eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
477 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۴۴ بعد خوردن چای عصرانه با مارال به اتا
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۴۵ بعد نماز باهم از مسجد خارج شدند و به حسینیه که کنار مسجد بود رفتند.. حورا باز هم امیر مهدی را دید اما بی ادبی دانست که جلو نرود و سلام نکند چون دوبار با هم چشم در چشم شده بودند. به هدی گفت: _بیا بریم اینجا.. _کجا؟؟ چیزی نگفت و دستش را کشید. به امیرمهدی که رسیدند هر دو سلام کردند. امیر مهدی هم با روی باز جوابشان را داد و گفت: _خوب هستین حورا خانم؟ _ممنونم خوبم. دور از ادب دیدم جلو نیام و عرض ادبی نکنم. امیر مهدی در دلش به خود سرزنش کرد. چرا او جلو نرفت؟ چرا او حرکتی نکرد که حالا شرمنده حورا بشود....متواضعانه دستش را روی پیراهن سیاهش گذاشت و گفت: _اختیار دارین خیلی لطف کردین. سپس نگاهی به هدی انداخت و گفت: _معرفی نمی کنید حورا خانم؟ _بله ایشون دوست صمیمیم هدی جان هستن. بعد به هدی نگاه کرد و گفت: _ایشونم آقا امیرمهدی، برادر دوست آقامهرزاد هستن. با هم که آشنا شدند امیر رضا هم رسید. _مهدی بیا دیگه جلسه شروع شد. _امیر رضا جان ایشون حورا خانم ایشونم دوستشون هدی خانم هستن. رو کرد به دخترا و گفت: _این آقای عجولم برادر بزرگ من امیررضا و دوست مهرزاد. امیر رضا با دیدن حورا و هدی کلی شرمنده شد و گفت: _شرمنده عجله داشتم ندیدمتون. خیلی خوشبختم از دیدارتون. حورا گفت: _منم همین طور. هدی فقط سری تکان داد و گفت: _خوشوقتم. خلاصه مجلس معارفه که تمام شد، امیر رضا پرسید: _مهرزاد امشب نمیاد؟ حورا سرش را پایین انداخت و گفت: _اطلاعی ندارم شرمنده. _نه بابا دشمنتون شرمنده. بفرمایید داخل هوا سرده. دخترا به داخل حسینیه رفتند و پسر ها هم رفتند قسمت اقایون.. بعد اتمام جلسه باز هم دم در همدیگر را دیدند. این دفعه مهرزاد هم بود، منتها با اخم هایی در هم و عصبی. حورا به هدی گفت: _اونی که‌ کنار امیر رضا وایستاده مهرزاده. _ عه؟ پسر دایی منفور؟ _ هدی بس کن غیبت نکن دختر. _ پس بزار یکم از خوبیای دوستاش بگم. ندیدی چقدر آقا و با شخصیتن؟ کمال هم نشین به این آقا مهرزاد چرا اثر نکرده نمیدونم. _هدی!! -خیلخب بیا بریم. جلو رفتند و سلام کوتاهی کردند. مهرزاد با خلق تلخ از حورا پرسید: _چرا خبر ندادی تا باهات بیام؟ حورا از این لحن صمیمیش حسابی عصبی شد و مشتانش را به هم فشرد..رک و صریح جواب داد: _دوست داشتم امشب با دوستم بیام. بعدشم قرار نیست شما هرشب بادیگارد من باشین. خودم میتونم از خودم مراقبت کنم. ظرف غذایش را از امیر مهدی گرفت و با هدی از در حسینیه بیرون رفتند. _کسی میاد دنبالت؟ _ اره بابام. اوناش اونجاست من دیگه برم. بابت امشب ممنونم خیلی خوب بود خوش گذشت. _فدات بشم مرسی که اومدی. سلام به خانواده برسون. _حتما گلم خدافظ.. شبت بخیر. _شب بخیر. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۴۵ بعد نماز باهم از مسجد خارج شدند و به
