eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.6هزار دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
6.2هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️اللهم عجل لولیک الفرج نزدیک‌ترین مسافر دور، سلام آیینه‌ی سبز قامت نور، سلام بی تو همه خفته اند در این عالم ای نفخه‌ی دل نواز در صور، سلام عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
عطر نفس تو را دعا خوش کرده سجاده و عطر ربنا خوش کرده طومار یهود را به هم می‌پیچد این چفیه که بر دوش تو جا خوش کرده «لبیک یا خامنه ای» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌺 چفیه بر دوش امام شهدا می‌آید 🌸همه مدهـوش، یَل قبله نما می‌آید 🌼علوی هیبت و باغیرت و یوسف سیما ☘چِقَدر چفیه به این سیّد ما می‌آید 🪧 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
بیخود برایم دلیل و مدرڪ نیاورید من دختــرم💓 میدانم ڪہ صلاح من در «حجاب »اسٺ براي من دلیلي بزرگٺـراز سخن خدايم نیسٺ من حجابـــ میڪنم چون خداے من اینگونہ مےخواهد😇 💎 🦋 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✅ امروز، روز اول ماه ربیع الثانی است. 👆 ✅ این نماز تضمین سلامتی از جانب خدا در این ماه است. ⏱زمان خواندن این نماز امروز از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب می باشد. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
👆 ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نمازرابخواندخدااورا دردرجه پیغمبران صالحین وشهداقراردهد [۴رڪعت ودرهررڪعت حمد،توحید،آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۸۹ من خوشحال از غیبت کامران، بدهیم رو که داخل پاکت بود روی پیشخوان
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۹۰ من فقط علامت سوال بودم و خشم بی جواب!! فاطمه هم دست کمی از من نداشت.رو به حامد پرسید: _چرا حاجی اینطوری کرد؟؟این دیگه چه قانونیه.؟؟؟ ای وای دیدی چه بد نگاهم کرد؟؟خب اگه به من از قبل می‌گفتند چنین قانونی هست من ایشون رو ثبت نام نمی‌کردم! چرا باید نیروی به این فعالی رو از دست بدیم؟ 🍃🌹🍃 فاطمه اصلا متوجه نبود که من چه حالی دارم.حاج مهدوی با این کارش داشت رسما منو از مسجد بیرون می انداخت.. در حالیکه اونشب تو ماشین بهم گفت مسجد خونه ی خداست!! چرا الان؟ چرا بعد از دو ماه؟ من که دیگه بعد از اونشب دنبال او نرفتم؟ هرطوری بود خودم و دلتنگیمو کنترل کردم تا مبادا خلف وعده کرده باشم. پس چرا این قدر سردو نامهربون باهام رفتار کرد؟ او چقدر از من متنفر بود!! نگاهش لحظه ی آخر حالم رو بد کرد.. باید از شدت حقارتهایی که توسط او مدام متحمل میشدم  دست از علاقه اش برمی داشتم ولی او هرچه از من بیشتر دوری میکرد دیوانه تر میشدم.فاطمه وحامد هنوز در مورد رفتار حاج مهدوی حرف میزدند و اصلا نمی دیدند که من چقدر صورتم قرمز شده!! و نمیدیدند که دستهایم از شدت ناراحتی می‌لرزد. از آنها فاصله گرفتم و به سمت خیابان روانه شدم.فاطمه خودش رو بهم رسوند. _رقیه سادات؟ ؟ داشت اشکهای خفته در چشمم بیدار میشد. نگاهش کردم. _دیرم شده ..خداحافظ فاطمه دستم رو گرفت تا مانع رفتنم شود: _چه اخلاق بدی داری که هروقت از چیزی ناراحت میشی سرتو پایین میندازی بی خداحافظی میری! دستم رو با مهربانی فشار  داد: _ناراحت نشو..