eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.8هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
حدیث کساء۩علی ‌فانی.mp3
7.51M
💠💎📿 🎙 با نوای علی فانی حس‌وحال‌معنوی:⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
» 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در (عج )هر روز صبح @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
زیارت‌جامعه‌کبیره۩علی‌فانی.mp3
14.05M
ا💠۩﷽۩💠ا 📖 صوتی بهترين و جامع ترین زيارتی که صفات ؛ مقامات و معارف اهلبیت علیهم السلام در آن بیان شده و از طرف امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است 🎙 با نوای علی فانی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حضرتِ سلطان! سلام اقبالم! شدم گدای حریمت، به خویش می بالم چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم 😍✋ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
😍✋ صوت زیبای تو آرامشِ جانَست بیا وَجه پُرنور تو از دیده نهانَست بیا دل عُشاق بِسوزد ز غمِ دوریِ تو قَد عالم ز فراقِ تو کمان است بیا 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔴 مقصر اصلی وضعیت حجاب و عفاف؛ دشمن یا مسئولین؟! 🔰مقام معظم رهبری مدظله العالی: « دشمن بیش از آنکه به توانایی‌های خودش امیدوار باشد، به ما امیدوار است؛ [اینکه] ما یک اشتباهی بکنیم، به قول نظامی‌ها پهلو بدهیم به دشمن. شما با دشمن روبه‌رو هستید دیگر؛ اگر غفلت کردید، دشمن دُور زد شما را، از پهلو به شما حمله کرد، هیچ کار نمی توانید بکنید » ✍️ اگر وضعیت فرهنگی و همچنین وضعیت حجاب و عفاف به این حالت رسیده است، این را نمی توان به گردن دشمن انداخت. دشمن، همیشه دشمن است و از هر راهی برای آسیب زدن به ما استفاده می کند. اما ... 🔻وقتی سال ها در زمینه مدیریت ، مسلمات شرعی و قانونی را زیر پا گذاشتیم، 🔻وقتی خودمان با دست خودمان، مدیریت مردم را به دست دشمن دادیم، 🔻وقتی نهادها و دستگاه های گوناگون در زمینه و عفاف به وظایف خود عمل نکردند، 🔻وقتی سال هاست که مقابله قاطع و اقدامات در برابر ولنگاری و هنجارشکنی یا صورت نمی گیرد و یا اینکه به صورت گزینشی، محدود و یا رفع تکلیفی صورت می گیرد و تناسبی با واقعیت پیش آمده ندارد، 👈 آنگاه قابل قبول نیست که وضعیت موجود را به دشمن نسبت دهیم؛ بله اگر ما به خود عمل می کردیم و آنگاه چنین وضعیتی پیش می آمد می توانستیم فعالیت دشمن را علت اصلی بدانیم. اما الآن مقصر اصلی، هستند. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
چادرم رامحکم تر میگیرم 😌 وقتی میفهمم چادر من چه قدر امام زمانم را خوشحال میکند😍✋ ‍‎‌‌‌‎ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
👆 ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نمازرابخواندخدااورا دردرجه پیغمبران صالحین وشهداقراردهد [۴رڪعت ودرهررڪعت حمد،توحید،آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌‌هشتم ( #خاطرات‌خادمی‌واعزام‌رفقا) #قسمت127 خروس خوان صبح حاضر شدیم رفتی
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) ایام ماه شعبان و ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار بود که حمید گفت: «بریم سمت امامزاده حسین، می خوام برای بچه های گردان عطر بگیریم، همونجا هم نماز میخونیم و برمی گردیم» به فروشگاه محصولات فرهنگی امامزاده که رسیدیم چند مدل عطر را تست کردیم، هفتاد تا عطر لازم داشت، بالاخره یکی را پسندیدیم. یک عطر متفاوت هم من برای حمید برداشتم، گفتم: «آقا این عطر برای خودت، هدیه از طرف من به مناسبت روز پاسدار». بعد هم این عطر را جدا از عطرهای دیگر داخل جیبش گذاشتم. دو روزی عطر جدیدی که برایش خریده بودم را می زد، خیلی خوشبو بود، بعد از دو روز متوجه شدم از عطر خبری نیست. چند باری جویا شدم طفره رفت، حدس زدم شاید از بوی عطر خوشش نیامده ولی نمی خواهد بگوید که من ناراحت نشوم. یک بار که حسابی سؤال پیچش کردم گفت: «یکی از سربازا از بوی عطر خوشش اومده بود منم وقتی دیدم اینطوریه کل عطر رو بهش دادم!» . اواسط اردیبهشت ماه بود، آن روز از سر کار مستقیم برای مربی گری رفته بود باشگاه. خانه که رسید از شدت خستگی ساعت ده نشده خوابید، نیم ساعتی خوابیده بود که گوشی حمید زنگ خورد. از محل کار حمید تماس گرفته بودند، دو دل بودم که بیدارش کنم یا نه، در نهایت گفتم شاید کار مهمی داشته باشند برای همین بیدارش کردم. گوشی را که جواب داد فهمیدم حمید را فراخوان کرده اند، باید به محل پادگان می رفت، سریع آماده شد. موقع خداحافظی پرسیدم: «کی بر می گردی؟»