eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم کد:۲۳ دوستان و آشنایان خود را به کانال شهید نوید دعوت کنید https://eitaa.com/Navid_safare
شهید سلام ای شهید! خوشحالم که امروز با شما آشنا شدم و پیامی که برای همه ی آدم هایی که صدای شما رو میشنویدن داشتید! پیام مملو از آرامشی وصف ناشدنی بود: "هر کس اذیت نمیشه و پیام منو میشنوه یه روز برام نماز بخونه ان شاالله اون ور جبران بکنیم😔❤️" جبرانی که به اندازه کَرم شماست و کَرم شهدا بینهایت است! کد:۲۴ دوستان و آشنایان خود را به کانال شهید نوید دعوت کنید https://eitaa.com/Navid_safare
عزیزانی که شرکت کردن از امشب فرصت دارید عکس رفیق شهیدتون رو با فور برای کانال یا دوستان خود بفرستید هرکس ویو یا بازدید بیشتری بخوره به ۵نفر کتاب شهید نوید داده میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز حضرت زهرا هنگام تحویل سال سلام علیکم 🌸🌿 ️مومنین زرنگ باشید از حضرت زهرا سلام الله علیها عیدی بگیرید..  یکی از علمای قم میفرمودند : اگر لحظه تحویل سال 2رکعت نماز ساده یا نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها ) خوانده شود (بطوریکه در لحظه تحویل در نماز باشیم ) آن سال ؛به عنایت حضرت( علیها السلام) سالی عجیب خواهد بود ازنظر رزقهای معنوی و مادی .. نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) دو رکعت است :رکعت اول یک حمد وصدمرتبه سوره قدر ورکعت دوم یک حمد وصد مرتبه سوره توحید بعداز نماز دعای کوچکی دارد که در مفاتیح الجنان در قسمت اعمال روز جمعه این نماز و دعا آمده است تقریبا نیم ساعت طول میکشد ده دقیقه مانده به تحویل سال شروع شود که در لحظه تحویل درنماز باشید ؛ نشسته هم میشود خواند شما هم این نماز را به دوستان و آشنایان خود سفارش کنید وبعنوان عیدی معنوی بدهید ان شاء الله عیدی همه ما️ فرج امام زمان️ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دعای حضرت زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/Navid_safareاگر خوندین مارم یاد کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「🪴✨」 -میگفت.. خداگاهی‌به‌مانشون‌میده‌که‌ببین! هیچکس‌دوستت‌نداره! ولی‌یواشکی‌میاددرگوشِت‌میگه: جزمن:)💚 🍃 https://eitaa.com/Navid_safare 💛💫
🌱🌱:🌱🌱 الهی ک سال جدید پر از بذر امید باشه برا دلاتون ...💛💫
میدونم از خیلی ادمایی ک فکرشو نمیکردین ضربه خوردین ... خیلی ها رو رفیق میدونستین اما در حقتون دشمنی کردن... رو خیلیا حساب باز کرده بودین اما پشتتون رو خالی کردن... خیلیا بهتون بی رحمی کردن... خیلی ها از اعتمادتون سواستفاده کردن ... اصلا خلاصه بگم خیلی ها دلتونو شکستن طوری ک هنوزم جای شکستگیش درد میکنه و غم درداورش سنگینی میکنه ... اما بیاین این اخر سالی روحو دلمونم خونه تکونی کنیمو پاک کنیم این گردو غبارها و شیشه خورده هارو بزارین چیزهای خوب قشنگ ،آدمای با ذات و درست جذب زندگیتون بشن و از همه مهمتر بزرگترین هدیه ای ک نصیبتون میشه آرامشه .... حتی خودتم ببخش رفیق برا تموم وقتایی که حتی کم تلاش کردی ... حرفیو ک نباید میزدی زدی ... جایی که باید میرفتی نرفتیو حتی بالعکسش... خودتو ببخش برای ادمایی ک ندانسته به اشتباه بهشون اعتماد کردی ... خودتو ببخش برا هرچقدر از دلشکستگیت ک میدونی خودت مقصرشی... خودتو ببخش برای بها دادن به ادمایی ک نباید بها میدادی ... خودتو ببخش برای وقتایی ک ارزش خودتو ندونستی .... حتی خودتو برای کم کاریات برا عزیزاتم ببخش ... و از همه مهمتر بعدش از خدا برای همه چیزایی ک خودت بهتر میدونی استغفار کنو مطمئن باش خدا هم ارحم الراحمینه و بعد ی نفس راحت بکش ی لیوان آب بخورو منتظر ی سال خوب با جذب اتفاقا و آدمای خوب باش 🌱🌸 منم دعا کن 😉 https://eitaa.com/Navid_safare
1:20♥️ حاج قاسم میشه تو این ساعتی ک به وقت شهادتتونه ی نگاهی به دلمون بندازین ...🙃🌱
107571_760_۲۰۲۱_۰۹_۲۶_۲۰_۲۵_۲۹_۱۳۲.mp3
3.67M
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهرين 🕊
۱,۹k شدنمون مبارک 🤩😍😎 حضور هیچ کس در این کانال اتفاقی نیسـت شما به دعوت شهید نوید الان اینجایید💝 ان شاءالله که هیچ کس از این کانال دست خالی نره 😍♥️
حاجت روایی♥️😍 ان شاءالله حاجت روا 🤲🏻 https://eitaa.com/Navid_safare
حاجت یکی از بزرگواران 😍🙏 عاقبتتون بخیر ❤️
اِدامش❤️‍🔥👀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا“خدا”هست‌هیچ‌لحظه‌ای‌آنقدرسخت‌ نمیشود‌که‌نشودتحملش‌کرد،شدنی‌هارا انجام‌بده‌وتمام‌نشدنی‌هایت‌رابه‌خدابسپار زخم‌های‌دلت‌رابه‌خدابسپار خودش‌بهترین‌مرهم‌هارادارد توکل‌کن‌آرام‌آرام‌همه‌چیزدرست‌میشود..
