فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
حسین جان🥀❤️
یادت نوسان نفس و نبضِ حیات
نامت مترادف ســــــــلام و صلوات
ربط تو به ابرهای باران زا چیست
ای کشته اشک ها قَتیلُ العَبَرات
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
💚السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
💚بی گمان روز قشنگی بشود امروزم
💚چون سر صبح سلامم
💚به تو خیلی چسبید
💚صبحتان حسینی❤️
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سلام_امام_زمانم😍✋
یاصاحب_الزمان..🌼
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم
گوشه ای تنهانشینم تا تماشایت کنم
مینویسم روی هرگل نام زیبای تورا
تاکه شاید این جمعه ملاقاتت کنم
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
آه،
وقتی که تو،
لبخند نگاهت را می تابانی؛
موج موسیقیِ عشق
از دلم می گذرد...
فدای لبخندت حضرت عشق
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دوتـا خط وجود دارند،،،
ڪه اگه دوطرف یک عدد قرار بگیردند😃
اون عدد رو مثبت میڪنند😍
حتے اگه منفے باشه!!!
اون دوتا خط اسمش |قدر مطلقه|
چادرمن!❤️
قدرمطلق من است؛ چه خوب باشم چه بد!😌✨
ازمن انسانے خوب میسازد.🤍
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💙🍃
🍃🍁
#نمازےویژه_درروزجمعہ
✍در بحار از حضرتامیرالمؤمنین(ع) منقول است ڪه حضرترسول(ع) فرمودند: هر ڪه بخواهد دریابد فضیلت روز جمعه را پس بجا بیاورد.
💫پیش از ظهر چهاررڪعت نماز که قرائت ڪند
💫 در هر رڪعت یڪ مرتبه سوره(حمد) و پانزده مرتبه سوره (قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدُ)
💫 پس چون از نماز فارغ شود استغفار نماید.هفتاد مرتبه (أسْتَغْغِرُ اللّهَ رَبَّی وَ أتُوبُ إلَیهِ) و بعد پنجاهمرتبه (لاحَوْلَ وَ لا قُوهِ إلاّ بِاللّهُ) و پنجاه مرتبه بگوید (لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ) و پنجاه مرتبه بگوید (صَلّی اللّهُ عَلی النِّبیِّ الاُمِّیِّ وآلِهِ)
💯✍پس چون این عمل را بجا آورد از جاے خود برنمیخیزد تا خداوند او را از آتش دوزخ آزاد فرماید و نمازش را میآمرزد و مینویسد حقتعالی از براے او به هر حرفی ڪه بیرون آمده از دهان او (یعنی در این نماز شریف و اعمال) ثواب یڪ حج و یڪ عمره و بنا میڪند از براے او به عدد هر حرفی یڪ شهرے در بهشت و عطا میفرماید به او ثواب هر ڪسی را ڪه نماز ڪرده باشد در مسجدهاے جامع شهرها با پیغمبران وبرآورده شدن تمام حاجات شرعیہ
#سوره_درمانے
#رونق_کسب
✍🏻هرگاه ڪسے بعد از نمازِ
روز جمعه آیه ۲۶ سوره اعراف را
بنویسد
و در منزل یا مغازه خود
آویزان کند ، روزیش زیاد گردد✨
📚 اسرار المقاصد ۱۰۱
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۲۲
تازه یاد زینب افتاد.
یه کم فکر کرد..با مکث تلفن همراه شو از جیبش بیرون آورد.رمزشو باز کرد..شماره حاج محمود رو آورد ولی مردد شد.. خجالت میکشید به حاج محمود بگه نتونست مراقب دخترش باشه..منصرف شد.شماره پویان رو آورد.گوشی رو سمت پرستار گرفت.
-میشه شما بهش بگید؟
پرستار که حال علی رو دید قبول کرد. جریان رو برای پویان تعریف کرد و گوشی علی رو بهش داد.
-حال خانومم چطوره؟
از نگرانی جوابی که قرار بود بشنوه، صداش میلرزید.
-هنوز جراحی تموم نشده.هر خبری بشه بهتون اطلاع میدم.
پرستار رفت.
