🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت پنجاهم
موبایل را کنار گوشش میگزارد و بعد از سکوت کوتاهی خطاب به شخص پشت تلفن میگوید
_الو ، سلام .
خوب گوش کن ببین چی میگم .
حرف هایی که الان بهت میگم رو به هیچکس نمیگی و جلوی بقیه هم عکس العمل خاصی از خودت نشون نمیدی .
دلم میخواهد بدانم با چه کسی صحبت میکند ، گوش هایم را تیز میکنم بلکه بفهمم .
سجاد چند قدمی جا به جا میشود و بعد ادامه میدهد
_الان آروم از باغ میای بیرون .
مغازه آقا نادر رو که یادته کجا بود ؟
میای اونجا .
نزدیک اونجا یه تپه هست میای پایین تپه فقط سریع بیا ، خودت یه بهونه ای جور کن که کسی شک نکنه .
فکر میکنم دارد با سوگل صحبت میکند چون لحنش دستوری و خودمانی هست .
برای چند ثانیه سکوت میکند .
این بار به من نگاه میکند .
نگاهش را از من میگیرد و دور میشود انگار میخواهد چیزی بگوید که من نفهمم .
نمیدانم چه میگوید اما حتم دارم هر چه که هست درباره ی من هست .
سعی میکنم زیاد به این موضوع فکر نکنم .
دلم میخوهد پایم را ببینم اما سجاد مدام من را نگاه میکند انگار میداند چه فکری در سرم میگذرد .
اگر بفهمد میخواهم پایم را ببینم نمیگذارد .
کم کم درد پایم بیشتر میشود .
باید پایم را ببینم حداقل بفهمم دلیل این همه درد چیست .
سرم را بر میگردانم تا سجاد را ببینم . انگار حواسش به من نیست .
لبخند کوچکی میزنم و چادرم را میکشم تا از روی پایم کنار برود .
سرم را آرام بالا می آورم اما چیزی نمیبینم .
سعی میکنم خودم را بالا بکشم بلکه چیزی ببینم که ناگهان سردی چیزی را روی گونه ام احساس میکنم که سرم را به سمت چپ هل میدهد .
صورتم را که بر میگردانم با قیافه ی درهم سجاد رو به رو میشوم .
سریع چادر را روی پایم می اندازم .
🌿🌸🌿
《دل ز تن بردی و در جانی هنوز
درد ها دادی و درمانی هنوز》
امیر خسرو دهلوی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی 🦋
نویسنده: میم بانو
قسمت_پنجاه_یکم
صورتم را که بر میگردانم با قیافه ی در هم سجاد رو به رو میشوم . سریع چادرم را روی پایم میاندازم .
چطور آمد که من متوجه حضورش نشدم ؟
سجاد اخم تصنعی میکند
_چرا انقدر لجبازی ؟
با حالت عاجزانه ای میگویم
+پام درد میکنه . میخوام ببینم این همه درد برای چیه .
ابرو بالا می اندازد
_الان مثلا ببینی دردت درست میشه ؟
با کلافگی سرم را به سمت مخالف بر میگردانم و ساعدم را روی چشم هایم میگزارم .
درد کم کم دارد امانم را میبرد .
چند دقیقه در سکوت میگذرد .
هر بار که نگاه میکنم میبینم سجاد دارد من را دید میزند . انگار میداند منتظر فرصتی هستم تا پایم را ببینم .
دردم به حدی رسیده که تحملش برایم سخت شده است .
ساعدم را پایین می اورم و دوباره به سجاد نگاه میکنم .
برای یک لحظه به او دقت میکنم .
چقدر با همیشه فرق دارد .
چه کسی فرکرش را میکرد پسر نجیب و سر بزیری مثل سجاد حالا انقدر جدی و محکم شده است .
آنفدر متفاوت است که نمیتوانم باور کنم این همان سجاد قبلیست .
امروز به من ثابت شد که سجاد در شرایط سخت یک مرد به تمام معناست .
با شنیدن صدای پا دست از کاویدن سجاد بر میدارم .
به بالای تپه چشم میدوزم که سوگل را میبینم .
پشت سرش شهروز دست در جیب شلوار جینش کرده و با غروز از تپه پایین می آید .
با دیدن شهروز انگار سطل آب سردی روز سرم خالی کرده اند .
چه میخواستم و چه شد .
آمدم از دست شهروز فرار کنم بدتر گیر شهروز افتادم .
سوگل با دیدن من سریع از تپه پایین می آید وکنارم مینشیند .
چشم هایش نگران ، اجزای صورتم را میکاود . دستم را میگیرد و میفشارد و با نگرانی ای خواهرانه میگوید
_چی شده نورا ؟
به پایم نگاه مکنم . سوگل رد نگاهم را دنبال میکند و متوجه میشود . دوباره من را نگاه میکند
_خیلی درد داری ؟
+تقریبا . دردش هی داره زیاد میشه
دوباره صدای پای شهروز باعث میشود سرم را بر گردانم
🌿🌸🌿
《عمری گذشت و ساختم با نداشتن
ای دل چه خوب بود اگر تو را هم نداشتم 》
ناشناس
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اگه میشه نفس بزن_۲۰۲۲_۱۲_۲۲_۱۱_۳۷_۵۴_۳۸۷.mp3
17.25M
حاج امیر کرمانشاهی🎙
اگه میشه نفس بزن
--------------------------------------------
اخه تکیه دستامی
اخه قوت زانومی
تو باهرچی بود ساختی🍃
--------------------------------------------
واسه من سخته ک مَردم🥀
--------------------------------------------
با ماها خیلی بد کردن
غرورم له شد اونجا ک چادرت رو لگد کردن 💔
#فاطمیه
https://eitaa.com/Navid_safare
May 11
امام علی علیه السلام :
هیچ عملی نزد خدا محبوب تر از نماز نیست..! پس هیچ کارِ دنیایی،شما را در وقت نماز به خود مشغول ندارد :)
#نمازتسردنشهرفیق
https://eitaa.com/Navid_safare ♥️🌱
May 11
*******
ان شاءالله از فردا چله جدید زیارت عاشورا شروع میشه لطفاً تا شب همگی اطلاع رسانی کنید
هرکس مایل به#شرکت هست فقط وفقط با این ✅علامت به آیدی زیر پیام بده
@motahareh_sh
صلوات خاصه حضرت زهرا
به نیابت از شهید نوید صفری 🥀
#فاطمیه🏴
#التماسدعا
https://eitaa.com/Navid_safare
مادر
اسمماروهمتولیستفداییهاتبزار
چیمیشهمگه؟🙂💔
اینکهازمیوناینهمهخوب؛یهروسیاهیمثلمن
بشهفداییت(:
هروقت
بهونهنگرفتیوآساهلبیت
هروقت؛اماواگرنیاوردیواسهیئت
هروقت؛نمیگمازتهقلب؛میگمباتماموجودت
هیئتوتوفیقنوکریوخواستی
خودشونمیبرنت؛خودشوندعوتتمیکنن
خودشونصداتمیکنن(:💔
خودشونبادستایخودشونلباسنوکریوتنتمیکنن(:
منازتهقلبمخواستم
تموموجودمخواست
رفتمپیششگفتمیزارمبری
اماقبلشبهمبگو
اگهاینپنجشبونری؛چیمیشه؟
نوید دلها 🫀🪖
منازتهقلبمخواستم تموموجودمخواست رفتمپیششگفتمیزارمبری اماقبلشبهمبگو اگهاینپنجشبونری
دیدزدمزیرگریه
جلوهمهزدمزیرگریه(:
سکوتکردمتودلماونمصراعتکرارشد
کهمیگفت:توچهدانیمعنیعهدبافاطمهرا(:
حتمانیازنیستبریتاهیئتکه...
یهگوشهبشین...تکیهبدهدیواربزنروسینهت
واسفاطمهیعلیبخون(:💔
تنهاسرپناهمتویی...
تنهایاورمتویی..
خودتبهدادمبرسیااماه(:💔
منغیرشماکسیوندارمیااماه(:💔
مادر...منتظرتهها(:💔
تونمازتیادمباشمادر...
تودعاهات...یادمباش...
مادر...گرهخوردهتوکارم(:
کیوغیرازتودارم...(:💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من از خاک پای تو سر برندارم....
سلام همراهان گرامی 😍🌱
قصد داریم برای#شهادت_حضرت_زهرا(س)
کتاب شهید نوید تهیه کنیم و هدیه بدیم به کسانی که کتاب شهید نوید رو ندارن
هرکس هرچند تا# کتاب میتونست﴿نذر﴾کنه به #نیابت از#شهید نوید روز شهادت حضرت زهرا(س)هدیه میدیم به کسانی که تا به حال کتاب رو نخوندن#هدیه میدیم
به آیدی زیر پیام بدید
@Massoumeh_sh84
❤️
@motahareh_sh
#زنده نگه داشتن #یادشهدا کمتر از شهادت نیست
هم شهید نوید معرفی میشه هم یه کار فرهنگی انجام میدیم😍
مطمئن باشید#شهیدنوید کم نمیزاره...
کسانی بودن که برای#شهدا نذر میکردن هم حاجت خودشون رو گرفتن هم چند برابر هزینه ای که داده بودن به خودشون برگشت
حتی اگر شهید نوید اینجا حاجت شمارو نگرفت مطمئن باشید اون دنیا جبران میکنه
https://eitaa.com/Navid_safare
May 11
دومین نذر🥺❤️
ان شاءالله حاجت روا 🙏
اجرتون با خدا و شهید نوید و حضرت زهرا 🌺🌱
ممنون از اعتماد شما 🙃
https://eitaa.com/Navid_safare