چله#دعای_فرج😍
روز: سی و ششم
به نیت:↷
شهید حسین صحرایی 💚
۱_تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)
۲_حاجت روایی شما بزرگواران
۳_عاقبت بخیری همه جوونااا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کانال رسمی شهید نوید صفری♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یهمدینهیهبقیع،یهامامیکهحرمنداره..💔
چله#۱تسبیح
(استغفرالله ربی و اتوب الیه)
روز:دوم
به نیت شهیدان:
#نویدصفری
#رسول_خلیلی
#بابک_نوری
هدیه به امام زمان (عج)
کانال رسمی شهید نوید صفری❤️🩹
اِعلَموا أنَّ اللّه َ لَم يَخلُقْكُم عَبَثا ، و لَيس بِتارِكِكُم سُدىً ، كَتبَ آجالَكُم ، و قَسَمَ بَينَكُم مَعايِشَكُم ؛ لِيَعرِفَ كُلُّ ذي لُبٍّ مَنزِلَتَهُ ، و أنَّ ما قُدِّرَ لَهُ أصابَهُ ، و ما صُرِفَ عَنهُ فلَن يُصيبَهُ
امام حسن عليه السلام : بدانيد كه خداوند شما را بيهوده نيافريده و به خود رهايتان نكرده است. مدّت عمر شما را رقم زده و روزى هايتان را ميان شما قسمت كرده است، تا هر خردمندى جايگاه خود را بشناسد و بداند كه آنچه برايش مقدّر شده است به او مى رسد و آنچه برايش مقدّر نشده، هرگز به او نخواهد رسيد.
https://eitaa.com/Navid_safare 💐
Fadaeian_Komeil_14000425_6.mp3
16.97M
بازمدستموبگیر،بالُطفِهمیشگے!
میشهروزےبهمنماِرْفَعْرَأسَكْبگے؟(:
<🏝⛵️•›
آرامش یعنےقایق زندگےات
را دستڪسی بسپاریڪه
خود صاحبساحل آرامشاست):
آنڪهمومنانبا
« الا بذکر الله تطمئن القلوب♥️»
میشنـاسنـش:)
📚🔗← #آیهگرافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_نوشت | راه روشن انقلاب
✏️ رهبر انقلاب در دیدار اخیر دانشجویان:
❤️جوانهای عزیز! راه روشن انقلاب و اسلام و کشور و نظام و مانند اینها را با جدّیّت دنبال بکنید؛ کشور به شماها نیاز دارد.
👈در این راه، احتیاج دارید به
🔹آرمانخواهی
🔹امید
🔹عقلانیّت
📣«آرمانخواهی» موتور پیشران حرکت است؛ «امید» سوخت این موتور است؛ اگر امید نباشد، این موتور حرکت نمیکند، آرمانخواهی در دلش میماند و غصّهاش را میخورد اگر امید وجود نداشته باشد؛ «عقلانیّت» هم فرمان این موتور است.
👈باید با عقلانیّت فکر کنید و خردورزی کنید و پیش بروید.
📥 نسخه کیفیت اصلی:
khl.ink/f/52665
aparat.com/v/i7duS
⊰•🌷🔗•⊱
.
#بــیـو
خیلے دلم گرفته...💔🚶🏾♂
ازش خبرے ندارم
نمیدونم ڪجاست وچیڪارمے ڪنه
اصلاحالش چطوره؟
#امام_زمانم رو میگم...♥️🖇
خیلے دلم براش تنگ شده خیلے...
#یامهدی
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت152
_ علی تو خواستی من نیام ..آخه چرا ؟
میدونی این مدت بیخبری از تو چه بلایی سرم آورد ؟
علی دستش رو روی چرخ گذاشت و از من فاصله گرفت بلند شدم و ایستادم
بلند فریاد زدم
_ چرا جوابمو نمیدی چه اتفاقی افتاده ؟
فاطمه: آیه جان بیا بریم بیرون برات توضیح میدم
_ من جز علی از هیچ کس توضیحی نمیخوام
علی رفت سمت میز کارش
یه وسلیه ای رو برداشت و گذاشت زیر گلوش
شروع کرد به حرف زدن
علی: چیو میخوای بدونی ؟ اینکه الان دیگه نمیتونم بدون این دستگاه حرفی بزنم ،اینکه دیگه نمیتونم حتی یه قدم راه برم ، چیو میخوای بدونی آیه ، برو از اینجا ،برو آیه
دنیا روی سرم آوار شده بود ...
