یا اَیُّهاَ الَّذینَ آمَنُوا
_جانم ؟!
فَاِنّی قریب
غصه نخور من پیشتم و حواسم بهت هست...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه بکش ولی بمون
همین آه دلگرمیه ....
https://eitaa.com/Navid_safare 🌷
شد، شد،
نشد، خدا فکر بهتری
برامون داره رفیق...
- یقینا کله خیر🍃
https://eitaa.com/Navid_safare 🌻
میدونم رفیق چقدر سخته تو تگنا همه غصه هارو رها کنیو فقط توکل کنی 🙃🍃
اما بدون اینجور وقتاست که سبحان ربی الاعلی و بحمده های نمازتو تو عمل نشون میدیو
حقیقت سجده هاتو اثبات میکنی ♥️🌱
#همرودعاکنیم
#ادمیننوید
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
🦋توبازمیگردی
آبروهایِرفته،
بغضهایِشکسته،
واشکهایِچکیدهرابازمیگردانی
#امام_زمان ♥️
#اللهمعجللولیکالفرج 🌱
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 #کلیپ ؛ #استوری
👤 استاد #رائفی_پور
🔸 یابنزهرا راه را گم کردهایم
چهرهی دلخواه را گم کردهایم...
📖 هر کسی رو خواستید با غیبت امام زمان آشنا کنید داستان حضرت یوسف رو تعریف کنید...
هدایت شده از نوید دلها 🫀🪖
♥️⃟📿
آقاموݩمنٺظرھ...↯
بریمدعاےفرجبخوݩیم...🙃🤲🏻
#اللھمعجللولیڪالفرج...🍃
خیلےوقٺمونونمیگیرھرفقا-!🤚
#دعـاےفࢪج
#قراࢪعـاشقانه
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی 🦋
نویسنده: میم بانو🌸
قسمت_صد_بیستم
بخش_چهارم
بخاطر این اذیتت نکردم که ازت متنفرم ، برای اینکه عمو محمدو عذاب بدم تو رو اذیت کردم . حتما نمیدونی چرا .
عمو محمود به شدت خانوادم مخصوصم پدرمو سرزنش کرد چون پدرتو از ما دلگیر بود ، تو نمیدونی بابام چند بار زنگ زد و با اون همه غرورش به بابات خواهش و التماس کرد تا ببخشدش و کوتاه بیاد و به رفت و آمد دوباره راضی بشه .
برای من همه چیز قابل تحمله اِلا تحقیر شدن ، مخصوصا تحقیر شدن خانوادم .
پس من تصمیم گرفتم برای اذیت کردن عمو محمد تو رو عذاب بدم . اولش با تیکه انداختن به تو شروع کردم ، بعد ماجرای نازنین اتفاق افتاد .
نمیدونم چقدر میدونی ولی برای اینکه نازنینو راضی کنم که این کار رو انجام بده طرح دوستی باهاش ریختم و مجبور شدم چند ماه تظاهر به دوست داشتنش بکنم . 》
پوزخند میزنم . بیش از آنکه فکرش را بکند راجب این ماجرا میدانم .
ادامه اش را میخوانم
《قصد من از این کارا فقط و فقط اذیت کردن عمو محمد بود .
وقتی تو رو اذیت میکردم ، هرچقدر عمو محمد کمتر میفهمید که این اذیتا کار منه بیشتر به نفع من میشد و من بیشتر میتونستم تو رو اذیت کنم .
سر ماجرای نازنین تو هیچی به پدرت نگفتی در حالی که میدونستی کار منه ، مطمئنم که نگفتی چون اگه گفته بودی عمو محمد میومد باهام دست به یقه میشد .
تو کمکم کردی که من بیشتر پدرتو اذیت کنم .
این که با حرفام تو رو اذیت میکردم علاوه بر اینکه به خاطر تنفر از تو و پررو بودنت بود بخار این هم بود که میخواستم از من بیشتر متنفر بشی تا وقتی مجبور شدی با من ازدواج کنی بیشتر عذاب بکشی ، و هرچی تو بیشتر عذاب بکشی پدرت بیشتر اذیت میشه .
میدونی چرا تو رو انتخاب کردم ؟
میدونی چرا مستقیم پدرتو اذیت نکردم ؟
چون بچه جگر گوشه آدمه ، آدم حاضره خودش بمیره ولی یه خط روی بچش نیوفته . بخاطر همین از تو برای اذیت کردن عمو محمد استفاده کردم البته اذیت کردن تو هم بهم مزه میداد 》
بغض میکنم و نگاهم را از نوشته ها میگیرم .
همانطور که حدس میزدم باعث و بانی همه ی مشکلاتم خودم بودم ، با بی عقلی کردن و نگفتن ماجرا به خانواده ام نه تنها باعث عذاب بیشتر خودم شدم بلکه برای خانواده ام هم مشکل به وجود آوردم .
چقدر شهروز بی رحم است ، از من به عنوان طعمه استفاده کرد .
نفس عمیقی میکشم .
بخاطر فشار عصبی زیاد سر درد گرفته ام ، احساس میکنم اگر باقیه نامه را بخوانم مغزم از جمجمه ام بیرون میزند .
نامه را میبندم و داخل کشو پرت میکنم .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