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۴۶ بدون آنکه با مهرزاد روبرو شود تا خانه مستقیم رفت و غذایش را گذاشت داخل یخچال و به اتاقش رفت..در رابست و لباس هایش را عوض کرد.. پشت در اتاقش، مهرزاد منتظر و ناامید ایستاده بود و با غم به در نگاه میکرد. همه خواب بودند کاش می‌توانست با او حرف بزند اما می‌دانست که حورا او را قبول نمیکند. پس فقط پشت در چمباتمه زد و سرش را روی زانو هایش گذاشت. حورا دفتر یادداشتش را برداشت...و پشت میز نشست. چراغ مطالعه را روشن کرد و نوشت..چیزهایی که در دلش بود را نوشت... "دلم آن چنان یک دوست ناب و بکر میخواهد, که همه ام را از نگاهم بخواند.. از چشمانم, از حرف های هنوز نگفته ام.... دلم آن چنان میخواهد کنارش فرسنگ ها قدم بزنم, از همه چیز بگویم و او هیچ نگوید, فقط گوش کند, با من ذوق کند با من بغض کند با من بخندد و با من همه راه های آمده و نیامده را طی کند.... و چقدر خوب که هدی را دارم." ورق زد و در صفحه بعدش نوشت.. "توی این دنیایی که همه موها بلند شده و بلوند،داشتن این فرفری های کوتاه و قهوه ای عجیب میچسبد... توی کافه ها که همه لته و اسپرسو سفارش میدهند،خوردن چای با عطر هل عجیب میچسبد... توی روزگاری که ته همه ی دوست داشتن‌ها به ماه هم نمیرسد،سالها عاشقانه ماندن به پای کسی عجیب میچسبد... توی زمانه ای که همه چهره ها شبیه به هم و رنگ چشم ها مثل هم شده،داشتن دماغی با یک قوز کوچک و چشمان قهوه ای معمولی عجیب میچسبد... توی روزهایی که دختران ساعت‌ها زیر دست آرایشگر مینشینند و وقت پسران توی باشگاه‌ها میگذرد،وقت گذراندن توی کافه کتاب ها و ساعت ها وقت برای عکاسی عجیب میچسبد... توی دوره ای که ملاک خوب و بد بودن آدم ها شده چهره و تیپ و قد و پول توی جیبشان،معمولی بودن و مورد پسند همه نبودن عجیب میچسبد..." این ها را نوشت و خوابید. بدون فکر کردن به مهرزاد و امیر مهدی و حتی هدی..! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۴۶ بدون آنکه با مهرزاد روبرو شود تا خان
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۴۷ صبح موقع نماز حورا بیدار شد تا وضو بگیرد. در اتاقش را که باز کرد یه چیزی افتاد تو...حورا دستش را جلوی دهانش گرفت و آرام جیغ زد. با دیدن مهرزاد تندی به سمت چادرش دوید و هول هولکی به سر کرد. مهرزاد سریع برخواست و گفت: _ب..ببخشید حوراخانم من دیشب.. پشت در.. خوابم برد. حورا لبش را گزید و گفت: _چرا پشت در؟ مگه اتاق ندارید؟ مهرزاد با شرمندگی سرش را به زیر انداخت و فقط گفت: _ببخشید.. سپس به اتاقش رفت... حورا همان طور سر جایش خشکش زد. او دیشب پشت در اتاق حورا چه می کرد؟ چرا خوابش برد؟ اصلا چه دلیل داشت پشت در بنشیند؟ حورا از کار های مهرزاد خسته شده بود و نمی‌دانشت چطور به او بگوید تا ناراحت نشود.! نمازش را خواند و به تخت خواب رفت.صبح باید برای نتایج به کافی‌نت میرفت.اما قبلش به یاد مارال افتاد. اول او را باید بیدار و راهی مدرسه میکرد. خواب از سرش پرید. برخواست و به آشپزخانه رفت تا چای را آماده کند و صبحانه مختصری برای مارال درست کند. ساعت۶ونیم به اتاق مارال رفت و بالای سرش نشست. _مارال خانومی؟ خانم خانما؟ بیدار نمی شی فسقلی؟باید بری مدرسه ها.. پاشو برو دستشویی صورت ماهتو بشور بعدم بیا صبحونه بخور و برو. مارال با خوش رویی از دیدن حورا خوشحال شد و بغلش کرد. _وای حورا جونی تو خیلی مهربونی. ممنون که بیدارم کردی. _علیک سلام گل دختر من. پاشو که دیرت نشه. _ببخشید سلام. چشم الان میرم. مارال که به دستشویی رفت، حورا اتاقش را ترک کرد و به آشپزخانه رفت..چای ریخت و نبات نی داری درونش انداخت.