#Story | #استوری
تومثلمنبیچارهڪمنداری...
امامنبہجزتوڪسیروندارم!🥲🫀
#آقایمن🌱
#السلامعلیڪیابقیةاللہ..
https://eitaa.com/Navid_safare
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
#قسمت_نهم
گفت:_توچراهنوزچادرسرته؟.چون سیدهم کنارمون بودبیشتراسترس گرفتم به سختی تونستم بگم_توماشین درمیارم._یعنی چی معلوم هست چت شده؟.به سمتم اومدوچادرروبرداشت اون هم مقابل چشمایی که همین چندساعت پیش ازچادرم تعریف کرد این یعنی نابودی قلبم.روصندلی که نشستم اشکام جاری شدبه جای خالیش نگاه کردم دلم می خواست ازته دل زاربزنم .
توفضای مجازی بایه دخترمذهبی اشناشدم چون غریبه بودراحت می تونستم دردودل کنم.ازعشقی که تودلم بودبراش گفتم واینکه مقابل چشماش بابام چادرازسرم برداشت!نوشته هاش دل غمگینم رواروم می کردوبرام جدیدوجالب بود
(_خداتوروخیلی دوست داره که ذره ذره باخودش وحجاب اشنات کرده،امادرموردچادربایدبدونی چراسرمی کنی.اگه فقط بخاطراونی که دوستش داری باشه فایده ای نداره چون ممکنه عشق و احساست یک طرفه باشه بعدش ازروی لجبازی میذاری کنار!.تواین زمینه به عشق بالاترفکرکن که تحت هیچ شرایطی تنهات نمیذاره اگه برای خداباشه حتی شکست عشقی هم نمی تونه توروازحجاب دورکنه.بیشترتحقیق کن تودنیای واقعی بادوستای مذهبی رفت وامدکن تاجواب سوالات روپیداکنی،چون عشق وتحولت یکدفعه پیش اومد مراقب باش به همون سرعت ازبین نره..)
پیام های مختلفی برام می فرستاد کلی کتاب بهم معرفی کرد یاادرس سایتی رومی فرستادتادانلودکنم...
دریچه جدیدی اززندگی به روم بازشده بود باچیزهایی اشنامیشدم که تاقبل ازاین هیچ شناختی نداشتم
اولین قدمی که برداشتم رابطم روبادوستام محدودکردم مخصوصامجازی که گروه های مختلط داشتم. گیتاری که عاشقش بودم روتوانباری گذاشتم به قول بهارهمین دوست جدیدم بایدازمنیت وعلاقه های پوچ دل می کندم تاراه درست برام همواربشه.
ولی هنوز خیلی ازسوالام بی جواب مونده بود.بهارپایگاه بسیج روبهم پیشنهاد داد.تواینترنت سرچ کردم اطراف ماکه نبودولی یکم دورترپایگاه داشت شمارش روتوگوشیم سیوکردم نمی خواستم بسیجی بشم احتیاج به کمک داشتم تادرست تصمیم بگیرم
یک هفته ای ازثبت نامم می گذشت موقعی که رفتم فکرنمی کردم اینقدربرخوردخوبی داشته باشند.مانتوی بلندی که نداشتم ولی همون روباشلوارپارچه ای مشکی پوشیدم ومقنعه سرکردم ارایشی هم نداشتم یعنی اینطوری هم خوشگل بودم البته دیگه مثل قبل زیادقربون صدقه خودم نمی رفتم.
هفته ای دوبارجلسه داشتند چیزی که نظرم روجلب کرد سخنران جوانشون بود.همون دوبارکلی به اطلاعاتم اضافه شد بیچاره روباسوالام خسته می کردم امابامحبت ولبخندجوابم رومیداد.
نامزدی سارانزدیک بود مامانم تواین مدت باخالم رفته بودترکیه!وکلی هم خریدکرده بود وقتی هم چهره بی ذوقم رودیدگفت:_خوشت نیومد؟!بهترین مارکه خیلی هم گرون خریدم!.