من امشب ازشون میپرسم که چرا یک دفعه چنین تصمیمی گرفتن. بغضم رو فروخوردم و با لبخندی تلخ گفتم : _مهم نیست… فعلا دستم رو از داخل دستش بیروم کشیدم و به سمت تاکسیها حرکت کردم. 🍃🌹🍃 وقتی رسیدم دم خونه، همسایه یکی از واحدها با دیدنم بجای جواب سلام، اخمی کرد و درحالیکه زباله هاش رو گوشه ای میگذاشت زیر لب غر زد: _هرچی بی کس وکار و الواته دورو برماست! منظورش من بودم؟!! مگه من چیکار کرده بودم؟! من فقط مسجد میرفتم! تمام شب به رفتار حاج مهدوی و همسایه ام فکر میکردم .وخود بخود دکمه ی تکرار در ذهنم روشن میشد.قلبم به سختی شکسته بود و روحم زخمی نگاه نامهربان حاج مهدوی شده بود. دلم میخواست از او بپرسم چرا.؟؟ از من در این مدت چه  خطایی سر زده بود که او خواستار بیرون کردن من از بسیج شد.واز مرد همسایه بپرسم که چرا بی تحقیق منو لات و بی کس وکار خوند؟! 🍃🌹🍃 شب بعد فاطمه زنگ زد. بعد از حرف زدن از این در و اون در گفت: _من با حاج مهدوی درباره ت صحبت کردم..ایشون سر حرف خودشون هستن. میگن درست نیست که تو از یک محله ی دیگه واسه حوزه ی ما فعالیت کنی.. با بغض گفتم: _تو باور کردی؟ _راستش نه..ولی آخه چه دلیل دیگه ای میتونه داشته باشه؟؟ کاش روی گفتن ماجرا رو داشتم. به ناچار سکوت کردم و بعد از دلداری دادنهای فاطمه گوشی رو قطع کردم. نمیتونستم همینطوری یک گوشه بشینم و حاج مهدوی وبقیه در مورد من دچار قضاوت بشن. 🍃🌹🍃 تصمیم گرفتم برای حاج مهدوی نامه ای بنویسم. با اشک و ناله گلایه ام رو از رفتارش درنامه ای نوشتم ولی بعد، پشیمان شدم که به دستش برسونم.شاید بخاطر اینکه خودم رو سپرده بودم دست خداوند، تا او به دلم بیندازد که چه کاری خوب است و چه کاری بد.قطعا این نامه کار را بدتر میکرد. 🍃🌹🍃 روزها یکی بعد از دیگری سپری میشدند و من روز به روز در تنهایی فرو میرفتم. و رفتار همسایه ها باهام سرد وسنگین شده بود.فاطمه، دیگر مثل قدیم وقتش رو با من نمیگذروند و جواب تلفنهایم رو یک در میان میداد. علت این کم پیدایی رو گذراندن وقتش با حامد و خرید عروسی مطرح میکرد.و من هم به او حق میدادم و سعی میکردم کمتر مزاحم او باشم. او بعد از چندین سال تحمل مشکلات و ناراحتیها، تازه برایش فرصتی فراهم شده بود که زندگی کند.پس نباید با مشکلات و تنهاییهام خاطر او را مکدر میکردم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۹۰ من فقط علامت سوال بودم و خشم بی جواب!! فاطمه هم دست کمی از من ندا
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۹۱ ماه رمضان بود. در خانه ام رو زدند. با خودم فکر کردم شاید همسایه ی زیرینم که خانمی جوان  ومهربان بود نذری آورده. چادر سر کردم و از چشمی نگاهی به بیرون انداختم ولی کسی مشخص نبود. پرسیدم _کیه؟ جوابی نیومد.داشتم چادرم رو در میاوردم که دوباره در زدند .لای در رو به آرومی باز کردم. مسعود پشت در بود.به محض دیدنش قصد کردم در رو ببندم که مسعود با پایش مانع شد و گفت: _زیاد وقتت رو نمیگیرم. در حالیکه در رو فشار میدادم گفتم: _من با شما حرفی ندارم.بهتره برگردی. او به آرومی گفت: _حرفم مهمه..باید بهت بگم.پس به نفعته بشنوی. حالا بازوهاش رو هم داخل درز در انداخت و با تمام قدرت سعی کرد در رو باز کند.زور من در مقابل بازوهای تنومند او خیلی ناچیز بود و او داخل اومد.با وحشت صدام رو بالا بردم: -از خونه ی من برو بیرون! او دستش رو به علامت هیس جلو آورد و گفت: _اگه فکر من نیستی فکر آبروت باش.