نمیخواست باور کنه.فقط میخواست چشم هاشو باز کنه و ببینه همه ی اینا کابوس بوده.زندگی خودشو از وقتی یادش میومد تا چند ساعت قبل مرور کرد.
با خودش گفت،
زندگی من قبل از فاطمه زندگی نبود.بعد از آشنایی با فاطمه هم زندگی نبود.از وقتی خدا بود زندگی من،زندگی شد. #خدافاطمهروبهمنداد وگرنه با بدی های من،فاطمه حتی نباید نگاهم میکرد... خدایا تو که همه جوره لطفت رو به من کامل کردی،فاطمه رو بهم برگردون.
حاج محمود کنارش نشست.
آروم و نگران صداش کرد.علی سرشو بلند کرد.وقتی نگرانی چشم های حاج محمود رو دید،شرمنده شد.به زهره خانوم که پشت سر حاج محمود ایستاده بود نگاه کرد.زهره خانوم هم با چشم های پر اشک منتظر شنیدن خبر سلامتی دخترش بود..شرمنده تر شد،سرشو انداخت پایین..
حاج محمود گفت:
_حالش چطوره؟
همونجوری که سرش پایین بود،گفت:
_چند ساعته که تو اتاق عمله.
بغض صداش حال خرابشو فریاد میزد. خیلی نگذشت که امیررضا و پویان هم رسیدن.
مریم پیش زینب بود.
همه ساکت بودن.یک ساعت دیگه هم گذشت.
پرستاری گفت:
_همراه فاطمه نادری.
همه به علی نگاه کردن.
علی سرشو بلند کرد.به بقیه که داشتن نگاهش میکردن،نگاه کرد،بعد به پرستار. پویان نزدیک رفت و گفت:
_جراحی تمام شده؟
پرستار گفت:
_آره ولی بیهوشه.
-جراحی چطور بود؟
-باید با دکترش صحبت کنید.
-کی میتونیم با دکتر صحبت کنیم؟
-دکتر یه جراحی دیگه هم دارن.کارشون تمام شد،بهتون میگم.
-میتونیم حداقل از دور ببینیم شون؟
-نه،امکانش نیست.وقتی به هوش بیاد، بهتون میگم.
پرستار رفت.
بازهم همه ساکت بودن.صدای اذان صبح از گوشی علی بلند شد.....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۲۳
صدای اذان صبح از گوشی علی بلند شد.. ایستاد و نگاهی به اطرافش کرد.پویان گفت:
_از این طرفه.
با حاج محمود و امیررضا سمت نمازخانه رفتن.علی یه گوشه نمازخانه ایستاد و شروع به نماز خواندن کرد.با #صبر و #آرامش نماز میخوند.امیررضا آروم به حاج محمود گفت:
_بابا...علی حالش خوبه؟!!
حاج محمود به علی نگاه کرد و نفس غمگینی کشید.
ساعت ها میگذشت.
حاج محمود و امیررضا منتظر دکتر بودن و پویان از دور مراقب علی بود.علی همونجا نشسته بود و با خدا حرف میزد. خدایا امتحان سختی ازم میگیری... منکه جز فاطمه کسی رو ندارم...
حاج محمود پیش دکتر رفت.دکتر گفت:
_حقیقت اینه که حال دخترتون اصلا خوب نیست.ضربه ای که به سر وارد شده جدیه..در حال حاضر دخترتون...تو کماست...و ...سطح هوشیاریش خیلی پایینه..اگه به هوش بیاد.. تازه باید ببینیم به مغزش آسیب وارد شده یا نه..امکانشم هست که مجدد دچار خون ریزی مغزی بشه.
حاج محمود تو دلش گفت خدایا..به ما رحم کن.به علی،به زینب،به زهره...کمک مون کن.
به سختی راه میرفت.
به نماز خانه رفت.کنار علی نشست.علی متوجه ش نشد.
-علی جان.
علی نگاهش کرد.آب دهانش رو به سختی قورت داد و با نگرانی و تردید پرسید:
_..چه خبر؟
حاج محمود به پویان اشاره کرد نزدیک تر بره.پویان هم رو به روی حاج محمود نشست و مضطرب نگاهش میکرد.حاج محمود گفت:
_با دکترش صحبت کردم،گفت عملش خوب بوده ولی...
به علی نگاه کرد.
نمیدونست چطوری بگه،چند ثانیه سکوت کرد.همون چند ثانیه برای علی یک عمر گذشت.نفس کشیدن رو فراموش کرده بود. با اضطراب و التماس به لب های حاج محمود چشم دوخته بود.
پویان با نگرانی گفت:
_ولی چی؟
حاج محمود از علی چشم گرفت و به پویان نگاه کرد.
-...تو کما ست.
نفس حبس شده علی با درد بیرون اومد. سر به سجده گذاشت و از خدا سلامتی فاطمه شو میخواست. پویان و حاج محمود فقط نگاهش میکردن.حال اونا هم تعریفی نداشت.
مدتی تو سکوت گذشت.حاج محمود به علی گفت:
_دکتر اجازه داد ببینیمش.پاشو پسرم.
علی نشست و گفت:
_من نمیخوام فعلا ببینمش...
پویان و حاج محمود تعجب کردن.
-...نمیتونم تو اون حال ببینمش.
هردو سکوت کردن..حاج محمود گفت....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۲۴
حاج محمود گفت:
_پس من میرم پیش فاطمه.
-شما بفرمایید.
حاج محمود ایستاد و آروم به پویان گفت:
_مراقبش باش ولی بذار تو خودش باشه.
-چشم.
اول زهره خانوم به دیدن فاطمه رفت. کنار تخت فاطمه ایستاده بود و بی صدا گریه میکرد.
دقیقه ها به اندازه ماه ها و ساعت به اندازه سال ها میگذشت.
حاج محمود و زهره خانوم و امیررضا تو راهرو نشسته بودن.علی با گام هایی لرزان نزدیک میشد.پشت سرش پویان بود که با فاصله مراقبش بود.
حاج محمود بلند شد و سمت علی رفت.
_میخوای ببینیش؟!
_میشه؟
_آره.از این طرف.
لباس مخصوص پوشید.
پرستار تخت فاطمه رو نشانش داد و رفت...علی ماند و فاطمه ای با چشمان بسته..به زحمت خودشو تا کنار تخت فاطمه کشید.آرام صداش کرد.
_فاطمه
هیچ عکس العملی ندید.دوباره صداش کرد.
_فاطمه جان...فاطمه!!!
امیدش،نا امید شد..با ناراحتی گفت:
_تا حالا سابقه نداشت صدات کنم و جوابمو ندی... فاطمه،من به سکوتت عادت ندارم.خودت بدعادتم کردی.. جوابمو بده..چشمهاتو باز کن..نگاهم کن..فاطمه.. فاطمه...
ولی فاطمه هیچ عکس العملی نشان نداد. خیلی گذشت.پرستار از حاج محمود خواست علی رو بیرون بیاره.چندبار به علی گفته بود ولی علی حتی صداش هم نشنیده بود.حاج محمود نمیتونست علی رو از فاطمه ش جدا کنه...امیدوار بود فاطمه بخاطر علی،چشمهاشو باز کنه... امیررضا رفت.
چند دقیقه بعد درحالی که زیر بغل علی رو گرفته بود،برگشت.کمکش کرد روی صندلی بنشینه.همه منتظر به علی چشم دوخته بودن تا بگه فاطمه عکس العمل نشان داده.
علی به زمین چشم دوخته بود.
_ جوابمو نداد..حتی نگام هم نکرد.
بغض صداش محسوس بود.
فقط صدای گریه ی زهره خانوم شنیده میشد.از اون موقع اون صندلی مال علی شد.ساعت ها می نشست و منتظر میموند که کسی خبر به هوش اومدن فاطمه شو بگه.فقط موقع نماز از روی صندلی بلند میشد و به نمازخانه میرفت. هرروز کنار تخت فاطمه میرفت و به امید جواب شنیدن،صداش میکرد.هرروز دلشکسته تر از روز قبل خدا رو صدا میکرد.گاهی نشسته روی همون صندلی به خواب میرفت.
سه روز گذشت.
_آقای مشرقی!
سر بلند کرد و به مرد روبه روش نگاه کرد.ایستاد و گفت:
_سلام جناب سروان.
_سلام.حال خانومتون چطوره؟
-فرقی نکرده.. چه خبر؟ پیدا شون کردین؟
-بله.هرسه تاشون دستگیرشدن.لطفا تشریف بیارید کلانتری.
علی و حاج محمود و امیررضا به کلانتری رفتن.حاج محمود نگران بود که علی با دیدن کسانی که اون بلا رو سر فاطمه آوردن،نتونه خودشو کنترل کنه و باهاشون درگیر بشه.
یکی از پسرها با تمسخر گفت:
_زن فضولی داری ها،البته داشتی.
علی عصبانی شد،
خواست چیزی بگه ولی منصرف شد. نفس عمیقی کشید و دست هاشو مشت کرد.اون یکی پسر دهان باز کرد که یه طعنه دیگه بگه،علی از اتاق بیرون رفت.حاج محمود و امیررضا و سروان احمدی پشت سرش رفتن.
حاج محمود به سروان احمدی گفت:
_دختره هم مثل ایناست؟
-دختره انکار میکنه..یه کم ترسیده.. تصمیم شما چیه؟
حاج محمود و امیررضا به علی نگاه کردن.علی گفت:
-اگه ببخشیمشون کار فاطمه بی نتیجه میمونه..علف هرزها باید هرس بشن وگرنه گل هارو نابود میکنن.
دوباره به بیمارستان برگشت.....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
#زیاد_شدن_محصول_باغ
🌸✨هر ڪس《سوره نحل》را
بنویسد
و در دیوار باغ گذارد
میوه آن باغ زیاد
مے شود✨
📚 ثواب الاعمال ۲۴۰
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#رفع_گرفتارے
🖊 اسم اعظم【الحَق】را وقت سحر
بر دو ڪف دست نوشته و دستها را به
سوے آسمان بلند ڪرده بدرگاه خداوند
دعا و استدعا کنے رفع مشکل گردد✺
📚 خزینه الاسرار۲۲
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سوره_درمانے
#حفظ_از_بلا_درسفر
🖊 هر ڪس خالصانہ و با وضو
《سوره علق》 را بنویسد و در
سفر با خود بدارد از همہ آفات
و بلیات محفوظ بماند تا بازگردد
📚 خواص آیات قرآن ۲۱۴
ڪلیڪ ↩️
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سوره_درمانے #افزایش_روزی
#براے_رسیدن_بـہ_ثروت_و_غنے
➿ براے رسیدن بـہ #ثروت و غنے بعد از نماز عشاء سورہ هاے والشمس و واللیل و قل یا ایها الڪافرون و توحید و ناس و فلق را بـہ ترتیب هر ڪدام هفت مرتبـہ بخواند سپس هفت مرتبـہ بگوید:
🌿💚اللَّهُمَ اجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً💚🌿
✴️ سپس بخوابد ( در اواخر شب این اعمال را انجام دهد ) در شب اول تا شب ششم مال فراوانے بـہ او خواهد رسید اگر بـہ او نرسد بـہ شرائط عمل نڪردہ است .
📚 منتخب الختوم ص 41 و 42
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعا_درمانے
🌸🍃 #دعایی_جهت_بی_نیازی
📚در کتاب منتخب مصباح
از معصومین(ع) روایت شده
هر کس این دعا 👇🏻را
🌸🍃در هر جمعه 《هفتادمرتبه 》
بخواند، سه جمعه بر او نمیگذرد، مگر آن که حق تعالی او را بینیاز میگرداند از هر کس به فضل خود انشاءاللّه.
💥بِسْم اللّهِ الرِّحْمنِ الرِّحیمْ
یا مُفِیدُ یا غَفُورُ یا وَدُودُ أغْنِنی بِحَلالِکَ عَنْ حَرامِکَ وَ بِطاعَتِکَ عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَ بِفْضْلِکَ
عَمَّن سِواکَ بِرَحْمَتِک یا أرْحَمَ الرَّاحِمیِنَ💥
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• • ● ❀ 🎀 ❀ ● • •
#سوره_کهف 💫❤️
قاری: خالدجلیل
💠 پیامبرﷺ فرمودهاند: 🔻
«هر کس سوره کهف را در روز جمعه بخواند، فاصله بین دو جمعه (یعنی طول هفته آینده) او نورانی میگردد.»
