❤️‍🩹 برای یکبار هم که شده با روانشناس صحبت کنیم 🙏🙏 روانشناس متخصص میتونه مشکلاتی مانند مشکلات زناشویی،تربیت فرزند،افسردگی،ازدواج،استرس و اضطراب رو واسه همیشه حل کنه👍 ✅مرکز مشاوره تلفنی همکده با کمک روانشناسان برتر ایران به صورت شبانه روزی آماده پاسخگویی به سوالات شما عزیزان است 📞 لینک ارتباط تلفنی با مشاور متخصص👇 https://hamkadeh.com/landings/muLzK https://hamkadeh.com/landings/muLzK

#ثروت_شوهرم ۱ بابام وضع مالی خیلی بدی داشت یادمه هر چقدر می دویید و تلاش می کرد به هیچ جا نمی رسید تا زمانی که من بچه بودم نوجوون بودم و بزرگ شدم هیچوقت یادم نیومده بود که مامانم به بابام اعتراضی بکنه و بگه چرا وضع زندگی ما اینجوریه هیچوقت هیچ اعتراضی به شرایط زندگیمون نداشت من دلم نمی خواست مثل مامانم زندگی کنم اصلا دوست نداشتم با مردی زندگی کنم که توان مالی خرید خیلی چیزارو نداره و بخوام حسرت بکشم، یادمه مامانم همیشه حسرت همه چیزو می کشید همه خرید میکردن و مامانم با بهونه های مختلف که خوشم نمیاد تابع مد نیستم دوست ندارم پولمو خرج این چیزا بکنم خودش رو توجیه می کرد که نخره اما می دیدم که یکی از نزدیکانمون یه چیز جدیدی میخره مامانم چجوری نگاه میکنه خب تو خونه ما نماز خوندن و انجام واجبات دینی خیلی مهم بود منم انجام می دادم سر هر نمازم از خدا شوهر پولدار می خواستم انقدر به این کار ادامه دادم و هرکی که میومد خواستگاری رو رد می کردم و انقدر دعا کردم تا بالاخره یه نفر اومد خواستگاریم که وضع مالی خیلی خوبی داشت بنده خدا درس آنچنانی نخونده بود وقتی که رفتیم توی اتاق حرف بزنیم بهم گفت من از وقتی که یادمه فقط کار کردم جمع کردم که یه زندگی خوب برا زنم درست کنم به مادرم گفتم زن میخوام که به واسطه این اونامونو شما رو به من معرفی کرد زندگی خوبی براتون درست میکنم اما فقط ازت صداقت میخوام منم قبول کردم و همین کار رو کردم بعد از اینکه عقد کردیم تنها اولویتم برای زندگی با همسرم صداقت بود حتی اگر میدونستم به ضررمه راستشو می گفتم دوسال بعد از زندگی مشترکمون خدا یه دختر بهمون بده دیگه زندگیمون با وجود دخترم کاملا کامل شد هیچ حسرت و ناراحتی نداشتیم مادرشوهرم از همون اول از من خوشش نمیومد چونکه فکر می کرد حالا من اومدم و صاحب اون پولا و ثروتی که پسرش داشته شدم و منم به اون اهمیتی نمی دادم ولی اون همچنان به دشمنی و اذیت کردن من ادامه می داد با وجود اینکه یه بچه داشتم همچنان نشسته بود زیر پای شوهرم و ازش می خواست که منو طلاق بده نمیدونستم چرا اینجوری می کنه وضع مالی شوهرم حتی از پدرش هم بهتر بود بارها تلاش کردم یه جوری به مادرشوهرم نشون بدم که اینطوری نیست ادامه دارد کپی حرام

#ثروت_شوهرم ۲ تلاش های مادرشوهرم و تو تمام این سالها باعث شده بود که به این نتیجه برسم که شوهرم هیچ جوره دست از من نمی کشید زندگی من خیلی قشنگ بود دخترم حسابی به پدرش وابسته بود و با همدیگه زندگی قشنگی داشتیم و مادرشوهرم همچنان برای شوهرم دنبال یه زن خوب می گشت و می رفت براش دختر می دید اما شوهرم محل بهش نمیذاشت چند بار که من ناراحت شدم و خیلی حرص خوردم بهم گفت مهم منم که تو رو خیلی دوست دارم و عاشقتم دیگه به حرف بقیه چرا اهمیت میدی که ببینی چه خواسته ای دارن مهم ماییم که با هم خوشبختیم بذار بره برای خودش دختر بببینه من که خواستگاری کسی نمی میرم و کسی جز تو ملکه قلبم نیست منم دلخوشیم همینا بود تا اینکه کم کم سردردهای شوهرم شروع شد هر کاری می کردم که سردردش خوب بشه خوب نمیشد و بدترم میشد هرچی هم بهش می گفتم برو دکتر به حرفم گوش نمیداد بارها بهش التماس کردم که بیا بریم دکتر شاید مشکل جدی باشه ولی به حرفم گوش نمی کرد و قبول نمی کرد که بریم دکتر هر روز سردردهاش بیشتر از قبل می شد و کاری هم از دست من بر نمیومد و حتی به حرفم گوش نمی داد بالاخره دیگه از درد طاقت نیاورد و رفت دکتر تشخیص دکتر سرطان بود خیلی دلواپسش بودم شوهرم به محض اینکه فهمید سرطان خون داره همه اموالشو زد به نام من بهش گفتم چرا این کارو می کنی گفت دکتر بهم گفته که سرطان من از نوع بدخیپه منم که خودم میدونم میمیرم پس لزومی نداره چیزی به نام من باشه میخوام هرچی که دارم مال تو و دخترمون بمونه بهش گفتم به خدا تو زنده مونی هر دکتری لازم باشه هرجای دنیا باشه میریم همه چیزو میفروشیم فقط تو رو نجات بدیم ادامه دارد کپی حرام