، گفت: «مشخص نیست!». تا ساعت دوازده شب منتظرش ماندم خبری نشد، کم کم خوابم برد، ساعت دو نصفه شب از خواب پریدم، هنوز برنگشته بود، خیلی نگرانش شدم. گوشی را نگاه کردم دیدم پیامک داده: «خانوم من میرم بندرعباس، مشخص نیست کی برگردم، مراقب خودت باش». خیلی تعجب کردم، با خودش چیزی نبرده بود، نه لباسی، نه وسیله ای، نه حتی شارژر گوشی، معمولا مأموریت هایی که می رفت از قبل خبر می دادند و من وسایل مورد نیازش را داخل ساک می چیدم. دلم خیلی آشوب شده بود، سریع تلویزیون را باز کردم و زدم شبکه خبر تا ببینم بندرعباس اتفاقی افتاده یا نه؟ زیر نویس نوشت که در این منطقه رزمایش برگزار می شود، خیالم کمی راحت شد. با خودم گفتم حتما یک رزمایش یکی دو روزه است، می روند و بر می گردند، ولی باز دلم قرار نگرفت. طاقت نیاوردم و به گوشی حمید تماس گرفتم، داخل اتوبوس بود، صدای خنده همکارهای پاسدارش می آمد، گفتم: «حمید چرا این طور بی خبر ؟ نصفه شب بندرعباس کجا بود؟ هیچی هم که نبردی؟» نمی خواست یا نمی توانست زیاد توضیح بدهد، گفت: «اینجا همه چیز به ما میدن خانوم، شما بخواب صبح برو خونه بابا». استرس عجیبی گرفته بودم، تا صبح نفهمیدم چند بار از خواب پریدم. ... 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌‌هشتم ( #خاطرات‌خادمی‌واعزام‌رفقا) #قسمت128 ایام ماه شعبان و ولادت امام
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) آفتاب که زد رفتم دانشگاه، تا ظهر کلاس داشتم که بابا زنگ زد، گفت: حمید رفته سردشت شما بیا پیش ما. متعجب پشت گوشی گفتم: سردشت؟ حمید که گفت بندرعباس!» بابا فهمید که حمید نخواسته واقعیت را به من بگوید تا من نگران نشوم، گفت: «سردشت رفتن، ولی چیزی نیست، زود بر می گردن». نگرانی من بیشتر شد، وقتی خانه رسیدم دیدم چشم های مادرم از بس گریه کرده قرمز شده! دلم به شور افتاد و بیشتر ترسیدم، گفتم: «چیزی شده که شما دارین پنهون میکنین؟» بابا گفت: «نه دخترم، نگران نباش، ان شاء الله که خیره، یک مأموریت چند روزه است، به امید خدا صحیح و سالم بر می گردن». مامان برای اینکه روحیه من عوض شود پیشنهاد داد برویم بازار، در طول خرید تمام هوش و حواسم به حمید بود. اصلا نفهمیدم چی خریدیم و کجا رفتیم، با مادرم در حال گشت زنی بودیم که بابا زنگ زد: «دخترم مژدگونی بده، حمید برگشته! زودتر بیاین خونه». وسایل را خریده و نخریده سوار ماشین شدیم و به سمت خانه آمدیم. وقتی حمید را دیدم نفس راحتی کشیدم، با ناراحتی روی مبل نشسته بود، من هم انداختم به دنده شوخی: «میگی بندرعباس سر از سردشت در میاری! بعد هم که یک روزه برمی گردی! هیچ معلوم هست چی می کنی آقا؟!» بابا خنده اش گرفت و گفت: هیچ کدوم نبوده، نه بندرعباس، نه سردشت، داشتند می رفتند سامرا که فعلا پروازشون عقب افتاده، طبیعی هم هست، برای اینکه پروازها لو تره و دشمن هواپیما را نزنه چند بار معمولا پروازها عقب و جلو می شه. شنیدن این خبر برایم سنگین بود، خیلی ناراحت شدم، گفتم: «حمید من با هر مأموریتی که رفتی مخالفت نکردم، نباید بدونم تو داری میری کشور غریبه، من منتظرم رزمایش دو روزه تموم بشه تو برگردی، اون وقت نباید بدونم تو داری میری سامرا ممکنه یکی دو ماه نباشی؟!» از کنسل شدن پرواز به حدی ناراحت بود که اصلا حرفش نمی آمد، ولی من ته دلم خوشحال بودم. روی موتور هم که بودیم لام تا کام حرف نزد، تا چند روز حال خوبی نداشت، مأموریت های داخل کشور زیاد می رفت، از مأمویت یک روزه گرفته تا ده پونزده روزه، اکثرشان را هم به پدر مادر حمید اطلاع نمی دادیم که نگران نشوند. ولی این اولین باری بود که حرف مأموریت طولانی خارج از کشور این همه جدی مطرح شده بود. عراق انتخاب خودش بود، گفته بودند برای رفتن مختار هستید، هیچ اجباری نیست، حتی خودتان می توانید انتخاب کنید که سوریه بروید یا عراق. حمید عراق را انتخاب کرده بود، دوست داشت مدافع حرم پدر امام زمان (عج) در سامرا باشد. یک مقدار پول داشتیم که برای ساخت خانه می خواستیم پس انداز کنیم حمید اصرار داشت که من حساب بانکی باز کنم و این پول به اسم من باشد. موقع خوردن صبحانه گفت: «امروز من دیرتر میرم تا با هم بریم بانک، یه حساب باز کن پولمون رو بذاریم اونجا، فردا روزی اتفاقی میفته برای من، حس خوبی ندارم، این پول به اسم تو باشه بهتره». راضی نشدم، گفتم: «یعنی چی که اتفاقی برای من میفته؟ اتفاقا چون می خوام اون اتفاق بد نیفته باید بری به اسم خودت حساب باز کنی». اصرار که کرد قهر کردم، افتادم روی دنده لج تا این حرف ها از زبانش بیفتد بالاخره راضی شد به اسم خودش باشد. صبح زود رفت بانک برای باز کردن حساب، رمز تمام کارت های بانکی و حتی گوشی حمید به شماره شناسنامه من بود. ... التماس دعای فرج🤲🏼🌹 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
🍃🍂 رونق در تجارت 🍃🍂 🖊 هر که خواهد در تجارت سود بسیار برد هر روز بگوید 🔺 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مجرب سوره قدر براے گرفتن ✍🏻بعضی علما گفته اند : خواندن 330 مرتبہ سوره قدردر شب هاے ماه مبارڪ رمضان براے برآمدن هر حاجتی مجرب است  🌺🍃بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾🌺🍃   📚 منتخب الحسنی ص 1230 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍🏻برای دفع سحر و رفع آن این آیات را بر روی کاغذ با زعفران بنویسید بسم الله الرحمن الرحیم وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ برحمتک یا ارحم الراحمین سپس آن را درون شیشه ای از گلاب کرده تا در گلاب حل شود هر روز صبح یک مشت از آن را به صورت خود بمالید ✍🏻کاغذی دیگر تهیه کرده با زعفران ابتدا بنویسید بسم الله الرحمن الرحیم سپس آیه إِنِّي إِذًا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ را 5 مرتبه زیر آن نوشته و در پایان بنویسید برحمتک یا ارحم الراحمین آن را با اب مخلوط کرده تمام بدن را با آن غسل دهید آبی که از بدن می ریزد به درون چاه نرود لذاظرفی زیر پا گذاشته و آب های جداشده را درون باغچه یا چاه آب باران بریزید 📚کتاب دو هزار دستور العمل مجرب ص 303 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨ امـام بـاقر ؏ ؛ هر کس 《 آیـة‌الکــرسی 》 را در سجـــــده قـرائت کند ، هیچگاه وارد جهنم نمی‌شود✨ 📚 جامع الاخبار ۵۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 شدن 🍃🍂 ✍🏼 اگر شخصی در یڪ‌سوم پایانے شب ۱۰۰ بار 《یا عَزیز》 بگوید میان مردم عزیز شود🔺 📚 ختوم و اذکار ۱۰۱/۱ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «لشکر نامرئی امام زمان» 👤 استاد 🔺 خیلی وقت‌ها مذهبی‌ها ساکت و خاموشن، اصلا معلوم نیست هستن!!!! 📱 این‌همه در فضای مجازی وقت میذاری، چقدر از صفحات مذهبی حمایت میکنی؟ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
شرح دعای ندبه_73.mp3
10.09M
۷۳ آره فقط ما خوبیم ! ✘ معنی این حرف پیامبر اسلام (ص) مگه جز اینه؟ من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میته جاهلیه؛ هر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جااهلیت مرده. ✘ یعنی اینهمه آدم خوب توی تاریخ، به مرگ جاهلیت مردن، چون با امام زمانشون آشنا نبودند؟ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Salam Bar Salam E11.mp3
1.68M
🌿 سلام بر سلام 🔶قسمت یازدهم 🌺 اهمیت سلام بر وجود مقدس امام عصر علیه السلام... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
انسان شناسی ۲۷۲.mp3
11.5M
۲۷۲ ✔ عالیترین قیمت من دقیقاً چیه؟ ✔ من چطور میتونم به عالی ترین سطح از قیمت، که بشر میتونه بهش برسه، برسم؟ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
از صحن دلم تا حرمت فاصله ای نیست گر جان به فدای تو نمایم گله ای نیست نذر دل من شد که بیایم به زیارت افسوس که تا مقصد دل قافله ای نیست 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌💌💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💚 مولایم برگرد تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشم هایت این چشم های ما کمی تقوا بگیرد 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀نشد برای تو کاری کنم ولی آقـا!! برای این دل آلوده ام، تو کاری کن.. 💔 تعجیل در ظهورش 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