پنیر و کره و مربا و گردو را سر میز گذاشت و منتظر مارال نشست. مارال که آمد با اشتها شروع کرد به خوردن صبحانه و بعد با برداشتن ساندویچی که حورا برایش درست کرده بود به اتاقش رفت تا حاضر شود. حورا که خیالش از رفتن مارال راحت شد میز راجمع کرد و چای لیوانی برای خودش ریخت. لیوان به دست به اتاقش رفت و شروع کرد به مرتب کردن کتابخانه اش. کتاب های اضافی را کنار گذاشت تا به کتابخانه دانشگاه اهدا کند و جزوه ای به درد نخور را درون بازیافت انداخت. به ساعت نگاه کرد. ساعت۸بود. حاضر شد و از خانه بیرون رفت. کافی‌نت محله‌شان مرد مسن و جا افتاده ای بود که حورا را می‌شناخت. _به به حورا خانم‌. از این ورا دخترم. حالت خوبه؟ _سلام. ممنون اقای هدایت شما خوبین؟ _سلام علیکم دخترم. خوبم شکر خدا. کاری داری؟ _ یه سیستم می خواستم. _برو پشت سیستم۲. _ممنون آقای هدایت. حورا پشت سیستم نشست و خیلی سریع وارد سایت دانشگاهش شد. مشغول بازیابی نمره ها بود... که صدای آشنایی شنید.سرش را برگرداند تا او را شناسایی کند. امیرمهدی بود که این بار لباس چهارخانه مشکی نقره ای به تن داشت با شلوار لی مشکی. هیچ وقت حورا به صورت او دقت نکرده بود. از دیدن دوباره اش انگار ارام شد. نمی‌دانست چرا وقتی او را می‌بیند این همه آرامش می‌گیرد. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
✅ پیامبرص؛ 👈هر ڪس بہ او بدبختی یا فشار و ناراحتی برسد سی هزار مرتبہ بگوید ✨استغفر الله ربی و اتوب الیه ✨ 🔷خداوند براے او فرج حاصل مے ڪند 📚المجتبی ۶۸ عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💢علاقـه پیدا کردن بـه و 🧎🏻🧎‍♂ ✍🏻 اگر کسی در نماز بی رغبت باشد ٬ آیات زیر را با نیت خالص و توجـه بـه خدا و معنی آن بنویسد و با خود نگاه دارد در خواندن نماز او را ذوقی پیدا شود . آیات ۵۶و ۵۷ و ۵۸ سورہ ذاریات: ومَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ 🌱 📗منبع:خواص آیات قرآن کریم ص ۱۶۰ عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❇️ سجده هنگام 💚 حضرت امام رضا عليه‌السلام: ✍ هنگامى كه خسته و بی‌تاب و توان شده باشى 👈 سجده كن، سپس گونه راست و پس از آن گونه چپ خود را بر زمين بگذار و در هر يک بگو: «يا مُذِلَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ، يا مُعِزَّ كُلِّ ذَليلٍ، قَدْ وَحَقِّكَ بَلَغَ مَجْهُودي، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَ فَرِّجْ عَنّي» اى خواركنندۀ هر زورگوى عناد پيشه اى عزيزكننده هر ذليل، به حقّ تو سوگند كه ناتوان شده و بى‌‏تاب گشته‏‌ام، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و گشايشى در كارم بده 📚 فقه الرّضا عليه السلام، ص ۳۹۳ علیه‌السلام عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨هر کس به خواندن سوره والذاریات ادامه دهد و حداقل یک بار در روز بخواند حلال برای او رسد بطوری که متحیر شود✨ 📚 ختومات مقدم عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
⬅️در حاشیه منهاج علامه از مولایمان حضرت علی علیه السلام روایت است که فرموده اند : اگر از یا بترسی بعد از نماز شب و قبل از نماز صبح روی به جانب خانه آن ظالم و کن و هفت نوبت بگو : 🌸🍃بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ 🍃🌸 📚ڪلیات مفاتیح الحاجات ص 198 و 199 عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
