#تلنگر
از مسیر لذت ببر!
🔸«دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور!» شاید این شعر و این تصویر شرح حال ما آدمهایی باشه که تو بالا و پایینهای زندگی و برای رسیدن به اهدافمون فقط غم و غصه رو انتخاب میکنیم
🔸این در حالیه که تو راه رسیدن به خواستههای زندگی اونی برنده است که بلد باشه از سراشیبیهای روزگار و این مسیر پرپیچ و خم لذت ببره
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🔹چه کسی می گوید بهشت همیشه باید سرسبز باشد ؟
🔹اینجا بهشت خاکی ست خاکیِ خاکی
مثل چادر مادرمان...
#حجاب
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
ازبین ڪُلِ خلق
ٺورادوسٺ دارمٺ
حُبي لَکَ الْهَوا
بِاَبي اَنْتَ یا مهدی💖
#خدایا_برسان_یوسف_آل_فاطمه_را
اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج•°
༻♥️༺🌸༻♥️༺
سلام و ادب رفقای جان☺️ اول هفته پاییزیتون به مهر و عافیت 🌺
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏔غار طبيعی زينگان پدیدهی شگفتانگیز واقع در مهران ، استان ایلام
#ایران_زیبا
#گردشگری_مجازی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
جمهوری اسلامی فقط زمانی از بین میره که
جمهوریِ مهدویِ امام زمان به قدرت برسه!
ما سنگر رو فقط تحویل صـاحبش میدیم...
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
شادمانترین مردم
بیشترین چیزها را
در زندگی ندارند
بلکه بهترین برداشتها را
از زندگی دارند
به امید برداشتهای خوب از زندگی
#انگیزشی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
⚠️ #تلنگر
بانوی سرزمین من؛
احساس میکنم این روزها
ملاک های ملکه بودن
را گم کردہ اند
بانو؛ باور کن...
ملکه بودن تو زمانی
به چشم خواهد آمد
که پوششی از
"حیا و وقار" بر تن
و تاجی از "حجاب"
بر سر داشته باشی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید عوض کدوری :
🌷┤♥️ ! '
💠 خواهرانم همچون کوه استوار باشید.
🔹️ خواهرانم صبور باشید همچون کوه استوار باشید با حجاب اسلامی در جامعه ظاهر شوید.
تا مشت محکمی بر دهان تمام جنایتکاران و ضد انقلاب ها بکوبید.
#حجاب
#الگوی_خودسازی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بۍهــــــوا ؛
اولِصُبــــــــح
سختهوایَتڪردمـ ...
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کلیپ| عشق جانم امام زمانم...
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
#کلام_یار
چه جمله هوشمندانه ای فرمودند رهبرمون.. دعوا سر #ایران_قوی است.. هر روز به بهانه ای..
#حجاب #ایران
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🔸️ یادمان باشد که اگر کشتی انقلاب از طوفان حوادث و فتنه ها عبور میکند، وقتی همه در خواب هستند،
یک ناخدا بیدار است...
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم بہ ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امڪان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
✨السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدے و مَولاے
ْ الاَمان الاَمان...✨
سلام دوستان گلم☺️🤚
صبحتون بخیر و شادی 😍💐
امیدوارم احوال دلتون عالی باشه و شروع روز خوبی رو براتون آرزومندم 🌺
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرود زیبای قو در سد کوثر
#گچساران
🇮🇷 #ایران_زیبا🇮🇷
👌 #گردشگری_مجازی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بۍهــــــوا ؛
اولِصُبــــــــح
سختهوایَتڪردمـ ...
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
💠 زندگی به سبک شهید حسن باقری
🔸زن باید جایگاه خودش را پیدا کند.
باید به کارهای بزرگ تری فکر کنید...
#زندگی_به_سبک_شهدا
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
647896834_-211309.mp3
8.54M
سرود من افتخارمی کنم به حجابم که
توسط دختران دهه نودی اجرا شده.
این سرود رو داشته باشید و گاهی برای دخترای گلمون که از نسل قاسم سلیمانی و فرزندان حضرت زهراهستند.. بگذارید تا حس افتخار همیشه همراهشون باشه و قدر نعمت حجاب رو بدونند..😍♥️
#حجاب
#لبیک_یا_امام_خامنه_ای
#ما_ملت_امام_حسینیم
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تماشایی | در مسیر بهشت
🌺 اگه این مسیر رو انتخاب کنی خدا میذارت تو مسیر بهشت!
😍 حتی ملائکه پراشونو جلوی پات پهن میکنن
#کلام_یار
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
📛تلنگر...