فقط به لبخنداکتفاکردم دیگه این چیزهامنوسرذوق نمی اورد مثل همه مهمونی هااین جشن هم مختلط بود برای اولین باردلم نمی خواست مثل گذشته ظاهربشم تانگاه خریدارانه دیگران روبه جون بخرم.حس می کردم این کارم خیانت به سیدمحسوب میشه
بایدخودم دست به کارمی شدم حتماتواین شهرلباس پوشیده ودرعین حال شیک ورسمی پیدامی شد...
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
#قسمت_دهم
نگاهی به ساعت انداختم هنوزیک ساعت وقت داشتم ازبچه هاخداحافظی کردم واومدم بیرون
نرسیده به کوچه چادرم رودراوردم چاره دیگه ای نداشتم اگه مامانم می دیدازم می گرفت...
کسی خونه نبود غذای مختصری خوردم وبه اتاقم برگشتم نگاهی به کت دامن شیک یاسی رنگ انداختم کل مغازه هاروگشتم تاتونستم همچین مدل پوشیده ای روپیداکنم دلم اشوب بوداحساس می کردم امشب شب خوبی برام نمیشه!بااومدن آژانس سریع اماده شدم وموهام روزیرشال پنهان کردم وازخونه بیرون زدم.
صدای موزیک کل کوچه روبرداشته بودبادیدن بهمن که ازخنده کم مونده بودروزمین پخش بشه اخمام توهم رفت بی اهمیت ازکنارش ردشدم.هیچ وقت ازش خوشم نمی اومد امامقابلم سبزشد
_به به دختردایی عزیز.پایه ای امشب بترکونیم؟!. باحرص نگاهش کردم صورتش روجلوتراورد خودم روعقب کشیدم ازاین حرکتم جاخورد! تودلم کلی فوحش نثارش کردم هنوزهیچی نشده کلی مست کرده بود حتی نمی تونست تعادلش روحفظ کنه! خداروشکرعموبه دادم رسیدوازدست این بچه پرونجات پیداکردم...
سالن پذیرایی روازقبل خالی کرده بودند وحالاپرازمیزوصندلی بود چشم چرخوندم تامامان،باباروببینم پیش عمه فرشته وشوهرش نشسته بودند دستی تکان دادم وبه قسمت دیگه سالن رفتم خودم دوست داشتم تنهابیام چون دلم نمی خواست بخاطرظاهرم بامامانم حرفم بشه
تک تک چهره هاروازنظرگذروندم یامشغول رقص وپایکوبی بودندویاسرگرم بحث وخنده!
به اتاق سارارفتم ولباسم روعوض کردم حرف بهمن توذهنم تکرارشد(پایه ای امشب بترکونیم)چون توهرجشنی می رفتم همه منتظرهنرنمایی های من بودند!بایاداوری گذشته اعصابم بهم ریخت.
دربه یکباره بازشد وسامان اومدداخل!شال ازسرم لیزخورد سریع درستش کردم.ابرویی بالاانداخت وباشیطنت گفت:_دخترعمو تازگی هانامحرم شدم؟یااینکه کچلی گرفتی!!. هیچ وقت مقابلش کم نمی اوردم وهمیشه حاضرجواب بودم گفتم:_گزینه اولی درسته یادم باشه دفعه بعد برات جایزه بخرم!لبخندپیروزمندانه ای زدم وبه سالن برگشتم
عروس خوشگل ماهم دوشادوش دامادتوسالن می چرخید لباسش مدل ماهی دنباله دارصورتی رنگ پف داربود!بادیدنم خوشحال شد ودراغوش هم جای گرفتیم براشون ارزوی خوشبختی کردم.