بر روی 4 برگ کاغذ بنویس و سپس آن ها را در چهار گوشه مغازه یا چهار طرف متاع مورد فروش پنهان کن و آن مکان پاک باشد . و این آیات را باید نوشت : 🍃🌺یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و انهارا و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی الیل النهار ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون یا شکیکفی یا قاهر و یا مغنی یا رزاق یا وهاب یا الله🌺🍃 📚میرداماد کبیر ص 58 عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✴️با لباس طاهر و نیت خالص دو رڪعت نماز بخواند و بعد صد مرتبـہ صلوات بفرستد و هر روزے 1000 مرتبـہ یا علے تا مدت یازدہ روز بدون تعطیل و روز دوازدهم را نگوید تا بـہ مطلب و خویش نائل گردد وقتے ڪـہ موفق شد هزار مرتبـہ را بگوید ڪـہ مجموعا دوازدہ هزار مرتبـہ مے شود . نماز و صلوات قبل از شروع و بعد از ختم از شرایط مهمـہ است🌿 📚گلهاے ارغوان ج 1 ص عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💯طریقـہ ختم یا باسط بدین گونـہ است : 🌻سـہ شب یڪ در میان ( یعنے از شش شب سـہ شب خواندہ شود ) ثلث آخر شب با حضور قلب و در هر شبے 1424 مرتبـہ بگوید ان شاء اللـہ روا مے شود خصوصا بـہ جهت ضیق معیشت و گویند بسیار مجرب است ☘ 📚گوهر شب چراغ ج 1 ص 175 عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔥 ان‌شاءالله به بهترین شکل ممکن انجام خواهد شد، اما باید بدانیم که؛ ✍ همچنان زد و خوردهای بین جبهه حق (به رهبری ایران) با ائتلاف صهیونیستی - انگلوساکسونی (به رهبری آمریکا) ادامه دارد. 💥 اما اوج این نبرد که به اصلی و منتج میشود؛ دقیقا بعد از (فرورفتن شهرک حرستا دمشق به درون زمین، احتمالا ناشی از زلزله) و (هرج و مرج در غرب و شاید جنگ جهانی سوم) حادث خواهد شد. ✍ باید محکم باشیم. روزهای حساسی در پیش است. زد و خورد، جزء لاینفک هر نبردی است. حالا که ما در یک بزرگ، وسط معرکه و بین جبهه‌ی انسانیت و آزادگی و شرافت با قرار گرفته‌ایم. ☑️ این نبرد آخرالزمانی، طبق پیشگویی‌های قرآن، انجیل، تورات و احادیث اهل بیت علیهم‌السلام، قطعا ما هستیم. مشروط بر اینکه به وظایف خویش در عمل کنیم. در شرایط برای دیگران، همت شبانه‌روزی کنیم و جمع خودمان را بزرگ و بزرگتر کنیم. در این مسیر، عزیزان زیادی فدا خواهند شد. نباید در پیروزی‌ها مغرور شویم. باید بر سختی‌ها و شدائد، کنیم و با تقویت دائم خود، به زیبای بشری بیاندیشیم و برای آن بکوشیم و بدانیم رسیدن به ناب، سخت است! 🔥 احتمالا دشمن، فاز جنگ ترکیبی نظامی - امنیتی - رسانه‌ای خود را خواهد کرد. 📌 عزیزان؛ هر چه پیش آمد و هر کسی در هر لباسی، هر سخنی گفت، بدانیم: ✍ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 آیا واقعاً سحر و جادو وجود داره؟ | منبع : صهیونیسم شناسی در قرآن جلسه ۵ آرشیو اختصاصی دعاهای صحیفه‌ جامعه سجادیه در دفع شیاطین و طلسم‌ها: @sahifeh_sajjadiyeh_jameeh ‌‌‌🇮🇷 🚀🔥 عج ❤️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
صحیفه .mp3
5.94M