یک وقت همسایه ها صداتو میشنون برات بد میشه! حرفمو میزنم ومیرم.. به آشپزخونه رفتم و چاقویی زیر چادرم پنهان کردم تا اگر از ناحیه ی او خطری تهدیدم کرد وسیله ای برای دفاع داشته باشم.و سریع به نزد او بازگشتم. او که به در تکیه زده بود با دیدنم به تمسخر گفت: _فکر میکردم رفتی برام شربتی آبی چیزی بیاری.. با اکراه از او رو برگردوندم و گفتم: _حرفتو بزن و سریع برو. او یک قدم جلو برداشت..خودم رو سپردم دست خدا.گفت: _ببخشید بابت روز آخری که اینجا بودیم.من از جانب نسیم عذر میخوام. جواب دادم: _چطور نسیم خودش نیومده واسه عذر خواهی؟! من احتیاجی به عذرخواهی کسی ندارم.اگر نسیم این کار رو نمیکرد عجیب بود. او لبخند معنی داری گوشه ی لبش نشست و گفت: _آره واقعا! اگه نسیم اینکارو نمیکرد عجب داشت!! از زمانیکه یادم میاد همیشه بهت حسودی میکرد.تحمل اینکه تو به یه جایی برسی براش خیلی سخته. _اومدی اینجا که این حرفها رو بزنی؟؟ 🍃🌹🍃 او دستهاش رو به هم کوبید وگفت: _نه اومدم بهت بگم منم هستم! تا تهش!! الان دیگه از همه چی خبر دارم. با تعجب نگاهش کردم: _چیییی؟؟؟؟ چی میگی تو؟؟ او روی مبل نشست و در حالیکه به اون لم میداد گفت: _هیچ وقت باور نکردم که تو از این بازی پردرآمد خسته شده باشی..میدونستم باید یک دلیل مناسب تر واسه پشت پا زدن به بختت داشته باشی. البته بهت حق هم میدم.نصف کردن درآمد با سه نفر زیاد سود خوبی برات نداشت.انصافش هم بخوای حساب کنی تو، تو این وسط از همه بیشتر تلاش میکردی پس سهم بیشتری حقت بود.اومدم اینحا بهت بگم منم هستم.نسیم و میپیچونیم و باهم کار میکنیم.نصف نصف!! با عصبانیت به سمتش رفتم و گفتم: _بهتره از این خونه بری بیرون ..این اراجیف فقط به درد اون کله منحرف و منفعت طلب خودتون میخوره.لابد کلی هم با خودت کیف میکنی که خیلی بچه زرنگی نه؟؟!! یا از خونه ی من میری بیرون یا جیغ میزنم همسایه ها رو خبر میکنم. او از جا بلند شد و صورتش رو نزدیکم آورد و با غیض گفت: _مطمئنی اگه همسایه ها بیان من ضرر میکنم و تو برنده میشی؟ میخوای امتحان کنی؟ با حرص گفتم: _هم تو ..هم نسیم..حال به هم زنین ترین موجودات عالمید… او خنده ای موذیانه کرد: _اونوقت تو چی هستی؟؟؟فک کردی منم مثل کامران یا اون آخونده ام که خام این بازیات بشم؟؟؟ همزمان هم به فکر تلکه کردن کامرانی هم اون آخونده مقدس نما ؟؟؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۹۱ ماه رمضان بود. در خانه ام رو زدند. با خودم فکر کردم شاید همسایه
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۹۲ مسعود اینها رو از کجا میدونست؟ یعنی منو تعقیب میکرد در این مدت؟خنده ی پیروزمندانه ای کرد و گفت: _چیه؟؟ جا خوردی؟؟ آره عسل خانوووم! وقتی بهت میگم همه چی رو میدونم یعنی واقعا همه چی رو میدونم..ولی خوشم اومد از انتخابت.اولش که فهمیدم با اون آخونده ای. باخودم گفتم نکنه جدی جدی متحول شدی!! ولی بعد دیدم نه باباااا آخونده حسابی از پول مردم مال ومکنت جمع کرده! _تو یک احمقی!!! چون اینها فقط زاده ی خیالته! وقتت رو تلف کردی جناب زرنگ! چون من دیگه دنبال این کثافت کاریها نیستم.بهتره وقتی هم میخوای از اون روحانی حرف بزنی مراقب کلماتت باشی! اون آدم، خیلی محترم تر از اون حرفهاست که بخوای تو دهن نجست اسمش رو بیاری، میری از این خونه بیرون یا به زور بندازمت بیرون؟! 