eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا اَیُّهاَ الَّذینَ آمَنُوا _جانم ؟! فَاِنّی قریب غصه نخور من پیشتم و حواسم بهت هست...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شد، شد، نشد، خدا فکر بهتری برامون داره رفیق... - یقینا کله خیر🍃 https://eitaa.com/Navid_safare 🌻
میدونم رفیق چقدر سخته تو تگنا همه غصه هارو رها کنیو فقط توکل کنی 🙃🍃 اما بدون اینجور وقتاست که سبحان ربی الاعلی و بحمده های نمازتو تو عمل نشون میدیو حقیقت سجده هاتو اثبات میکنی ♥️🌱 https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋تو‌بازمی‌گردی آبروهایِ‌رفته، بغض‌هایِ‌شکسته، واشک‌هایِ‌چکیده‌را‌باز‌می‌گردانی ♥️ 🌱
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 ؛ 👤 استاد 🔸 یابن‌زهرا راه را گم کرده‌ایم چهره‌ی دلخواه را گم کرده‌ایم... 📖 هر کسی رو خواستید با غیبت امام زمان آشنا کنید داستان حضرت یوسف رو تعریف کنید...
هدایت شده از نوید دلها 🫀🪖
♥️⃟📿 آقاموݩ‌منٺظرھ...↯ بریم‌دعاے‌فرج‌بخوݩیم...🙃🤲🏻 ...🍃 خیلےوقٺمونونمیگیرھ‌رفقا-!🤚 https://eitaa.com/Navid_safare کانال رسمی شهید نوید صفری
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی 🦋 نویسنده: میم بانو🌸 قسمت_صد_بیستم بخش_چهارم بخاطر این اذیتت نکردم که ازت متنفرم ، برای اینکه عمو محمدو عذاب بدم تو رو اذیت کردم . حتما نمیدونی چرا . عمو محمود به شدت خانوادم مخصوصم پدرمو سرزنش کرد چون پدرتو از ما دلگیر بود ، تو نمیدونی بابام چند بار زنگ زد و با اون همه غرورش به بابات خواهش و التماس کرد تا ببخشدش و کوتاه بیاد و به رفت و آمد دوباره راضی بشه . برای من همه چیز قابل تحمله اِلا تحقیر شدن ، مخصوصا تحقیر شدن خانوادم . پس من تصمیم گرفتم برای اذیت کردن عمو محمد تو رو عذاب بدم . اولش با تیکه انداختن به تو شروع کردم ، بعد ماجرای نازنین اتفاق افتاد . نمیدونم چقدر میدونی ولی برای اینکه نازنینو راضی کنم که این کار رو انجام بده طرح دوستی باهاش ریختم و مجبور شدم چند ماه تظاهر به دوست داشتنش بکنم . 》 پوزخند میزنم . بیش از آنکه فکرش را بکند راجب این ماجرا میدانم . ادامه اش را میخوانم 《قصد من از این کارا فقط و فقط اذیت کردن عمو محمد بود . وقتی تو رو اذیت میکردم ، هرچقدر عمو محمد کمتر میفهمید که این اذیتا کار منه بیشتر به نفع من میشد و من بیشتر میتونستم تو رو اذیت کنم . سر ماجرای نازنین تو هیچی به پدرت نگفتی در حالی که میدونستی کار منه ، مطمئنم که نگفتی چون اگه گفته بودی عمو محمد میومد باهام دست به یقه میشد . تو کمکم کردی که من بیشتر پدرتو اذیت کنم . این که با حرفام تو رو اذیت میکردم علاوه بر اینکه به خاطر تنفر از تو و پررو بودنت بود بخار این هم بود که میخواستم از من بیشتر متنفر بشی تا وقتی مجبور شدی با من ازدواج کنی بیشتر عذاب بکشی ، و هرچی تو بیشتر عذاب بکشی پدرت بیشتر اذیت میشه . میدونی چرا تو رو انتخاب کردم ؟ میدونی چرا مستقیم پدرتو اذیت نکردم ؟ چون بچه جگر گوشه آدمه ، آدم حاضره خودش بمیره ولی یه خط روی بچش نیوفته . بخاطر همین از تو برای اذیت کردن عمو محمد استفاده کردم البته اذیت کردن تو هم بهم مزه میداد 》 بغض میکنم و نگاهم را از نوشته ها میگیرم . همانطور که حدس میزدم باعث و بانی همه ی مشکلاتم خودم بودم ، با بی عقلی کردن و نگفتن ماجرا به خانواده ام نه تنها باعث عذاب بیشتر خودم شدم بلکه برای خانواده ام هم مشکل به وجود آوردم . چقدر شهروز بی رحم است ، از من به عنوان طعمه استفاده کرد . نفس عمیقی میکشم . بخاطر فشار عصبی زیاد سر درد گرفته ام ، احساس میکنم اگر باقیه نامه را بخوانم مغزم از جمجمه ام بیرون میزند . نامه را میبندم و داخل کشو پرت میکنم . 🌸🌸🌸🌸🌸🌸