eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفقااا☺️🌹
امیدوارم که حالتون خوب باشه🦋
و اگر تو‌ درون قلب من نبودی پس این همه تکاپو برای چیست؟ این همه تپش برای کیست؟ و اگر تو درون قلب من نبودی پس من برای چه مینویسم؟ من برای چه زنده ام؟ و من به چه امیدی در انتظار فردایم؟ تو تمام انگیزه ی من و تمام ذوق من برای آمدن فردایی ! 💛 ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
📌شهید نوید همیشه می‌گفت: کار رو خوبه خدا درست کنه🌸 https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
سلام دوستان عزیزم خواستم یه موضوعی که برای برخی عزیزان تو این چندوقت سوتفاهم ایجاد کرده رو بیان کنم که ان شاءالله این سوتفاهم برای همگی حل بشه 🥲 دوستان بخدا ما درآمدی از ادمینی این کانال نداریم 😅 و هیچ پولی از جایی دریافت نمیکنیم فقط به صورت دلی خادمی میکنیم و خاک پای عزیزای شهید نوید هستیم 🤍☺️ https://eitaa.com/Navid_safare 🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 ـ حاج آقا قرائتی: اگه پسر من اینجا باشد و من او را 6 بار صدا بزنم که آقازاده با شما هستم❗️ او در این 6 بار جواب من را ندهد شما نمیگویید چه پسر بی ادبی !؟ 😒 🔖حالا اگر کسی صدای اذان را بشنود، 2 بار ‹ حی علی الصلاة › 2 بار دیگر ‹ حی علی الفلاح › 2 بار دیگر ‹ حی علی خیر العمل › به او گفته شود و او همچنان به نماز بی اهمیت باشد ، آن شخص بی ادب نیست ؟😶‍🌫
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه حسین ما نبود عشق این همه زیبا نبود ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✨
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ _برا من فرقی نداره! بالاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر میکنی میشه شروع کرد، من آماده‌ام! برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم.. که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید _حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟ شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم _بلیط بگیر! از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه ها ذوق کرد _نازنین! همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی! سقوط بشّار اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به 🔥🔥 تن به این همراهی داده‌ام.. که همان اندک عدالتخواهی ام را عَلم کردم _اگه قراره این خیزش آخر به برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام! و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران فقط چند روز باشد... که ششم فروردین در فرودگاه اردن بودیم. از فرودگاه اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم... 🔥سعد🔥 گفته بود اهل استان درعا است.. و خیال می کردم به هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده... و با سرعت به سمت میدان پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم... من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد.. و میدیدم از آشوب شهر... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد