eitaa logo
سیاست بدون روتوش
98 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
3 فایل
راه ارتباطی و دریافت پیشنهادات و انتقادات: @Sarbaz14033
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 هدیه کندی به شاهنشاه: 🔸فرح دیبا (همسر شاه)می‌گوید: موقع مسافرت ما به آمریکا محمد رضا دستور داد جواهرات متعلق به همسر ریچارد شیردل را که یک میلیون دلار ارزش داشت از یک حراجی عتیقه معروف در لندن خریداری کنند تا ما به ژاکلین کندی هدیه بدهیم! 🔶ژاکلین وقتی چشمش به هدیه سخاوتمندانه محمدرضا افتاد که علاوه بر میلیونها دلار جواهر، میلیونها دلار ارزش تاریخی داشت، از فرط خوشحالی محمد رضا را بوسید! 🔸اما کندی در برابر این هدیه گران بها، یک قطعه کروات پوسیده و رنگ و رو رفته به محمدرضا داد و مدعی شد که این کروات متعلق به جورج واشنگتن اولین رئیس جمهور آمریکا بوده است! 🔸سال‌ها بعد وقتی یک شب در نوشهر به اتفاق ملک حسین پادشاه اردن نشسته بودیم و از هر دری صحبت می‌کردیم، این داستان را برای ملک حسین گفتم، و او با تعجب گفت: یک کروات هم به او داده و مدعی شده‌اند متعلق به جورج واشنگتن بوده است. 🔸محمد رضا با شنیدن این مطلب فحش رکیکی داد و گفت: این پدر سوخته‌ها هر چه کروات و جوراب دسته دوم و کار کرده دارند را به پادشاهان و رؤسای کشورهای جهان سوم می‌دهند و می‌گویند عتیقه است و متعلق به جورج واشنگتن و آبراهام لینکلن بوده است! 📚منبع :اسرار دربار پهلوی - هزار و یک روز من، خاطرات فرح پهلوی- در کنار شاه، خاطرات فرح پهلوی @PahlaviFamily
🔥 استعداد ولیعهد: محمدرضا در ریاضیات بسیار ضعیف بود و اصولا حوصله فکر کردن نداشت. او از همان کودکی اهل تفکر عمیق و همه جانبه نبود، زود خسته می شد و بیشتر علاقه داشت پیشنهادات را بپذیرد. این از مسائل بسیار مهمی بود که در زندگی آینده اش بسیار موثر بود و در شیوه کشورداری اش تاثیر عمیق گذارد. در زمینه تاریخ و ادبیات، مسائلی که احتیاج به تفکر عمیق نداشت و حفظ کردنی بود نمرات خوبی می آوردولی چه در تهران و چه در سوئیس وقتی می خواستم برایش شرح دهم که این مساله ریاضی را به این دلیل و به این ترتیب باید حل کرد گوش نمی کرد. البته در تهران مساله ای نبود ولی در سوئیس که توجهی نداشتند که ولیعهد کیست و به او به عنوان یک شاگرد نگاه می کردند کرارا اتفاق می افتاد که معلم ریاضی از او بپرسد این مساله را چگونه حل کرده ای؟ در اینجا بود که محمدرضا در می ماند و معلم می پرسید حل مساله را چه کسی به تو داده است؟ او نمی گفت و من دست بلند می کردم و می گفتم من! نکته قابل ذکر دیگر درباره روحیات ولیعهد این است که او طی دوره شش ساله دبستان نظام در کلاس مخصوص به شاگردان خیلی ظلم می کرد و بخصوص بعضی ها را خیلی آزار می داد. هر روز نوبت یک نفر بود که آزار ببیند ولی هیچ گاه مرا اذیت نکرد و همواره با من صمیمی بود. ⭐ منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد ۱ (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) چاپ 1386 صفحه ۳۲-۳۳ @PahlaviFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اعترافات محمدرضا پهلوی/ در این فیلم محمدرضا پهلوی به وجود 🔸فساد گسترده در حکومتش 🔸نبودن فضای باز و آزاد سیاسی تا چندماه قبل از انقلاب 🔸اشتباه در شیوه حکمرانی 🔸عدم وجود انتخابات آزاد 🔸 فساد سیاسی و اقتصادی و سایر اشتباهات گذشته اعتراف می کند و تلاش می کند با این اعترافات و عذرخواهی، خشم فوران کرده ی مردم را آرام کند. @PahlaviFamily
🔥 تحصیل ولیعهد در سوئیس قرار بود ما در مدرسه لُه روزه تحصیل کنیم، ولی هنوز وضع ثبت ناممان مشخص نشده بود. لذا موقتا ما را به یک مدرسه معمولی به نام «اکل نوول دوشی» در شهر لوزان فرستادند. ولیعهد و علیرضا در منزل یک پروفسور سوئیسی به نام مرسیه پانسیون کردند. ولیعهد شب ها را در خانه پروفسور مرسیه می گذراند و روزها او را با اتومبیل خودش به مدرسه می آوردند. مساله ای که در رابطه با محمدرضا در آن مدرسه رخ داد، این بود که او به علت بلوغ بتدریج عضلات بدنش قوی شده بود. محمدرضا از نظر جسمانی نسبت به سنش نیرومندتر بود و از این امر احساس غرور می کرد. در مدرسه یک محصل مصری بود که زور و بازویی داشت و مشت زن خوبی بود و دنبال حریف می گشت. بعضی وقت ها که دختری در اتاق بود و ولیعهد می خواست برای دخترک خودنمایی کند برای مصری شاخ و شانه می کشید که حریفت منم! ناگهان به جان هم می افتادند و طوری یک دیگر را می زدند که برای پانسمان به بهداری انتقال می یافتند. هر روز همین بساط بود و فردای آن روز تا محمدرضا پیدا می شد، بچه ها سر و صدا می کردند که «برنده مصری است!». او هم مجددا می پرید و مشت می زد و مشت می خورد! خلاصه محمدرضا که تصور می کرد در اینجا نیز مانند ایران می تواند به هم کلاسی هایش زور بگوید از همان آغاز در رابطه خود با دیگران مشکلاتی ایجاد کرد و تعدادی از شاگردان حسابی جلویش ایستادند. او هم فهمید که زورگویی برایش سودی ندارد و حتی سبب تحقیرش می شود به تدریج خودش را با محیط وفق داد. ⭐ منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد ۱ (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) چاپ ۱۳۸۶ صفحه ۳۹-۴۰ @PahlaviFamily
🔥مراسم ملی یا مذهبی؟ جمعه یکم فروردین 1348: امروز مصادف با دوم محرم بود. قبلا عده ای به عرض شاه رسانده بودند که چون دهه عاشورا است خوب است (مراسم) سلام (عید) منعقد نشود. (شاه) به من فرمودند. عرض کردم: «البته چنین اجازه ای نخواهید فرمود. مراسم ملی را که نمی توان فدای این حرفها کرد.» فرمودند: «درست می گویی». آخوندها را هم دعوت کردیم. آمدند و اول صبح تهنیت عرض کردند! به خاطرم آمد که شاه عباس کبیر روز نوزدهم رمضان به کلیسای ارامنه جلفای اصفهان رفت، شراب هایی که می خواست برای پادشاه اسپانیا بفرستد، شخصا چشید و طعم کرد. به وزرا و درباری ها هم امر داد با آن که روزه بودند شراب ها را طعم کردند و تصدیق کردند که خوب است. بعد آن را برای پادشاه اسپانیا فرستاد! وقتی قدرت باشد همه این مسائل حل است. ✍️ پ.ن: این داستان عجیب با واقعیت تاریخی تطبیق نمی کند، ولی گویای شیوه فکر علم -که خود اعتقاد مذهبی استواری داشت- هنگام رویارویی مذهب با سیاست یا سنت های ملی است. ⭐منبع: یادداشت های علم، چاپ 1390 صفحه 153 @PahlaviFamily
🔥معشوقه ولیعهد (۱) محمدرضا از مساله جنسی رنج می برد و به همین خاطر نسبت به دکتر نفیسی (پیشکارش) کینه و دشمنی خاصی پیدا کرده بود! اکثرا به من می گفت: «این پیرمرد دوتا رفیقه دارد که (ارنست) پرون برایش تهیه کرده» و به نفیسی ناسزا می گفت! (نفیسی) علاوه بر این دو (معشوقه) در آپارتمان شیکی که زندگی می کرد یک کلفت داشت. این کلفت مسن بود و قیافه جذابی نداشت، ولی دختری داشت که هم جوان بود و هم زیبا. دخترک خیلی توجه محمدرضا را به خودش جلب کرده بود و غالبا به من می گفت: «چقدر دلم می خواهد او را بغل کنم! این پیرمرد این دختره را به خانه خودش آورده و علاوه بر