🛡چرا من قادر به استفاده از حرزها و دعاها برای دفع حملات شیاطین و طلسم‌های بدخواهان نیستم و به سرعت در بحران‌ها آسیب می‌پذیرم؟ آرشیو اختصاصی دعاهای صحیفه‌ جامعه سجادیه در دفع شیاطین و طلسم‌ها: @sahifeh_sajjadiyeh_jameeh | ‌‌‌🇮🇷 🚀🔥 عج ❤️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ✍قرار ما با شما: جدایی ناپاکان از پاکان ◽سنت خدا محافظت از آبروست ◽خودش را عریان کرده تا.... ⬅️ عفت و غیرت مؤمن، حساب کار را دارد. 📌برگرفته از جلسات « جهاد با نفس» عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مهریه فاطمه زهرا را از چنگ دشمن در می‌آوریم.mp3
1.18M
🎙️ 🔘 حرام است راه رفتن روی زمین برای... ✍ما مهریه فاطمه زهرا را از چنگ دشمن در می‌آوریم. 📌برگرفته از جلسات «عنصر جهادی جهانی» 🪧 عج 🪧 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑اسرائیل کشور نیست بلکه ناموس غرب است 💥اسرائیل یک کشور نیست، اسرائیل دژ استعمار غرب در جهان اسلام است 💥سقوط رژیم اسرائیل، سقوط کل استعمار در جهان اسلام هست 💥با سقوط اسرائیل تمام این رژیم‌های دست نشانده سقوط می‌کنند... ‌‌‌🇮🇷 🚀🔥 عج ❤️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❓🤔 شاهکارجدید دولت ۱۴ 🔺️ منصبی دیگر به نا اهلان واگذار شد؛ خانوم خانوما ، نادره خانم رضایی فعال(فحاش) سیاسی از خائنین امضاء کننده نامه به اوباما برای اعمال تحریم‌علیه کشورمان ، در وزارت ارشاد مسئولیت معاونت فرهنگی را قبضه کرد ،،،! 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
⛔️ عواقب خطرناک تأخیر در حمله ایران : ۱. پیش‌دستی اسرائیل ۲. وقوع آشوب، خرابکاری و ترور بزرگ ۳. تضعیف جبهه لبنان و سوریه ۴. سرد شدن حرارت داخلی ۵. زائل شدن مشروعیت بین‌المللی حمله ۶. کاهش تاب‌آوری مردم ۷. افزایش سرما و ناترازی ۸. مخالفت دولت ۹. ائتلاف منطقه‌ای ترامپ ۱۰. معامله پوتین و ترامپ 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
⛔️ شبانه قیمت هر خودرو ۱۰۰ میلیون تومان رفته بالاتر! 👈 همه این اقدامات برای ایجاد التهاب در داخل جهت نجات و تنفس دشمن صهیونیستی است ، همین 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ دلِ من هست نظر کرده و آبادِ رضا همچنان کلبِ میانِ حرم،آزادِ رضا اربعین پایِ پیاده به یقین فهمیدم که بَراتِ حرمم را به خدا داده،رضا کربلا،شاه،به من گفت:دلت را بِبَرُ گره‌ای زن تو به آن پنجره‌فولادِ رضا یک زیارت که ولو عکسِ حرم دیدن هست کرده این چشمِ مرا مست و معتادِ رضا اسمِ‌من بهرِ گداییِ‌درش ثبت شده در میانِ ورقِ دفترِ اسنادِ رضا بعدِ ایوان نجف بر دل ما میچسبد سجده‌رفتن وسطِ صحنِ‌گوهرشادِ رضا 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
در رهگذرم بیا فقط یڪ لحظہ در چشم ترم بیا فقط یڪ لحظہ در لحظہ احتضار اگر زحمٺ نیسٺ بالاے سرم بیا فقط یڪ لحظہ 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🏴 دنیایم یخ زده است خورشـــــیدِ جان کجایی؟... کوچه هایِ فاطمیه... بویِ غم گرفته... این روزها داغدارِ غمِ کوچه هاست... و چقدر خوب مادری می کند برایِ ... وااااای از دلِ واستخوانی که در گلویش شکسته... کاش این فاطمیه بیایی... تا دیگر غمِ و غربتِ و داغِ دلِ علی تازه نشود... وغربت یعنی فاطمیه بدونِ تو!... مهربانم... کوچه هایِ فاطمیه صدایِ قدمهایِ تو را کم دارد... کاش طنینِ صدایِ دنیایِ بخواب رفته را بیدار کند... او ایستاد پای خویش... ‌‌فقط خدا می‌داند این روزهای بی فاطمه چه بر قلب مهربان مولایم می‌گذرد عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