🍃🌹🍃 او دوباره خندید کف زد: _عهههه؟؟ باریکلا باریکلا..میبینم که وکیل مدافعش هم شدی.!! بدبخت نکنه فکر کردی اون آخونده، دخترای خشگل مشگل آفتاب مهتاب ندیده رو ول میکنه میچسبه به تو؟!! خیلی به دردش بخوری صیغه ی یک هفته ایت کنه!! دیگه داشت زیادی حرف میزد.خودم به درک هرچه میشنیدم حقم بود ولی او حق نداشت مرد پاک و اهورایی قلب منو، متهم به هوسرانی کنه.با حرص گفتم: _خفه شوووووو او تهدیدم کرد: _ببین من دارم باهات راه میام ولی تو خودت نمیخوای ها..تو بدون من نمیتونی به جایی برسی! کم میاری!  پس نزار.. بلند داد زدم: _گفتم برووووو بیرووووون!!! نفس نفس میزدم.او با خشم به سمت در رفت. _به حرفهام فکر کن..من آدم کینه توزی هستم. از زرنگ بازی هم خوشم نمیاد..اگر بنا باشه من چیزی نخورم نمیزارم از گلوی تو هم چیزی پایین بره.. با نفرت گفتم: _تو یک دیوانه ای!! ازبس تو کثافت رقصیدید پاک شدن آدمها براتون باورنکردنیه!! او دوباره خندید: _حرفهای خنده دار نزن عسل طلا..خشگل بلا…تو شاید دختر باهوش وبازیگر قهاری باشی ولی یادت باشه که من بازیگری رو یادت دادم خاله سوسکه! هیچ وقتم اون چادرچاقچورتو باور نمیکنم! _به درک!!! کی خواست تو باور کنی؟ _د..نه دیگه…نشد!!! اگه من باورم نشه هیچکی باورش نمیشه!!! 🍃🌹🍃 و بعد در رو باز کرد. به سمت در دویدم تا به محض خروجش در رو قفل کنم که دیدم همسایه ی واحد بالا، کنار راه پله ایستاده و مارو تماشا میکند.کاملا پیدا بود که او مدتها اونجا ایستاده بوده تا علت سرو صدا رو جویا بشه..مسعود با بدجنسی تمام، در حضور او برایم بوسه ی خداحافظی فرستاد و گفت: _خداحافظ عسل طلا!! از شرم سرخ شدم. از رفتار زن همسایه، هم عصبانی بودم هم خجالت زده. سلام دادم و تا خواستم در رو ببندم، او جلو آمد پرسید: _کی بود عسل خانوم؟ آب دهانم رو قورت دادم و گفتم: _هیچکی..برادرم بود.. بلافاصله گفت: _شما که میگفتی کسی رو نداری! عصبانی از فضولی اش گفتم: _ناتنیه!!! شب خوش.!! ومحکم در رو بستم! 🍃🌹🍃 هردم از این باغ بری میرسید!!! از پشت در صداش رو شنیدم که به تمسخر گفت: _چقدرم ماشالله برادر ناتنی داره! همشونم براش بوس می‌فرستن! ما تو این ساختمون امنیت نداریم. پشت در نشستم و چاقوی در دستم رو گوشه ای پرت کردم!سوت آغاز یک بازی جدید به صدا در اومده بود واینبار هم من تنها بودم! 🍃🌹🍃 تنها امیدم، شغلم بود و وقتی دلم میگرفت به سالن موزه میرفتم و با شهدا درددل میکردم.اونها هم با نگاه پاک و آسمونیشون ازتوی قاب دلداریم میدادند. ازشون کمک خواستم تا بتونم با ناملایمات کنار بیام. برای اونها ختم برداشتن، همیشه حالم رو خوب میکرد. ولی روزگار دست بردار من نبود. کم کم داشت مصایب و مشکلات رو وارد میدون زندگیم میکرد .اوضاع وقتی بدتر شد که من تصمیم گرفتم قوی تر باشم. چند وقتی میشد فاطمه رو ندیده بودم.در شب احیا فاطمه باهام تماس گرفت وازم خواهش کرد برای مراسم به مسجد برم تا با هم باشیم.من که دیگه مثل سابق به مسجد اون محل نمیرفتم از شوق دیدار او قبول کردم. 🍃🌹🍃 اون شب چند خانوم مسجدی، با اینکه بعد از مدتها منو میدیدند، سمتم نیومدند.گمان کردم که متوجه ی حضورم نشدند و خودم به رسم ادب، نزدیکشون رفتم و احوالپرسی کردم ولی اونها خیلی سرد و سنگین جوابم رو دادند. چرا حالا که تغییر کردم همه ی آدمها از من فاصله میگیرند؟؟ به فاطمه گفتم.او گفت: _تو حساس شدی! همه چیز عادیه!چون خودت فکر میکنی قبلا گناه کردی به خیالت همه خبر دارند. دلم میخواست قضیه ی مسعود و حرفها وتهدیدهاش رو برای فاطمه بگم ولی چون ربط به حاج مهدوی داشت نمیتونستم حرفی بزنم و مجبور بودم، تنهایی این اضطراب رو تحمل کنم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