🌱 نماز مثل حرم امام رضاست، کفشاتو میدی به کفشداری تا بری زیارت.. بدون فکر کفش، بری دیدار! "فَاخلَع نَعلَیک"... سر نماز کفشاتو، یعنی غصه های دنیاتو از ذهنت، دربیار بده به خدا.. نمازتو فقط برای خداکن بعد از نماز میبینی خدا کفشاتو واکس زده بهت تحویل داده!
به وقت ﴿ گام های عاشقی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت40 روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم واسه امتحان فردا درس میخوندم که یه دفعه صدایی از داخل حیاط شنیدم بلند شدم و پرده اتاق و کنار زدم دیدم امیرو رضا داخل حیاط کنار حوض نشستن ،دارن میگن و میخندن چقدر دلم برای خنده هاش تنگ شده بود سارا: به به ،چشم چرونی تو روز روشن برگشتم نگاهش کردم: یه جوری میگی چشم چرونی که اینگار رفتم توی خونه شون توی اتاقش بهش زل زدم... سارا: حالا هر چی ،درکل اسمش همینه - به جای این کارا بشین درستو بخون فردا امتحان داریم سارا:آخ آخ یادم ننداز،هیچی تو مخم نمیره ،اصلا این هاشمی انگار بلد نیست چه جوری تدریس کنه .... - خنگ بودن خودت و تقصیر هاشمی ننداز سارا: چی شده که حالا طرفدارش شدی - من طرفدار حرف حقم ،درسته اخلاقش صفره ولی تدریسش عالیه ، راستی یه چیز بگم شاخ در میاری سارا: نگفته شاخم دراومده ،چی شده؟ - امیرو هاشمی با هم دوستن سارا: چی میگی؟ از کجا میدونی؟ - امیر روز عقدتون اومد دانشگاه دنبالم که هاشمی رو میبینه و کلی با هم بگو و بخند میکنن ،تازه جالبش اینه که امیر میگه هاشمی خیلی شوخ طبعه سارا: من که باور نمیکنم - فک کنم به خاطر اینکه ابهتش پیش دانشجوها کم نشه اینقدر سیاستی باشه سارا: نمیدونم ،حالا بیا بریم ناهار و آماده کنیم - تو برو من میام بعد از رفتن سارا دوباره برگشتم پرده رو کنار زدم دیدم کسی تو حیاط نیست اه سارا گندت بزنن که مثل شوهرت خروس بی محلی با شنیدن صدای اذان رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاقم سجاده مو پهن کردم و شروع کردم به خوندن نماز بندگی بعد از خوندن نماز رفتم سمت آشپز خونه مامان در حال کشیدن برنج داخل دیس بود - مامان ،کجا رفتی؟ مامان: خونه عموت بودم - آها صدای باز شدن در خونه رو شنیدم از آشپز خونه رفتم بیرون ببینم کیه دیدم بابا اومده رفتم نزدیکش - سلام بابا جون ،روز تعطیلی هم باید کارکنین؟ بابا: سلام بابا، مشتری زنگ زد ،باید میرفتم همین لحظه سارا و امیر هم از اتاقشون اومدن بیرون سارا: سلام آقاجون بابا: سلام دخترم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت41 بعد همه باهم رفتیم سمت آشپز خونه سارا هم پشت سرم میاومد یعنی چپ میرفتم همرام میاومد ،راست همرام می اومد کلافه ام کرده بود وسیله ها رو روی میز گذاشتیم همه نشستن منم رفتم پیش بابا بشینم که سارا هم اومد کنارم نشست - سارا جان ،من امیر نیستمااا ،امیر اونجا نشسته برو پیشش بشین چیه مثل آهنربا هر جا میرم میای دنبالم سارا قرمز شدو چیزی نگفت مامان: عع آیه ،چیکارش داری ،بزار راحت باشه - مامان جان ،آدم در کنار شوهرش باید راحت باشه نه کنار خواهر شوهرش با گفتن این حرف امیر زد زیر خنده - کوفت ، مگه جوک گفتم میخندی ؟ بشقاب سارا رو گرفتم گذاشم کنار بشقاب امیر - سارا جان پاشو برو پیش امیر بشین سارا یه نگاهی به بابا کرد - بابا جان سارا داره نگاهتون میکنه ،اجازه میخواد... بابا خندید و چیزی نگفت ولی با خنده بابا سارا بلند شد و رفت کنار امیر نشست بعد از خوردن ناهار با سارا ظرفا رو شستیم و بماند که حین ظرف شستن چقدر فوحش نثارم کردبعد ازظرف شستن رفتم سمت اتاقم ،سارا هم رفت اتاق امیر تمرکزمو گذاشتم روی درسم که فردا گند نزنم جلوی هاشمی نفهمیدم کی زمان گذشت و غروب شد در اتاق باز شد سارا وارد اتاق شد - جایی میخواین برین سارا: اره میخوایم بریم خونه ما - چه زود ؟ لااقل چند روزی بودی! سارا: کیف و کتابمو نیاوردم ،باز چند روز دیگه میام -باشه ،به خانواده سلام برسون ،درستم بخون فردا آبروت نره سارا خندید : باشه ،چشم - در ضمن ،شیرینی هم یادت نره ،کل دانشگاه فهمیدن تو شوهر کردی ،نیاری پوستت و میکنن سارا: چشم،باز دستور دیگه ای نداری ؟ - چرا ،شبم زود بخوابین که فرداصبح دیر نکنین سارا: لووووس ،خداحافظ - به سلامت اولین شبی بود که امیر خونه نبود ،و خونه سوت و کور شده بود... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت42 صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم با چشمای نیمه باز نگاه کردم امیر بود - بله امیر: سلام ساعت خواب!مگه دانشگاه نباید بری؟ - ساعت چنده؟ امیر: ۶ و نیم - یا خدااا چیشده سحر خیز شدی تو ؟ امیر: راستش آیه تا صبح نخوابیدم (زدم زیر خنده): چرا مگه شکنجه ات کردن امیر : فک کنم جام عوض شده نتونستم بخوابم -اشکال نداره،عادت میکنی ؟ امیر: راستی میخواستم بگم ،باش میایم دنبالت - نه نمیخواد ،خودم یه جا کار دارم بعد میرم دانشگاه امیر: باشه ،پس بمونین بعد کلاس میام دنبالتون - بابا زن زلیل امیر: کاری نداری - نه قربونت برم امیر: خداحافظ - خداحافظ بلند شدم ،دست و صورتمو شستم و لباسامو پوشیدم کیفمو برداشتم رفتم سمت آشپز خونه - سلام صبح بخیر مامان: سلام ،چه عجب زود بیدار شدی ؟ - یه مزاحم صبح زنگ زد بیدارم کرد! مامان: مزاحم ،کی بود؟ - گل پسرت مامان: وااا این موقع صبح واسه چی زنگ زده - دیونه است دیگه مثل زنش ،،بی خوابی میزنه به سرشون میان سراغ من بدبخت بیخوابم میکنن... مامان: خدا نکشتت آیه - بابا کجاست؟ مامان: داره لباسشو میپوشه الان میاد بعد چند دقیقه بابا هم اومد کنارمون نشست - سلام بابا بابا: سلام بعد از خوردن صبحانه از بابا و مامان خداحافظی کردم از خونه زدم بیرون سوار تاکسی شدم و رفتم سمت دانشگاه بعد از مدتی رسیدم دانشگاه کرایه رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم از خیابون رد شدم و رفتم سمت دانشگاه که یه دفعه یکی اسممو صدا کرد برگشتم نگاه کردم رضا بود ،از دیدنش این موقع صبح اینجا شوکه شده بودم رضا: سلام - س...سلام ،اتفاقی افتاده ؟ رضا: نه ،میخواستم اگه وقتشو داری باهات صحبت کنم همین لحظه یه ماشین جلومون ایستاد نگاه کردم هاشمی بود سرمو به نشونه سلام تکون دادم ولی هاشمی با دیدنم چهره اش یه جوری بود کنار ایستادیم که هاشمی از کنارمون گذشت و وارد دانشگاه شد یه نفس عمیقی کشیدمو به رضا نگاه کردم رضا: میتونیم بریم صحبت کنیم؟ - من زیاد وقت ندارم باید برگردم ،اگه میشه بریم همین پارک نزدیک دانشگاه رضا: باشه ،بفرمایید بریم .... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