رقص نوروموزیک کاملا فضای سالن روپرکرده بود جایگاه عروس ودامادروبه روی استیج رقص بود که نورش مناسب ورویایی بود
دستی روی شانه ام قرارگرفت بادیدن بهمن لبخندازرولبم محوشد
_افتخاررقص میدی؟!. هولش دادم عقب چون هیکل درشتی داشت تکون نخورد!تاخواستم ردبشم مچ دستم روگرفت دست دیگش روبه دورکمرم حلقه کردازاین نزدیکی حالم بدشد یک لحظه سیدجلوی چشمم اومدانگارقوت گرفتم وباکفش محکم روزانوش زدم! که دستاش شل شد دندونام روازحرص به هم فشاردادم وگفتم :_حدخودت روبدون ودیگه اطراف من افتابی نشو!!.ازدردصورتش جمع شده بود فرصت روغنیمت دونستم وباسرعت دورشدم نزدیک میزخودمون که رسیدم مانتووکیفم روبرداشتم ودرمقابل چشمان حیرت زده مامانم سالن روترک کردم واقعاموندنم جایزنبود!.
اشکام بی اختیارجاری میشد تودلم گفتم:_خداجون من بخاطرتوازاین خوشی های کاذب گذشتم خودت کمکم کن وتنهام نذار.وچقدرازبی وفایی سیدگلگی کردم البته تقصیری هم نداشت ازکجابایدمی فهمیدچه حال وروزی داشتم عشقم یک طرفه بودوبه تنهایی باراین عشق روبه دوش می کشیدم فقط می ترسیدم وسط راه خسته بشم
غریبانه شکستم من اینجاتک وتنها
دل خسته ترینم دراین گوشه دنیا
ای بی خبرازعشق که نداری خبرازمن
روزی توایی که نمانده اثرازمن....
چشم خود را بازکنید،گرگ های درلباس میش را زیرکانه از یکدیگر جدا کنید.
بزرگترین ضربه را،اسلام و انقلاب ازافراد دوچهره ومنافق خورده است .
از شهید محمودرضا عندالله یاد کنیم
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
"وَقَلبڪفےقَلبےیاشهید..." :)
قشنگہهانہ؟😇
قلبِیہشهیدتوقلبتباشہ...
باهاشیکےشے
باهاشرفیقشے
اونقدررفیقواونقدرعاشق
واونقدرشبیہ...
کہتهشمثلخودششهیدشی :)❤️
#شهیدانھ
#شهیدنویدصفری
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری ❤️💚
ختم گروهی سوره احزاب ازساعت ۱۷ الی ۱۹
به نیت تسهیل و تسریع در ازدواج همه جوانها 💞💍
و خوشبختی و عاقبت بخیری همه 🌹
https://eitaa.com/Navid_safare ✨🌿
❌نیازی به اعلام خواندن نیست .
ارسالی از بزرگواران 🌱 ان شاءالله حاجت روا باشن 🌹
امروز سالروز شهادت شهید ۲۰ساله ی بی سر محمدرضا دهقان امیری هستش
مزار ایشون در امام زاده علی اکبر چیذرتهران واقع شده
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
چله ی زیارت عاشورا🌼
روز چهلم
به نیت شهید نوید صفری هدیه به امام زمان (ع)
🖤🌸🖤
#جهت_یادآوری
https://eitaa.com/Navid_safare
سلام
امروز روز آخر چله ی #زیارت_عاشورا هست
ان شاءالله همگی حاجت روا بشید😍🍀
اگر از این چله حاجت روا شدید حاجت روایی خود را به یکی از خادم ها بفرستید 😍💚
لطفاً توجه داشته باشید 👇🏻
قصد داریم ان شاءالله چله ی #زیارت_عاشورا
رو دوباره شروع کنیم
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_حسین(ع)
و حاجت روایی شما بزرگواران 🌱🍀💚
هرکس مایل به شرکت در چله ی جدید بود توی لینک زیر اعلام کنه❤️😍❤️
https://harfeto.timefriend.net/16682459745060
ان شاءالله همگی حاجت روا 🤲🏻
May 11
『 شهادت🌿🌼』
استادپناهیان:
تجربهبهمیاددادهکہ...