او دو تا رفیقه دارد!» محمدرضا همیشه به من می گفت که این مساله برایم عقده شده است! این مساله واقعا برای محمدرضا عقده شده بود و در آن سن احساس کمبود شدید می کرد و مسئول این امر را نفیسی می دانست. محمدرضا همین مسائل را و شاید بیشتر از اینها را به پرون هم می گفت و پرون (که واسطه معشوقه های نفیسی بود) متوجه مساله شده بود. در مدرسه له روزه حدود چهل نفر کار می کردند. البته کلفت به معنای ایرانی کلمه نه؛ مستخدمه های خیلی زیبا و تمیز و شیک و جوان. در میان آنها یکی از همه زیباتر و جذاب تر بود و حدود 22-23 سال داشت و توجه محمدرضا را جلب کرده بود. او به پرون گفت حالا که نفیسی چنین می کند من هم از این مستخدمه خوشم می آید، او را به اتاقم بیاور! پرون هم که مستخدم بود راحت توانست مساله را با مستخدمه حل کند و او را با خودش به اتاق ولیعهد می آورد. ⭐ منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد ۱ (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) چاپ 1386 صفحه 48-49 @PahlaviFamily
🔥معشوقه ولیعهد (۲) این جریان ادامه داشت تا روزی که محمدرضا مرا به اتاقش خواست. اتاق من کنار اتاق محمدرضا بود. خودش آمد و در زد و گفت: «بیا اتاق من کارت دارم!». رفتم. دیدم همان مستخدمه در اتاق محمدرضا است و پرون هم نیست. دخترک دستمالی جلوی چشمش گرفته بود ، یعنی ناراحت است و گریه می کند! محمدرضا که دستپاچه بود، به من گفت: «حسین، به مشکل برخورده ام». گفتم: «مشکلت چیست؟» گفت: «من با این خانم تماس جنسی داشتم و ایشان حالا می گوید که آبستن شده است، تکلیفم چیست؟ اگر پدرم بفهمد پوستم را می کند. کافی است که نفیسی مساله را بفهمد و به او بنویسد. کمکم کن! چگونه می توانم نجات پیدا کنم؟!» من پاسخ دادم که بهترین راه پول است و جلوی دخترک گفتم: «ایشان می گویند که از شما بچه ای دارند، خوب باید حرفشان را قبول کرد، دروغ که نمی گوید.» البته معتقد نبودم که چنین مساله باشد، چون مسلما برای آن دختر همخوابگی مساله ای نبود و روشن بود که اگر مساله خاصی نداشت می توانست جلوگیری کند. سپس رو به آن زن کردم و گفتم: «شما می گویید که محمدرضا را دوست دارید، خودتان باید کمک کنید تا مساله حل شود و باید شما حلال مشکلات باشید». دختر گفت: «مشکل من دوتاست. اول اینکه اگر مدیر بفهمد مرا اخراج می کند و بیکار می مانم. دوم اینکه باید کورتاژ کنم». ⭐ منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد ۱ (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) صفحه ۴۹-۵۰ @PahlaviFamily
🔥 معشوقه ولیعهد (۳) گفتم: «بسیار خوب، شما هر مبلغی را که فکر می کنید برای یک سال بیکاری و برای عمل کورتاژ نزد بهترین دکترها، به نحوی که کوچکترین خطری نداشته باشد لازم است حساب کنید و در عدد 3 ضرب کنید و بگویید چقدر می شود!» کمی فکر کرد و گفت: «5000 فرانک!» البته امروزه 5000 فرانک پول زیادی نیست اما در آن زمان خیلی زیاد بود. حقوق ماهیانه دخترک شاید 150 فرانک بیشتر نبود. به محمدرضا گفتم: «بسیار خوب، 5000 فرانک به ایشان بدهید تا برود!» محمدرضا گفت: «این پول را از کجا تهیه کنم!؟ پول ها که همه نزد نفیسی است!» گفتم: «به او بگویید که حسین (یعنی خودم) گرفتاری خانوادگی شدید در تهران پیدا کرده است و احتیاج فوری به پول دارد. شما می توانید و توجیهش را دارید که از من به شدت دفاع کنید.این را از نفیسی بخواهید که به پدرتان بنویسد». (محمدرضا) پول را گرفت و فردای آن روز دخترک را به اتاق خواستیم. 5000 فرانک را شمردم و به دستش دادم. او را اخراج نکردند و خودش تقاضا کرد که از مدرسه برود. ⭐ منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد ۱ (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) چاپ 1386 صفحه 49-50 @PahlaviFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارتشبد ، یکی از پنج نفر افراد نزدیک به شاه است که از دوران کودکی با او حشر و نشر داشته است. کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی نوشته همین فرد است که ابعاد مختلف زندگی و روحیات شاه را مکتوب کرده است. @PahlaviFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اظهارات وزیر اقتصاد پهلوی درباره پس رفت ایران در دوران پهلوی 🎥 در این ویدئو«علینقی عالی خانی» که ۷ سال وزیر اقتصاد پهلوی بود می گوید: 🔸سیستم حکومت پهلوی روز به روز عقب‌افتاده‌تر می‌شد و با قاجار تفاوت چندانی نمی‌کرد. 🔸 شاه به‌خصوص پس از سال ۴۸ تحمل شنیدن صدای مخالف را نداشت و کسی هم جرأت نداشت خلاف نظرش سخن بگوید. 🔸تمام توجه‌ها تنها به تهران و چند شهر بزرگ بود و به سراغ شهرها و روستاهای دیگر نمی‌رفتند. @PahlaviFamily
🔥 رفتار محترمانه شاهنشاه با زنان پنجشنبه 3 خرداد 1352: ... در سرخس خانمی را که نسبتا خوشگل هم بود و از مشهد آمده بود ... به شاهنشاه معرفی کردند که ایشان نماینده سرخس در انجمن (استان) هستند. این هم شرکت مردم حتی در کارهای محلی خودشان است! اتفاقا شاهنشاه توجه فرمودند و فرمودند که این مطلب را نمی فهمم که چطور ممکن است مردم سرخس این جن.. خانم را انتخاب کرده به مشهد فرستاده اند؟ عرض شد: خیر! حزب او را نامزد کرده و انتخاب شده است، حزب حاکم ایران نوین. ⭐ منبع: کتاب یادداشت های علم، چاپ 1390 صفحه 62 @PahlaviFamily
🔥 فساد هویدا (1) هويدا به عنوان يك "هم‌جنس‌گرا" نه تنها در ميان "خواص" درباري بلكه در سطح جامعه نيز شهرت كافي داشت و محمدرضاپهلوي از اين شهرت به خوبي مطلع بود. ابقاء چنين نخست‌وزيري عمق تباهي اخلاقي شاه و وابستگان او و اوج بي‌اعتنايي آنان را به كرامت انساني و ارزش‌هاي اخلاقي و فرهنگي جامعه نشان مي‌دهد. ارائه سند پيرامون فساد اخلاقي هويدا را با نامه‌اي آغاز مي‌كنيم كه فردي به نام خليل انقلاب آذر براي هويدا ارسال داشته و در پرونده ساواك وي مضبوط است. ظاهراً نويسنده نامه از هويدا درخواستي داشته ولي از يك پيشنهاد ناشايست او برآشفته و نخست‌وزير "آريامهر" را مورد "عتاب‌هاي تند" قرار داده است. وارد حيطه حدس و گمان نمي‌شويم و داوري درباره مفاد نامه را به خواننده وا مي‌گذاريم: 4/7/1344 ـ آقاي عباس هويدا من به قدر امكان به اعصاب خود فشار آوردم و حوصله به خرج دادم بلكه اين نامه عتابي و عبرت‌انگيز را به شما ننويسم ولي ممكن نگرديد. شما فردي هستيد نه خانواده داريد و نه مردي و نه تقوا و نه نجابت. شما مصداقي از افرادي هستيد كه اميرالمؤمنين با بيان فصيح خود تعريف كرده است: "وقتي برتري و فضيلت در اجتماع فراموش شود اوباش و اشرار پا بر سرير حكومت گذارند و زمام امور به مشت گيرند و بر ارباب دين و فرهنگ حكومت كنند." رفتار بي‌شرمانه شما با من نشان داد كه شما هيچ‌گونه علقه و رابطه قلبي و معنوي با فرزندان ايراني نداريد. ⭐ منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد 1 (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) چاپ 1386 صفحه 395-396 @PahlaviFamily
🔥 فساد هویدا (2) شما اسماً ايراني ولي رسماً ايراني نيستيد. شما با من كه سراسر عمر خود را به شرافت گذرانده و هرگز حتي يك لحظه جبهه مبارزه با ظلم و ظالم را ترك نگفته‌ام و از سلاله قهرمان‌هايي چون بابك‌ها، كوراوغلي‌ها، ستارخان‌ها، خياباني‌ها و الخ هستم، آن چنان رفتار بي‌شرمانه و نانجيبانه كرديد كه دود از سر و فرياد از دل برخاست. حوادث ايام و گردش روزگار تو را بر اريكه اميركبير نشاند كه در خواب هم نمي‌ديدي. همان اميري كه اهل آشتيان بود ولي تربيت شده آذربايجان و پروردة سرزمين قهرمان‌ها بود. با اين وصف شما خجالت نكشيديد و حيا ننموديد نسبت به كسي كه از لحاظ دانش، اخلاق و شخصيت بر شما برتري داشت و در مقام استاد بود به وسيله مرد شريفي پيشنهاد بي‌شرمانه داديد و مرا به انجام عمل بي‌شرمانه دعوت كرديد. زهي رذالت! زهي بي‌شرمي! تنها اشتباه و گناه من اين بود كه خواسته بودم امر مشلك و خطيري را بر من محول نماييد تا كار نمونه انجام دهم و سرمشق اشخاص بيچاره وزراي كه در مقام و مسند چاره‌جويان نشسته‌اند باشم. اميد است اين نامه تند و تيز ولي عبرت‌انگيز تو را تأديب كند تا شخصيت و مقام اشخاص را به بازيچه نگيري و نصب‌العين خود قرار دهيد كه شخصيت يك امر ذاتي و معنوي است و مصنوعي نيست يعني هرگز مقام و رتبه هر قدر بالاتر باشد ايجاد شخصيت نمي‌كند و در نظر مردم صاحب‌نظر با شخصيت جلوه نمي‌نمايد مگر اين‌كه شخصيت ذاتي و لايزال داشته باشد. اين بود درس استاد به شاگرد بي‌ادب با تقديم نفرت‌هاي بي‌پايان. ⭐ منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد 1 (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) چاپ 1386 صفحه 395-396 @PahlaviFamily
🔥 سگ خانوادگی 🚨 بعد از مرگم تنها سگ خانوادگی‌مان برایم خواهد گریست! ⭕️ یکی از روزهای آخر عمر شاه در قاهره بود. خبرنگار بی‌بی‌سی از او پرسید: تجربه تبعید چگونه است؟ گفت: امروز من آینده را پشت سر گذاشته‌ام، بیماری وجودم را تحلیل می‌برد. خبرنگار پرسید: آیا احساس پشیمانی دارید؟ ⭕️ شاه جواب داد: شاید در تقسیم املاک بین محرومان تعلل کردم. شاید نباید این طور با روحانیت در می‌افتادم و شاید نمی‌بایست مسیر غربی ترقی را چنین می‌پیمودم. باید تجارت مشروبات الکلی را قدغن می‌کردم. بعضی کاباره‌ها و سینماها را تعطیل می‌کردم و با مواد مخدر مبارزه می‌کردم. حالا بعد از مرگم تنها سگ خانوادگی‌مان برایم خواهد گریست! ⭐ منبع: کتاب حاشیه‌های مهم تر از متن، ص۲۴۹ به نقل از ده دوران @PahlaviFamily
🔥 کشف حجاب مادر محمدرضا و شمس و اشرف روزی برای من تعریف کردند که پس از کشف حجاب برای زیارت به قم رفته بودند ولی در آنجا به دستور روحانیون آنها را در اطاقی محبوس کردند و گفتند که حق ندارید وارد حرم مطهر شوید. بلافاصله از طریق شهربانی محل به شاه اطلاع می دهند و او شخصا با یک واحد نظامی به قم حرکت می کند و آنها را نجات می دهد. (1) یکی از اقدامات رضاخان مساله منع لباس روحانیت بود و بساط لباس متحد الشکل و کلاه پهلوی. از میان روحانیون عده معدودی جواز لباس داشتند و بقیه اگر با عبا و عمامه به خیابان می رفتند عمامه را از سرشان برمی داشتند و به گردنشان می انداختند و توهین می کردند. افسران حول و حوش کاخ به کرات به من می گفتند که این وظیفه ماست و این کار را می کنیم. ⭐ منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد ۱ (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) چاپ ۱۳۸۶ صفحه ۶۸-۶۹ @PahlaviFamily