❣سوره مزمل❣ ✳️ اگر سوره مزمل را در میان و سه بار به شربت بخواند و به آن دو بیاشامند دوستدار یكدیگر و مهربان شوند.  ✳️هر كس چیزی را گم كرده باشد ده روز هر روز یک بار سوره مزمل را بخواند به یاری خداوند پیدا شود.. ✳️اگر كسی را فرزندی نباشد زن و شوهر هر دو روزه بگیرند و وقت افطار غسل كنند و یک بار سوره مباركه مزمل را برآب بخوانند و از آن آب بخورند، فرزند حاصل می شود. 📚 درمان با قرآن @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🌸 روایی 🌸🍃 ✳️ یازده روز ، هر روزى یازده بار 👈(بعد از نماز صبح ) سوره مزمل را بخواند 👈 و در هر روز یازده بار بخواند : 💥یا مُسَبِّبُ سَبِّب یا مُفَتِّحُ فَتِّح یا مُفَرِّجُ فَرِّج یا مُدَبِّرُ دَبِّر یا مُسَهِّلُ سَهِّل یا مُیَسِّرُ یَسِّر یا مُتَمِّمُ تَمِّم بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الراحمین💥 💟 شیخ بهائی قدس سره فرمود: جهت مطلبى یک روز خواندم ظهر همان روز مطلب حاصل شد. 📚 ختوم و اذکار، ج ۱، ص ۱۷۵ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
و موفق ✨ ✳️جهت افزایش درامد و رونق کسب و کار و به جهت برکت در کسب خود چون در نشستی بگو : 💥أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ص اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ حَلَالًا طَيِّباً وَ أَعُوذُ بِكَ‏ مِنْ‏ أَنْ‏ أَظْلِمَ‏ أَوْ أُظْلَمَ‏ وَ أَعُوذُ بِكَ‏ مِنْ‏ صَفْقَةٍ خَاسِرَةٍ وَ يَمِينٍ كَاذِبَةٍ💥 📚من لا یحضره الفقیه جلد۳ ص ۲۰۰ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ برای   🔸 از نبی اکرم صل الله علیه و آله روایت شدہ است که اهل صفـه از نداری و فقر بـه آن حضرت شکایت نمودند .   ✨ حضرت بـه آن ها فرمود این دعا را بخوانید   💥 اللَّهُمَ‏ رَبَ‏ السَّمَاوَاتِ‏ السَّبْعِ‏ وَ رَبَ‏ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ💥   و برای رهایی از فقر و نداری در هر روز بیست مرتبـه این دعا را بخوان   💥لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ وَ رَحْمَتِكَ فَإِنَّهُ لَا يَمْلِكُهُمَا أَحَدٌ غَيْرُكَ💥   ✳️ با خواندن این دعا روزی زیاد می شود البتـه باید متاعی را هم انفاق نمایید 📚 مصباح کفعمی صفحه ۱۷۰ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
‍ ✨ ختم یک هفته‌ای ✨ ✳️ برای قضای از حضرت امام حسین علیه‌السلام 📚  مرحوم مولف کتاب وزین ریاض الانس دستور ختمی را قرار داده که می‌گوید : این عمل از ختومات مجربه است و از حضرت امام حسین علیه‌السلام مروی است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است. 📜علما فرموده‌اند که اگر کسی بتواند این اذکار را در هفت روز هفته بگوید، هر و که داشته باشد؛ خداوند عز و جل آن را برآورده می‌فرماید. 💢شنبه؛ هزار مرتبه: یا حی یا قیوم 💢یکشنبه؛ هزار مرتبه: ایاک نعبد و ایاک نستعین 💢دوشنبه؛ هزار مرتبه: سبحان الله و الحمد لله 💢سه‌شنبه؛ هزار مرتبه: یا الله یا رحمن 💢چهارشنبه؛ هزار مرتبه: حسبی الله و نعم الوکیل 💢پنج‌شنبه؛ هزار مرتبه: یا غفور یا رحیم 💢جمعه؛ هزار مرتبه: یا ذالجلال و الاکرام 👈در جمعه پس از خاتمه صد مرتبه بگوید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 👈 هر جمعه این صد صلوات تکرار شود. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