مات و مبهوت به علی نگاه میکردم
چه بلای سر صدای عشقم اومده بود ...
فاطمه زیر بغلمو گرفت و از اتاق خارج شدیم
به سمت پذیرایی رفتیم و یه گوشه روی زمین نشستم مادر علی نزدیکم شد و بغلم کرد
صدای گریه هاش آتیشم زد
مادر جون: دیدی آیه ؟ دیدی چه بر سر عشقت اومد ؟ علی یه هفته اس که برگشته
دکترا گفتن به خاطر ترکشی که خورده
هم به نخاع آسیب زده هم به تارهای صوتیش
آیه بچه ام نمیتونه دیگه راه بره ....
آیه بچه ام دیگه نمیتونه بدون دستگاه حرف بزنه....
فاطمه نزدیک شدو مادر و دلداری میداد
_مادر جون خدا رو شکر که سالمه و برگشته ،قسمتش همین بوده ،دلش میخواست شهید بشه ،ولی بی بی نخواست ....
فاطمه: آیه تو الان مشکلی نداری با وضعیت علی؟
_چرا باید مشکلی داشته باشم؟ ،قرارمون این بود که با هم همراه باشیم ،قرار نبود رفیق نیمه راه باشیم ....
فاطمه: ولی علی ،علی سابق نیست! از کوچکترین چیزی عصبانی میشه ؟
اصلا حالش خوب نیست
_درست میشه ،باید بهش زمان داد ،تا خودشو باور کنه
فاطمه: آیه جان ،تو رو خدا دیگه نیا اینجا ،یعنی تا زمانی که حال علی خوب نشده ...
_ علی الان به من احتیاج داره ،الان نباشم پس کی باشم ...من بدون علی میمیرم
بلند شدمو چادرمو روی سرم مرتب کردم
_با اجازه تون من میرم ،فردا میام
مادر جون: باشه مادر ،مواظب خودت باش
آیه : خدا بخیر کنه فردا رو ...
لبخندی زدمو چیزی نگفتم..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت153
از خونه خارج شدمو
به پنجره علی چشم دوختم
پرده تکان میخورد
دلخوش به این بودم که علی کنار پنجره اس و نگاهم میکنه یه دربست گرفتم و رفتم سمت خونه وارد خونه شدم امیر و مامان انگار منتظر آمدن من بودن با دیدنم به سمت من آمدن مامان: چی شد آیه ، آقا سید حالش خوبه؟
همانطور که با گوشه روسریم اشکاهامو پاک میکردم گفتم
:اره خدا رو شکر ،حالش خوبه
امیر: چرا جواب موبایلش و نمیده ،اصلا تو چرا برگشتی؟ چرا نموندی؟
_من خسته ام ،میخوام بخوابم ،حالم خوب نیست
امیر: کجا میری آیه ،با تو ام !
مامان: امیر مادر ،بیا بریم خونه آقا سید ببینیم موضوع چیه؟
امیر : باشه
کلافه روی تخت دراز کشیده بودم
یه هفته مانده بود به اربعین
ای کاش میتونستم تا اون موقع حال علی رو بهتر کنم و باهم بریم پابوس آقا...
از خوده آقا خواستم کمکم کنه ...
ازش خواستم به مدافع زینبش کنه ...
چشم دوخته بودم به عکس علی در صفحه گوشیم
خواستم زنگ بزنم
میدونستم جوابمو نمیده
خواستم براش پیام بفرستم
اما نمیدونستم چی بنویسم براش...
یاد روضه حضرت زینب در قتلگاه افتادم که همش زمزمه میکرد
شروع کردم به نوشتن
در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت
رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت
دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت
نیزهی نامرد روی حنجر او پا گذاشت
گفت می خواهم بگیرم دست تو؛ او در عوض
چکمه بر پا، پا به روی سینهی آقا گذاشت
هر نفس از سینهی مجروح او خون میچکید
خون او یک دشت لاله در دل صحرا گذاشت
کو رقیّه تا ببیند قاتلی از جنس سنگ
تیغ را بر حلق خشک و زخمی بابا گذاشت
در شب سرد غریبی در تنور داغ درد
خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشتم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت154
انتظار پاسخ نداشتم همین که میفهمیدم پیاممو میخونه برام کافی بود صبح زود از خونه زدم بیرون رفتم سمت دفتر حاج اکبر دوست علی
از علی شنیده بودم که حاج اکبر دفتر حج زیارت داره یه بارم با هم رفته بودیم اونجا
بعد از رسیدن از پله های دفتر بالا رفتم
جمعیت زیادی اومده بودن انگار همه اشون میخواستن راهی سرزمین عشق بشن.
