی سکوت دیدم علی پشت خطه... کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) اصلاً دلم نمیاد تلفن رو بگذرم روی سکوت. از طرفی هم دارم با حاج آقا صحبت می‌کنم، خوب نیست با تلفن صحبت کنم. حاج آقا متوجه حالات من شد. رو کرد به من -- دخترم تلفنت رو جواب بده، اگر هم خصوصی هست برو ته مسجد باهاش صحبت کن. در دلم به فهم و کمالات حاج آقا احسنت گفتم. از جام بلند شدم دو قدم فاصله گرفتم. نمی‌دونم چرا ضربان قلبم رفت بالا دکمه وصل تماس رو زدم همه تلاشم را می‌کنم که صدام رو عادی نشون بدم. به هر زحمتی بود گفتم -- سلام. صدای علی اومد -- سلام سحر خانم حالتون خوبه؟ جواب دادم -- ممنون شما خوب هستید؟ -- الحمدلله خدا را شکر، زنگ زدم بهتون بگم،شاید ما سخت به هم برسیم ولی می‌رسیم، اصلاً نمی‌ دونم جوابش رو چی بدم، به هر زور و زحمتی بود گفتم -- بله. صدای علی اومد -- به خاطر شرایط شما پدرم حاضر نمی‌شه که ما با هم ازدواج کنیم، ولی من راضیش می‌کنم بهت قول میدم، فقط شما باید صبور باشید. خوشحال از حرفش جواب دادم -- خیلی ممنون، هر چقدر لازم باشه من صبر میکنم. -- خوبه من همین جواب رو میخواستم، کاری ندارید -- نه لطف کردید زنگ زدید. بعد از خداحافظی تماس رو قطع کردم دستم را گذاشتم روی سینم قلبم چه جور داره می‌زنه... کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) چقدر صدای علی به من آرامش میده دلم می‌خواد زمان دست من بود و من همه سدها رو میشکستم و بدون اضطراب و دلهره لحظاتم را کنار علی می‌گذراوندم. از ته دلم گفتم خدایا کمکم کن بهت قول میدم دستورات حاج آقا رو مو به مو عمل کنم تا از من راضی بشی و تو خدای مهربان موانع رو از سر راه من برداری، صدای مرضیه که گفت -- سحرجان حاج آقا منتظر شماست. من رو از فکر بیرون آورد. پا تند کردم به سمتشون. حاج آقا گفت عجله نکن دخترم با ارامش بیا. نزدیکشون شدم. دستم رو گذاشتم روی سینه ام --خیلی ببخشید حاج آقا -- اشکال نداره دخترم، حالا بگوـ ببینم، واقعا میخوای من کمکت کنم؟ مشتاق پاسخ دادم -- بله حاج آقا -- شما می دونید بخشیدن چیه؟ فکری کردم و خواستم جواب بدم. ولی حاج نگذاشت و گفت --رها کردن احساس آزردگی و خصومت با اونهایی که اذیتت کردن و توجه کمتر به اتفاقاتی که موجب رنجش خاطرت شده و بخش قابل ملاحظه ای از وقتت رو مشغول کرده. زمانی میشه گفت عفو و بخشایش واقعا صورت گرفته که شما با وجود آسیب هایی که دیدی رشته زندگی را از نو به دست بگیری و به شیوه ای سالم و سازنده، به زندگیت ادامه بدی... کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) انقدر فکرم پیش علی بود که متوجه منظور حاج آقا نشدم تو دلم گفتم ای کاش بره سر اصل مطلب بگه این کارو بکن منم بگم چشم. حاج آقا رو به من گفت متوجه شدی دخترم تو دلم گفتم خدایا ببخشید اگه بگم نه حواسم به حرفای شما نیست حاج آقا دلخور می‌شه برای همین سرم رو ریز تکون دادم --حاج آقا شما هرچی بگید من گوش می‌کنم. نگاه تامل برانگیزی به من انداخت -- دخترم من موهام رو تو آسیاب سفید نکردم می‌دونم الان تو دلت چی داره می‌گذره، باشه بهت میگم چیکار کن شما سوره ضحی رو زیاد بخون سوره ضحی باعث میشه حس بخششت تقویت بشه، از فرستادن ذکر صلوات هم غافل نشو، منم برات دعا می‌کنم ان شالله خداوند موانع رو از سر راهت برداره. یه حس خوبی از حرف‌های حاج آقا بهم دست داد احساس کردم چیزی رو که می‌خواستم بهش رسیدم. حاج آقا از جاش بلند شد و گفت -- حاج خانم منتظر منه تا من نرم ناهار نمی‌خوره با اجازتون من برم. نگاهم رو دادم به حاج آقا -- خیلی ممنون لطف کردید. هر سه از مسجد اومدیم بیرون‌. از حاج آقا که فاصله گرفتیم رو کردم به مرضیه -- چقدر حرفای حاج آقا به دلم نشست و حالم رو خوب کرد. مرضیه لبخند شیطنت آمیزی زد -- فکر کنم تلفن علی بیشتر تاثیر گذاشت. لبخند پهنی زدم -- به قول خودت وقتی که راه درستی رو برای رفع مشکلت انتخاب می‌کنی، از الطاف خفیه الهی برخوردار میشی حاج آقا مرد خداهست، حرفش حقه ، حضور ما در مسجد و مشاوره ما از حاج آقا باعث شد که خدا هم بهم امیدواری بده و دلم رو شاد کنه، الان که بریم خونه شروع می‌کنم به خوندن سوره ضحی... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) تا رسیدیم خونه اولین کاری که کردم به نیت پنج تن پنج بار سوره ضحی رو خوندم. تا ده روز بعد از نمازهای واجب پنج بار سوره ضحی رو خوندم. هر روز که می‌گذشت حال من خیلی بهتر از روز قبل بود. روز دهم مادر علی زنگ زد بعد از کلی سلام و احوالپرسی بهم گفت عزیزم آدرس خونه پدرت رو بده، بابای علی میخواد با پدرت صحبت کنه. نمی‌دونستم جوابش رو چی بدم. آخه من آدرس خونه پدرم رو ندارم. فقط ازش شماره تلفن داشتم. لبم رو گاز گرفتم و در حالی که گوشی در گوشم هست سکوت کردم و رفتم تو فکر که خدایا چی بگم! صدای مهناز خانم از پشت گوشی اومد-- سحر جان، الو،الو، به خودم گفتم بالاخره که باید حقیقت رو بگی، با اضطراب جواب دادم -- می‌دونید چیه، مهناز خانم! من آدرس خونه پدرم رو ندارم فقط ازش شماره تلفن دارم. بعد از مکث کوتاهی گفت-- باشه عزیزم شماره تلفنش رو بده. شماره همراه پدرم رو براش خوندم یاد،داشت کرد بعد از خداحافظی تماس رو قطع کرد... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