برایاینڪهطلبشهادتڪنی
نبایدبهگذشتهخودتنگاهکنۍ...!
ࢪاحتباش!
نگرانهیچینباش!
فقطمواظباینباشکھ
شیطونبهتنگهتولیاقتشهادتندارے...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تـٰاڪَربَلـٰاهَست،زَمینراعِـشقاَست
آهدِلِهَـمۅارِهغَمین،راعِـشقاَست
هَـرچَـندڪِہهیچاَستهَمِہاَرزِشِمـٰا
مَجـنۅنِحُـسِینیم،هَمینراعِـشقاَست...!
اینو همیـــــشه یادت باشہ
قـــول هایی رو کـہ
هنگـامِ طوفــــان به
خــــــدا میدی
هنگــــامِ آرامـــش
فراموش نکــــنی . . .🍁
❌❌❌❌❌❌❌❌
شروع جدید چله ی#زیارت_عاشورا
ان شاءالله از فردا﴿یک شنبه﴾
لطفاً توجه داشته باشید 🙏🏻🙏🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوم اینه...💔🥺
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱🦋
May 11
مهمان امشب ما 😍🌱
شهید#محمد_رضا_دهقان
فرازی از وصیتنامهی شهید دهقان امیری:
اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن
باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم
زینب کبری(س) کوچکتر است..
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱🍀
شھـآدت؛عشقبھوصـآلمحبوبومعشوقدر زیـبـآتـرینشڪـلاست!(:🍃
#شهیدانه
#شهیدنویدصفری
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱🍀
استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرََّحیمِ استغفار 70 بندی مولا علی علیه السلام: علامه نوری در کتاب (دارالسلام) می نویسد: امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل میکنند که امام حسین علیه السلام فرمودند: روزی نزد امیرالمؤمنین نشسته بودم که عربی وارد شد و عرض کرد یا امیرالمؤمنین! من مرد عیالمند و فقیر هستم و مالی که زندگی مرا کفایت کند ندارم. حضرت فرمودند: ای برادر عرب! چرا استغفار نمیکنی تا حالت نیکو شود؟ عرض کرد: زیاد استغفار میکنم، اما تغییری در زندگی ام پیدا نشده است. حضرت فرمودند: ای برادر عرب خدای متعال می فرماید: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً (10- نوح) به آنها گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است (10) (بعد فرمودند) چون به گناه بودن بعضی از اعمالت آگاه نیستی استغفار تو ناقص است؛ زیرا از آنها استغفار نمیکنی و نتیجه نمیگیری. سپس فرمود: اینک به تو استغفاری می آموزم که اگر آن را هنگام خواب بخوانی خدا به تو وسعت رزق عطا فرماید. دعا را نوشته، به اعرابی داده و فرمودند: شب، قبل از خوابیدن، این استغفار را بخوان وگریه کن و اگر اشکت جاری نشد تباکی کن. امام حسین علیه السلام فرمود: سال بعد اعرابی به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! خداوند به من نعمت های زیادی عطا فرمود. شتران و گوسفندانم آن قدر زیاد شده اند که محلی برای نگه داری آن ها ندارم. آن حضرت فرمودند: ای برادر عرب! قسم به آن خدایی که محمد صلوات الله علیه را به نبوت برگزید، بنده ای نیست که با این دعا به درگاه خدا استغفار کند، مگر اینکه خدای متعال به برکت آن، گناهانش را آمرزیده، حوائجش را برآورده و به مال و اولادش فراوانی و برکت عطا فرماید.
https://eitaa.com/Navid_safare
https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
https://eitaa.com/Navid_safare
پی دی اف استغفار ۷۰ بندی
تو ادعیه فروشی ها کتابش رو هم میتونین تهیه کنین
فقط اگر خوندین حتماااا با معنی بخونین معنیش فوق العادست 🌱💚
https://eitaa.com/Navid_safare