کمی به اطرافم نگاه کردم
بلاخره حاج اکبر و پیدا کردم و نزدیکش رفتم
_سلام
(حاج اکبر با دیدنم شوکه شده بود )
حاج اکبر: سلام ،
واسه سید اتفاقی افتاده؟
_نه حاج اقا ،علی برگشته
حاج اکبرلبخندی زد : خوب پس پرواز نکرده ...
_ولی اصلا حالش خوب نیست
حاج اکبر: چرا ؟
_به خاطر ترکش های که خورده
قطع نخاع شده و حین جراحی تارای صوتیش هم آسیب دیده
حاج اکبر: یا حضرت زینب...
الان چه کاری از دست من بر میاد ؟
_ مزاحمتون شدم ،اسم منو علی رو هم بنویسین برای اربعین ،مطمئنم با رفتن به کربلا حالش بهتر میشه ...
حاج اکبر: چشم حتما...
راستی میتونم علی رو ببینم؟
_به نظرم فعلا کسی نره عیادتش بهتره ،چون هنوز حال روحیش بهتر نشده
حاج اکبر : باشه چشم
پاسپورتها رو از داخل کیفم بیرون آوردم : بفرمایید اینم پاسپورت من و علی ، اگه کاری ندارین من رفع زحمت کنم
حاج آقا : اختیار دارین ،،حتما زمان رفتن و به شما خبر میدم
_ خیلی ممنون خدا خیرتون بده ،به خانواده سلام برسونین
حاج آقا : چشم حتما
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
_ا؎هـمدم آنڪسڪههمدمےندارد🌿
اذآن میگوید بشتاب به سوی حرف زدن با تنها همدم واقعیمون '
#نمازتسردنشهرفیق ✨
سلام عزیزای شهید
ساعت ۹انلاین باشیداااا ان شاءالله
اگر کتاب شهید نوید رو حتی یه دور خونده باشید میتونید به این سوال ها پاسخ بدید سوال های راحتی طرح شدن
رأس ساعت: ۲تا سوال از کتاب شهید نوید توی کانال قرار میگیره
❌📢❤️🩹
توجه! توجه!
توجه داشته باشید که حتماً حتماً به ۲تا سوال باید پاسخ بدید وگرنه کد بهتون داده نمیشه🎁🦋
❌📢لطفاً حواستون باشه که برای شرکت در مسابقه حتما باید کتاب رو مطالعه کرده باشید پاسخ به سوالات با تقلب از اینترنت یا دوستان باعث میشه جایزه تون دارای مشکل شرعی بشه⛔من که نمیبینم ولی خدا که میبینه
https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🍃💚•
آقاےعزیزما...آقاےاباعبداللہ
مــــــــــادوٮــــــــــتداریم🙃✨
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#حسین
#استوریمونہ
سوال ۱🎁👇🏻
شهید#نویدصفری روز خواستگاری از همسرشون چه عکسی رو در منزل خانمشون دیدن که حال ایشون دگرگون کرد؟؟؟
❌زمان شرکت در مسابقه تا ساعت ۲۱:۱۰دقیقه
توجه: به همه شرکت کنندگان که تا این ساعت درست جواب بدن، کد داده میشه، بعد از این ساعت دیگه قبول نمیکنیم که زودتر بتونم قرعه کشی رو انجام بدم🌹🌹
جواب مسابقه 👇🏻
@motahareh_sh
اعلام برندگان😍
نفر اول کد 👈🏻۱۷
نفر دوم کد 👈🏻 ۳۱
نفر سوم کد 👈🏻۳۳
مبارکتون باشه 🤩
برای دریافت هدیه به پیوی بنده مراجعه کنید
@motahareh_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*این هم خبر خوب، برای کسانی که عکس شهدا را به در و دیوار می زنند، یادواره شهدا می گیرند، به خانواده های شهدا سر کشی می کنند، شهدا را یاد می کنند و راه شان را ادامه می دهند .
برنده مسابقه امشبمون😍
شهدا زنده ان🎁
مبارکتون باشه الهی😉❤️🩹
https://eitaa.com/Navid_safare