درمان و و ✨ ✳️ از سلمان فارسی(ره) روایت شده: نیست بنده‌ای که اول صبح سه مرتبه بگوید: 💥 الحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعٰالَمِین 💥  ✳️مگر اینکه خداوند هفتاد نوع بلا از او دور می‌کند که کمترین آن هم و غم است. 📚 مستدرک الوسائل جلد ۵ صفحه ۳۹۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥در کتاب حضرت الیاس که برای ۲۸۰۰ سال پیش است چه پیش‌بینی‌های دقیقی در مورد اسرائیل و فلسطین آمده است برید حال کنید از اینکه شیعه اید و بیشتر ذوق کنید که تو ایران زندگی میکنید. 🪧 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
حرف خاص.mp3
15.05M
قدرتمند ترین اکسیر برای آمرزش گناهان و تبدیل شدنشان به حسنات | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨🚨بازتاب سخنان رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه در رسانه‌های بین‌الملل 🔻رویترز: رهبر ایران گفت ما در قبال اسرائیل کوتاه نخواهیم آمد. 🔻بی‌بی‌سی عربی: رهبر ایران عملیات طوفان الاقصی را تماما مشروع اعلام کرد. 🔻نیوزویک: رهبر ایران عملیات ۷ اکتبر را قانونی دانست. 🔻العربیه: رهبر ایران اعلام کرد در حمله نه تعلل می‌کنیم نه شتابزده عمل می‌کنیم. 🔻الاخبار لبنان: رهبر ایران اعلام کرد که مقاومت پیروز میدان خواهد شد. 🔻فرانس۲۴: رهبر ایران اعلام کرد حزب الله و حماس پیروز هستند و کوتاه نخواهند آمد. 🔻هارتص: رهبر ایران اعلام کرد مقاومت کوتاه نمی‌آید. 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥‌در تاریخ بنویسید جیگردارترین رهبر دنیا سید علی خامنه‌ای است @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نتانیاهو از ترس حمله ایران سکته کرده اونوقت بعضی ها تو ایران منتظرن ایران سقوط کنه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
3.68M
🔘 فقط خواستم بدونی... 🔘 دلیل نماز جمعه امروز توسط مقام معظم رهبری. 🔘 خنثی شدن تحلیلهای غلط در مورد انتقام. 🔘 تحلیل شرایط منطقه. 🔘 آینده روزهای پیش رو. 🔘دکتر محمود قاسمی. 🪧 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🚨 | امام جمعه رامسر وسط خطبه تبرش رو درآورد دمش گرررررررم👏👏 ✅ درد بلات بخوره توی سر عبدالحمید سگ مذهب 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✅اون خبری که کانال حزب الله به فارسی گفت سید حسن میخان گمنام بی نام نشان دفن کنند تکذیب شد ، ‼️با این اوصاف احتمال زنده موندن سید حسن بیشتر قوت میگیره ⛔️اگه حضرت آقا هم گفتن شهید شده شاید به عمد دروغ مصلحتی گفتن برای حفظ شرایط امنیتی و جانی ایشون تا در زمان مناسب... 🔥احتمال میدم تا هفت اکتبر سالگرد طوفان الاقصی همه چی مشخص بشه ... 🪧 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🇮🇷ایرانیا تنها آدمایین که اول منتظر بودن خودشون بزنن حالا منتظرن اسرائیل بزنه که دوباره خودشون بزنن😂🔥 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