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❁❁
🗓امروز 8 تیر 1403
▪️#9_روز تا #محرم💔
نه قدم به محرم؛علم گرفت در دست
تمام قافله از چشم مست ساقی؛مست
بگو رقیه به محمل بخوابد آسوده
هنوز همره این کاروان ابالفضل است
#یاسیدالشهدا❤️
#خدا_را_شڪر_گریان_حسینم🌷
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#یاقمر_بنےهاشم_ع🌷
هر مشڪلے از ديد من سهل اسٺ، تا هسٺ
مشڪل گشاے مردم دنيا اباالفضل
ذڪر توسلهاے من در خلوٺ اين اسٺ
لاڪاشفَ الڪربِ الحُسَين، اِلّا اباالفضل
#دخیلڪ_یا_ابوفاضل🌕
▪️#9_روز تا #محرم💔
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
پیراهن سیاه عزای تو یاحسین
عشّاق را به روز جزا رو سفید کرد
#9_روز_تا_فصل_عاشقی #محرم🥀
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فرد کت و شلواری در خاطره راوی شنود چه کسی بود؟.mp3
11.1M
🎙️#پادکست
⁉️فرد کت و شلواری در خاطره راوی شنود چه کسی بود؟
🔴 #بسیار_مهم | مطالب بسیار مهم حجتالاسلام امینیخواه و راوی کتاب شنود
🔻نویسنده کتاب شنود در تجربه نزدیک به مرگ خود در سال ۹٣ این اتفاقات آینده را دیده است.
از رسوایی ظریف تا...
این انتخابات سرنوشتسازترین انتخابات تاریخ انقلاب
#ظهور یا ته دره؟!
اگر مردم به وحدت نرسند...
#انتخابات #مشارکت_حداکثری
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#نه_به_سرعتگیر
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مخمصه انتخابات.mp3
4.68M
🎙#پادکست
🗳️ مخمصهی انتخابات
⚠️ فریب، نفاق، وقاحت
🔰راز عبور از فتنه ها استغاثه است.
📌برگرفته از جلسه «استغاثه برای پیروزی»
#انتخابات #مشارکت_حداکثری
#انتخاب_درست #نه_به_سرعتگیر #نه_به_دولت_سوم_روحانی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎙 رأیتون را مؤثر کنید
مهم / گوش کنید و برای دیگران ارسال کنید.
اگر همچنان مردد هستید حتما این شش دقیقه را گوش کنید و تصمیم بگیرید و تردید را کنار بذارید. صدای پای دولت ناامیدها میآید.
حالا که کسی انصراف نمیده چه کنیم
#انتخابات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📸 توصیه آیت الله جاودان به مردم جهت پیروزی جبهه انقلاب در انتخابات
🔹 تا قبل از انتخابات سه خط حرز بقیة الله الاعظم(عج) را دائم بخوانید و به امام زمان(عج) توسل کنید.
#انتخابات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سید حسن نصرالله: امروز فقط سرنوشت جمهوری اسلامی مطرح نیست بلکه با تمام صداقت و صراحت میگویم سرنوشت تمام ملتها و مقاومت در منطقه به سرنوشت ایران بسته شده است.
#انتخابات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆رای گرفتن به چه قیمتی😔
اینکه ایطور از خانمها دفاع میکنند به نفع خانمها نیست برعکس به ضرر خانمهاست .دین و دیانت ما پس چی میشه؟
قیامتمون چی ؟؟
🔴حتما ببینید و نشردهید
#انتخابات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🥀ای کاش که آسمان دری بگشاید
خالق به وطن عنایتی فرماید🌹
🌹تا هشتم تیر،از دل ِصندوق رای
آنکس که شبیه توست بیرون آید🥀
#انتخابات
#شهید_جمهور
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