eitaa logo
‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
173 دنبال‌کننده
539 عکس
2 ویدیو
0 فایل
واژه‌ی اسپانیایی ِNefelibata به معنای کسی که بین اَبر رویاهاش، تصورات و ذهنش زندگی می‌کنه و ‹ راه‌روندهٔ‌ابر ›معنای‌لغویشه . من؟ یه آشنای قدیمی ، اِلدای سابق ِایتا . صحبت؟ https://daigo.ir/secret/9389429714
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌؛ مآه به من خیره شده‌ست ، مادربزرگ همیشه می‌گفت: مآه ، همان لیلی‌ومجنون ِقصه‌هاست ، همآن رومئوی بی‌ژولیت ، سهراب ِبی تهمینه. می‌گفت ماه ، عاشق ِشمس‌بانو بود ؛ تمام ِوجودش از او بود و شمس نیز مآه را دوست می‌داشت. اما روزی ، پای زمین به میآن آمد ! او مآه را برای خود می‌خواست. زمین ، کوچکتر از شمس اما قدرتمندتر بود! مآه توان مقابله نداشت و شمس محکوم به دوری شد. ‌ ‌ ‌ ‌مادربزرگ می‌گفت مآه ناچار دور زمین می‌گردد و شمس روزنه‌ای از وجود خویش را به عنوان نور به قمر داد. و زمین ، چون ظالمی میان این دو فاصله افکند!گآه روزگاری ، پس از سالی ؛ مآه در زمان کوتاهی رخ خویش را سمت شمس می‌گیرد! آغوشی کوتآه می‌گشاید و باز ، خداحافظی‌ای تلخ تا آغوشی دگر.. ‌ ‌ ‌ ‌داستان های مادربزرگ معمولا تلخ بود ، همیشه آخرشان یا جدایی بود ، یا مرگ! عجب بود ، آنروز گردن‌آویزش را روی زمین دیدم و گشودمش. عکس ، عکس ِپدر بزرگم بود! پدربزرگی که در جوانی های مادربزرگم ، دیگر به خانه برنگشته بود. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌-دفترچه‌ی‌نِفِلیباتا، صفحه‌ی‌چهل‌وهشتم. مادمازل‌الدا، 2024/11/8 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌؛ ما انسان ها گاهی محکوم می‌شویم! محکوم می‌شویم به لبخند زدن ؛ خندیدن ،شاد بودن..! محکوم می‌شویم به غمگین بودن ؛ اشک ریختن، شکستن ! محکوم می‌شویم به ایستادن ؛ قامت راست کردن ُنشکستن ! ما به خیلی چیز ها محکوم می‌شویم که گاهی از آنها متنفریم ! اما این محکوم شدن ها و حکم هاست که زندگی را ،سرنوشت را آرام به جلو می‌برد.! ‌ ‌-دفترچه‌ی‌نِفِلیباتا،صفحه‌ی‌چهل‌ونهم. مادمازل‌الدا، 2024/11/9 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝒩𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌, #pic . Aesthetic ؛
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ؛ امروز هوآی شهر چون دل ِمن گرفته است. ابرها در جست‌وجوی فرصتی برای گریستن به پیشگاهم نزدیک گشته‌اند. هوا ، مِه‌آلود و گرفته‌ست! و من چون هوآی امروز خسته ، گرفته و فرار کرده از دنیا ، به پیش ِتو پناه‍ آورده‌ام. جدیدا خواب می‌بینم ، خواب‌هایم همه مخوف‌اند ! همیشه درحال ِفرار از چیزی نا‌معلوم ، می‌دوم. نمی‌دانم کِی این دویدن هایم پایان می‌پذیرد اما من خسته‌تر از آنکه بخواهم بپذیرم ، میدوم! ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌به کجا ؟ نمی‌دانم ، اما دلم می‌خواهد آخر این راه تو باشی! تو ایستاده باشی و با لبخندی ، خستگی‌هایم را مانند گذشته ز تنم دور کنی. ‌ ‌ ‌ ‌ می‌دانم که مرا به باد فراموشی نسپارده‌ای ، می‌دانم که هنوز میآنمان نخ سرخی بسته است. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ راستی ، هوا دیگر ستاره‌ات را نیز نشانم نمی‌دهد! دیگر حتی نمی‌دانم اینجا کجاست ، من کجایم ! من کیستم. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌-دفترچه‌ی‌نِفِلیباتا،صفحه‌ی‌پنجاه. مادمازل‌الدا، 2024/11/10 .
خب ، این دو نآشناس‌های ِنفلیباتاست. اینجا قابل ِدسترس‌تر ، اینجا برای شاید عکسی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌؛ یک روزی ، بآران بر تن ِخشک ِبیابان بارید ، شست و شست ! عشق‌هارا ،غم‌ها‌را ،دوست‌ها‌را. ‌ ‌ ‌ ‌باران بر تن ِمن بارید ، می‌خواست اندوه‍ را بشوید از درون من اما ! اما مگر می‌شد؟ او چون روح با وجود ِمن درهم‌آمیخته شده بود . ‌ ‌ ‌ ‌ ‌باران ز من دست کشید ، همانند دنیا و آدمیانش! می‌دانستم دیر یا زود او نیز ز من و روح ِغمگینم دست می‌کشد. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌حال ، من ِعزیز ! من ماندم و تو ! تویی که در آینده آنگونه به من لبخند می‌زنی ، لبخندت ترسناک است اما دلنشین ؛ از آن خنده‌هاست که مدتها بر لبانم نشسته است ،همان خنده‌ای که ز من ربودی! گویی می‌خندی انگار دنیا را گرفته‌ای ، چونان میخندی گویی در قله های سعادت ایستاده‌ای. . . ! ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌-دفترچه‌ی‌نِفِلیباتا،صفحه‌ی‌پنجاه‌و‌یک. مادمازل‌الدا، 2024/11/11 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
ویران‌ شده‌را حوصله‌ی منت معمار نباشد ؛ ویرانه‌ی مارا بگذارید که ویرانه بماند.. -