#اعتماد ۶ پوزخند روی لب جاریم از چشمم دور نموند میدونستم که داره با خودش میگه من میخوام بهشون یه دستی بزنم منم صبر کردم یه چند دقیقه ای گذشت و همهمه بدی توی جمع به وجود اومده بود همه میگفتن یعنی چی؟ هی به هم تهمت میزدن. من یک دفعه فلش رو زدم به تلویزیون و روشنش کردم همه فیلم جاریم و شوهرمو دیدن گفتم من اول فکر می کردم که دو تا برادر هماهنگ کردی طلاها رو بردارن ولی بعد دیدم که برادرتم خبر نداره خودمم هرچی منتظر موندم که بهم حرفی بزنی نزدی بعدم تو اگه بخوای یه همچین کاری بکنی من که زنتم محرمتم باید با من می کردی تو چه سَر و سِری با زن داداشت داری که با زن داداشت رفتی این کار رو انجام دادی؟ چرا زن داداشت باید از من به تو محرم تر باشه؟ من دنبال این بودم که ببینم چرا شوهرم بدون اینکه به من بگه این کارو کرده یه دفعه جاریم از جاش بلند شد گفت آره ما برداشتیم حقمون بوده ما می خواستیم بعد از مرگ این نامادریه با تقسیم کنیم بین خودنون چون حق ماهاست نه اون زنیکه اصلا هم از کارمون پشیمون نیستیم و خیلی هم کار خوبی کردیم من خیلی ناراحت شدم انتظار هر چیزی رو داشتم جز این واقعا دلم شکست پدرشوهرم شروع کرد پاهاشون دعوا و مدافعه و گفتش که باید طلاها رو بیارید پس بدید اونام قبول نکردن پدرشوهر منم زنگ زد پلیس از طرفی هم برادرشوهرم که خیلی ناراحت بود و دعوا میکرد پلیس ها اومدن جاریم و شوهرمو بردن بدترین شوک زندگیم اون شب به من وارد شد اون فیلمم بردن به عنوان مدرک جاریم به محض اینکه دستگیر شد طلاها رو پس داده بود برادرشوهرمم از پدرشوهرم خواهش کرد که رضایت بده وقتی که رضایت دادن من طلاقمو گرفتم چون تحمل زندگی با این آدم رو نداشتم ش اما برادرشوهرم نه از جاریم طلاق نگرفت بهش گفت باید بمونی زندگیتو کنی چون اگه طلاقت بدم تو خیلی هاری و میری ابرو ریزی میکنی نامادری شوهرمم فوت کرد من دیگه از هیچی خبر ندارم ولی اون روز واقعا دلم شکست هنوزم برام سواله چرا با جاریم اینکارو کرد سه سال بعد خدا مردی رو سر راهم قرار داد که من میتونم بگم یه فرشته روی زمین بود خیلی مهربون و خیلی خوش برخورد با همدیگه ازدواج کردیم و انقدر رفتار شوهرم محمد خوب و معقوله که بیشتر از چشمهام بهش اعتماد دارم مدام خداروشکر می کنم که همه چیز برام روشن شد توی اون زندگی پایان کپی حرام

🔰در گرفتاری ها این دعا را بخوانید 🍁 از حضرت زین‌العابدین (علیه السلام) روایت شده که می‌فرمایند : 🌸 پدرم در روز عاشورا مرا به سینه خویش چسبانید و در حالی که از زخم‌هایشان خون، فوران می‌کرد، 💐 فرمود: ای فرزند! دعایی را که فاطمه (علیها السلام) آن را به من آموخت فراگیر، او از رسول الله (صلی الله علیه و آله) و آن حضرت نیز از جبرییل آن را فرا گرفته بود تا در حوائج، مهمّات، اندوه و حوادث تلخی که بر او وارد می‌شود و پیش‌آمدهای عظیمی که رخ می‌دهد آنرا بخواند. ☘ سپس فرمود: بخوان: 🌺 بحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا به جای«و افعل بی کذا و کذا» حاجات خود را ذکر کنی. 📔 دعوات، قطب‌الدین راوندی، ص۵۴ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @TasirZekr