سلام عزیزان 🌷
تابحال شده دلتون بگیره و بخواین با کسی حرف بزنید
ولی گوش شنوا نداشته باشید؟
الان یهویی شماره بهترین آدم دنیا پیدا کردم کسی ک اسمش غم عالم میبره
اگه توهم مث من دلتنگی زنگش بزن منتظرته.
سلام منم برسونید و التماس دعا
🔶 #سلامبهآقااباعبداللهالحسین(ع)
☎️ #ارتباطمستقیمباحرمارباب😍👇
📞 ۱۶۴۰
🎁ضمنا اینکه این تماس اگه با خط همراه اول باشه کاملا رایگانه و هیییچ هزینه ای نداره
💚مستقیم وصل میشید به روضه منور و اطراف ضریح اباعبدلله اما حسین علیه السلام❤️🥺
هر چه میخواهد دل تنگت...بگو!...
التماس دعا... منم دعا کن🥺
@Neveshtehaidel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامہ دادهست
ولی...
عادت یوسف اینست
عطر او زودتر از نامهرسانش
برسد!
#اللهمعجللولیکالفرج🌱
❥᭄ ⃟
@Neveshtehaidel
گاه نوشته های دل💕
امروز هم که نیامدی یوسف زهرا😔 تا کی چشم انتظارت باشیم😔 بین خودمان می ماند؟؟ دلم را خوش کرده ام به
🌱
و قصه ی ناتمامِ نیامدنت را کی پایان میدهی؟ 😔
جهان منتظر آمدنت شماست...
@Neveshtehaidel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷امامرضا در زِندان (دوربین مخفی)
🔸به زِندانی که هیچ کَس و کاری نداره میگن: یک نفر ضامنت شده.
زندانی با تعجب جواب میده: من که هیچ کَسو ندارم
#ازدستندید
#پیشنهاددانلود
@Neveshtehaidel
🌼🌱
ای دل مگر نگفته ام از عشق دور باش
عاشق شدی...؟ بمیرم الهی صبور باش!🙃
@Neveshtehaidel
🌷🌱
امام زمان (عج) خطاب به علی بن مهزیار:
میدانی چرا ما را نمیبینی؟
۱_ برای اینکه شما دنبال این هستید که مال خود را افزایش دهید
۲_ بر ضعفای مومنین با تکبر برخورد میکنید
💔😔
@Neveshtehaidel
گاه نوشته های دل💕
🌷🌱 امام زمان (عج) خطاب به علی بن مهزیار: میدانی چرا ما را نمیبینی؟ ۱_ برای اینکه شما دنبال این هست
.
شرمنده ام اگر که نمیبینمت😔💔
🌼🌱
جزوه هایم پر شعر است نمیدانم کی؟
درس،دست از سر شاعر شدنم بردارد
@Neveshtehaidel
•اولِ هفته بگویید حسن جان رخصت•
•تا که رزق،از کرمِ سـفـرهی ارباب رسد•
#حضرٺجانانرخصټ🖐
@Neveshtehaidel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
البته که تمام آیات قرآن زیباست🌱🌷😍
@Neveshtehaidel
گاه نوشته های دل💕
البته که تمام آیات قرآن زیباست🌱🌷😍 @Neveshtehaidel
ولایحزنک قولهم🥺 حرفای اونا تو رو ناراحت نکنه🥺😢
#الله
#سبحانالله
ولی فقط یه حافظ قرآن میتونه قشنگی آیات قرآن رو بیشتر درک کنه😍🙃
#الحمدللهمنکلنعمة
یکی از اعضای کانال یه مشکلی براش پیش اومده میشه دعاش کنید🙏
اگه میشه یه صلوات بفرستید واسه حل مشکلش🙏🤲
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🤲
برنامه تون برای فردا چیه؟
میرید شمال یا میآید مرقد؟
تکلیفتونو مشخص کنید میخام برنج خیس کنم🤦♀😁
@Neveshtehaidel
گاه نوشته های دل💕
🌱😔
.
آقای امام رضا!
ولی این منصفانه نیست که نمیطلبی!
دل را بنگر... و آرامش کن با حریمت...
همه رفتند بخوابند...
منم و در به دری...
فکر اینکه چه زمان کرب و بلایم ببری😔
گاه نوشته های دل💕
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۶۵: یک گوشی از جیب پیراهنش درآورد. دکمه ای را فشا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم»
⏪ بخش ۶۶:
باورم نمی شد رد پای پدر و سازمانش در تمام بدبختیهایمان پرسه می زد.
مبهوت از اتفاقاتی که نیمچه زندگی ام را زیر و رو کرده بود، مشتاق شنیدن در سکوتی پر هیاهو، چشم به لب های حسام دوختم. فرشته ی نجاتی که نفس کشیدن دانیالم را دِین به او داشتم و خدایی که در اوج بی خدایی، هوایم را داشت.
متانت صدایش در گوشم زنگ خورد:
ـــ به واسطه ی نزدیکی به دانیال متوجه شدم که تمایلات مذهبیش زیاده، هرچند که رو نمی کنه، اما زمینه شو داره. پس بیش تر و بیش تر روش کار کردم.
تصویر نمازهای دانیالِ آن روزها و خنده هایی که می دانستم قشنگ تر از سابق است، در خاطراتم مرور شد. حالا که فکر می کنم، می بینم جنس خنده ها و نمازهایش، شباهت زیادی داشت به حسام این روزها. حواسم را به گفته هایش دادم.
- از طرفی خبرچینی که تو داعش داشتیم، تو یکی از بمبارون های سوریه کشته شد و عملاً کسی وجود نداشت تا بسته ی حاوی اطلاعاتی را که رابطمون جمع آوری کرده بود، بهمون برسونه.
کنجکاوی ام گل کرد و جمله ای به زبانم آمد.
ـــ چه اطلاعاتی؟
تبسمش کم رنگ شد و پس از مکثی ادامه داد:
ـــ یه فهرست از اسامی افراد عضوگیر و کلیدی که سعی داشتن واسه اهداف داعش تو ایران فعالیت کنن. یه مقدار هم اطلاعات دیگه که جزو اسرار نظامی محسوب می شه.
تعجب کردم. یعنی ایران تا این حد هوشیار بود؟
ـــ شما توی داعش رابط دارین؟ شوخی می کنین دیگه!
ـــ نه کاملاً جدی گفتم.
پدرم حق داشت. ایرانیها این توانایی را داشتند تا ترسناک تر از بزرگترین ابرقدرت ها باشند. ترسی که در دایره ی دیده او، اسمی از سپاه پاسداران را قلم می زد.
ـــ شما دقیقاً چه کاره هستین؟ نکنه پاسدارین؟
نام ژنرال معروفشان را در ذهن مرور کردم؛ مردی که سر نترسی داشت، گزارش بیباکی اش هر روز سرخط خبرها بود و با پاسدارانش، هراسی به جان داعیان قدرت انداخته بود که غربیها، آرزوی به باد دادنش را داشتند؛ حسام را در ذهنم مرور کردم و خلق و خوی دوست داشتنی اش را.
اشتیاق شنیدن، خط ناآرامی می کشید بر صفحه صبرم. باز هم گوش جان سپردم به حرفهایش.
- تهدیدهای سازمان روی دانیال زیاد شده بود و این جریان حسابی کلافه ش کرده بود. ما وارد عمل شدیم و باهاش حرف زدیم؛ تمام جریان را برایش تعریف کردیم. از تهدید خونوادش توسط سازمان منافقین تا نقشه ی داعش که هنوز اجرایی نشده بود. اون دیگه می دونست که ما از همه چیز باخبریم و بهش اطمینان دادیم که امنیت خونوادش رو تأمین می کنیم.
به میان حرفش پریدم.
ـــ به این شرط که به درخواست شما وارد داعش بشه و اون اطلاعاتی رو که رابطتون جمع آوری کرده به دستتون برسونه! درسته؟ پس شما معامله کردین. جون خونوادش در قبال اطلاعات!
در سکوت به جملاتم گوش داد و با آرامش گفت:
ـــ نه، این طور نیست. امنیت دانیال اصلی ترین دغدغه ما بود و هست. ما فقط کل جریان رو از جمله دسترسی به اون بسته، که حاوی اطلاعات بود، براش توضیح دادیم و اون به دلیل تنفری که از پدرتون، سازمان، و وابستگانش داشت پیشنهادمون رو تو هوا زد. همین! بعد از اون، من بارها باهاش حرف زدم و خواستم منصرفش کنم، چندین و چند بار بهش گفتم که حتی اگه این کارو انجام نده، باز هم امنیت خونوادش تأمینه. اما اون می گفت می خواد انتقام بگیره. انتقام تمام بدبختی ها و سختی هایی که مادر و خواهرش از جانب افکار سازمانی پدرش متحمل شدن. افکاری که حالا پای داعش رو به زندگیش باز کرده بود. به خواست و اصرار خودش، عملیات شروع شد، دانیال نقش یه نابغه ساده رو به خودش گرفت و سوفی به عنوان دختری زیبا و مهربون که از قضا مبلّغ داعش برای جذب نیرو تو آلمانه، وارد بازی شد. بی خبر از این که دارن رو دست می خورن. بعد از یه مدت دانیال قیافه ی یه مرد عاشق به خودش گرفت که مثلاً تحت تأثیر سوفی، داره روز به روز به تفکرات داعشی نزدیک می شه؛ از شکل و ظاهر گرفته تا افکار و اعتقادات. طوری که حتی شما هم این تغییر رو به عینه حس کردین، ریش های بلند و سر تراشیده ی دانیال در ذهنم تداعی شد با اخلاقی که دیگر جایی برای تحمل نداشت و کتکی که از دستانش خوردم. حرف های حسام، روزگار سیاهم را به رخم می کشید.
⏪ ادامه دارد...
.................................
@Neveshtehaidel