(۱): در عید نوروز سال ۱۳۰۶ شمسی (برابر ۲۷ رمضان سال ۱۳۴۶ قمری) یعنی قبل از اعلام کشف حجاب، جمعیّت بسیاری از اطراف و اکناف کشور برای زیارت مرقد منوّر حضرت معصومه(س) و درک لحظه سال تحویل، در کنار مرقد، به قم آمده بودند. در این میان، مردم با خبر شدند که چند نفر از افراد خانواده رضاخان، که همسر و دو دخترش به نام‏های شمس و اشرف در میانشان بود، با سر برهنه، بدون پوشش اسلامی وارد قم شده‌‏اند و می‏‌خواهند با همان وضع وارد حرم گردند، این گستاخی و بی‌‏احترامی موجب خشم مردم گردید، یک روحانی به نام «سید ناظم واعظ» مردم را به امر به معروف و نهی از منکر فرامی‌خواند و احساسات پاک دینی مردم را تشدید می‏‌کرد، در این میان، خبر به یکی از علمای مجاهد و مدرسان بزرگ حوزه علميه که از اطرافیان آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری بود؛ یعنی آیت‏‌الله حاج شیخ محمدتقی بافقی رسید ـ ایشان نخست برای خانواده‏‌ی رضاخان پیام داد که: «اگر مسلمان هستید، نباید با این وضع، در این مکان مقدّس حضور یابید، و اگر مسلمان نیستند باز هم حق ندارید.» افراد خانواده گستاخ رضاخان به پیام آيت‌الله بافقی اعتنا نکردند، آن عالم ربانی، اخطار شدید کرد و همین برخورد، نزدیک بود موجب قیام و شورش مردم بر ضد حکومت شاه گردد. از طرف شهربانی قم به رضاخان تلگراف کردند که خانواده شما به دستور روحانیان در اتاقی زندانی شده‌‏اند و به آنان اخطار شده که حق ندارند بدون حجاب وارد حرم گردند. رضاخان شخصاً با یک واحد موتوریزه نظامی وارد قم شد و با چکمه وارد صحن مطهّر گردید و آيت‌الله شیخ محمد تقی بافقی را مورد ضرب و شتم قرار داد. به اشاره رضاخان، آيت‌الله شیخ محمد تقی بافقی را خوابانیدند و شاه با عصای ضخیم بر پشت او می‌‏نواخت، و شیخ فقط فریاد می‏زد: «یا امام زمان! به فریاد برس». سپس به دستور رضاخان، آيت‌الله شیخ محمدتقی بافقی را دستگیر کرده و مدتی زندانی بود، سپس به شهر ری تبعید نمودند و تا پایان عمر، او را تحت نظر یک بازرس اداره آگاهی قرار دادند. @PahlaviFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شکنجه‌های ساواک به روایت مهدی غیوران 🔻دو سال ابتدایی انقلاب، افراد مختلفی از مامورین و شکنجه‌گران ساواک دستگیر و در دادگاه‌های انقلاب محاکمه می‌شدند. 🔺مهدی غیوران، یکی از این مبارزین بود که بر اثر شکنجه بخشی از بدنش از کار افتاده بود و به عنوان شاهد در برخی از این دادگاه‌ها حاضر می‌شد. @PahlaviFamily
🔥 لقمه ای نان و ماست! چهارشنبه 20 فروردین 1354: سر شام رفتم در کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی. جمعیت زیاد بود. قبل از شام و تشریف فرمایی شاهنشاه آن قدر از من تقاضاهای جورواجور شد که یک دفعه از فرط ناراحتی به حالت تهوع دچار شدم و ناچار گشتم قبل از آن که شام بخورم از آنجا فرار کنم. منزل آمدم، یک ویسکی خوردم، قدری چشم هایم را بستم، تا توانستم لقمه ای نان و ماست بخورم. ⭐ منبع: یادداشت های علم، جلد 5 صفحه 40 @PahlaviFamily
🔥سخنان شاه قبل از خروج از ایران: در یکم فروردین سلام نوروزی در آرامگاه رضا شاه در شهر ری برگزار شد و شاه در سخنان خود گفت: « ... در پیشگاه تاریخ ایران اعلام می دارم که ما خاندان پهلوی، مهری جز مهر ایران و عشقی جز سرافرازی ایرانیان نداریم و وظیفه ای جز خدمت به کشور و ملت خویش نمی شناسیم. ما از میان ملت برخاسته ایم و در خاک مقدس ایران زاده شده ایم و در همین سرزمین مقدس نیز به خاک خواهیم رفت ... » @PahlaviFamily