✅آیت الله #مجتهدی:
#تقوا یعنی این که
اگر از کار هایت به مدت یک هفته فیلم برداری کردند و آن را در تلویزیون پخش کردند
ناراحت و #شرمنده نشوی...
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
نو+جوان تنهامسیری
🌃 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 65 "برو دایسون" ⭕️ یکی از بچه ها موقع خوردنِ نهار ...رسماً من رو خطاب
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 66
"با پدرم حرف بزن"
💢 پشت سر هم زنگ می زد ...
توانِ جواب دادن نداشتم ...
🔹 اونقدر حالم بد بود که اصلاً مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... 📴
توی حالِ خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد...
–چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت...
👨⚕–در رو باز کن زینب ... من پشتِ درِ خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه...
🔷 –دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان....
یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمامِ وجود به مادرم احتیاج داشتم...😢 حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... 💕
تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم... 😭
–دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلاً کی بهت اجازه داده، من رو با اسمِ کوچیک صدا کنی؟...
اشک می ریختم و سرش داد می زدم...
🔺–واقعاً ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعاً بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟...
✳️ پریدم توی حرفش...
–باشه ... واقعاً بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسمِ ماست ...رضایتِ پدرم رو بگیری قبولت می کنم✔️
🔵 چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود...
–توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟...⁉️ 😳
🔸 آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توانِ حرف زدن نداشتم... 😞
👨⚕–باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت میتونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم....
🌷–پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ...
🔷 به زحمت، دوباره تمامِ قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو...
و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم.....
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 67
"۴۶ تماس بی پاسخ"
🔹 نزدیکِ نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام قطع شده بود ... تبم هم خیلی پایین اومده بود ... امّا هنوز به شدت بی حس و جون بودم😞
از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپِ ساده درست کنم ... 🍜
🔸بلند که شدم ... دیدم تلفنم روی زمین افتاده ...
باورم نمی شد ... 10 تماسِ بی پاسخ از دکتر دایسون...‼️😳
💡با همون بی حس و حالی ... رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم ... تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگِ در بلند شد
پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود ... مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین ... از حال گذشتم و تا به درِ ورودی رسیدم ...🚪 انگار نصفِ جونم پریده بود...
🔷 در رو باز کردم ... باورم نمی شد ... یان دایسون پشتِ در بود... در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد ... با حالتِ خاصی بهم نگاه کرد ...
اومد جلو و یه پلاستیکِ بزرگ رو گذاشت جلوی پام... 🛍
👨⚕–با پدرت حرف زدم ... گفت از صبح چیزی نخوردی ... مطمئن شو تا آخرش رو می خوری...
این رو گفت و بی معطلی رفت....
✳️ خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل ... توش رو که نگاه کردم ... چند تا ظرفِ غذا بود...🍱
با یه کاغذ ... روش نوشته بود...
📃–از یه رستورانِ اسلامی گرفتم ... کلی گشتم تا پیداش کردم ... دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری...
نشستم روی مبل....ناخودآگاه خنده ام گرفت....☺️
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🎑 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 68
"احساست را نشان بده"
🏩 برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار ... حرف دیگه ای نمی زد...
⭕️ هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید ... اولین چیزی که می پرسید این بود...
–با هم دعواتون شده؟ ... با هم قهر کردید؟...
❇️ تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم ... چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد ... و بالاخره سکوتِ دو ماهه اش رو شکست...
👨⚕ –واقعاً از پزشکی با سطحِ توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه....
🔹 –از شخصی مثل شما هم بعیده ... در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه....
👨⚕ –من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم...
🔸–پس چطور انتظار دارید ... من احساسِ شما رو قبول کنم؟... منم احساسِ شما رو نمی بینم...
🖱آسانسور ایستاد ... این رو گفتم و رفتم بیرون...
💢 تمام روز از شدتِ عصبانیت، صورتش سرخ بود... 😡 چنان بهم ریخته و عصبانی ... که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه...
🚷 سه روز هم اصلاً بیمارستان نیومد ... تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد...
📳 گوشیم زنگ زد ... دکتر دایسون بود...
–دکتر حسینی ... همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم... بیاید توی حیاط بیمارستان...
⛲️ رفتم توی حیاط ... خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد ... بعد از سه روز ... بدون هیچ مقدمه ای...
👨⚕ –چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ ... من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ ...
- حتی اون شب ... ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغِ اتاق تون روشن شد ...💡 که فقط بهتون غذا بدم ...🍱❤️
- حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساسِ من ... و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟...⁉️
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri