فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرائت_قرآن
🎙تلاوت آیات مبارکه سوره نصر،اخلاص،فلق و ناس ✨💫
#حامدشاکرنژاد🌿
#تلاوت_نور24
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
نو+جوان تنهامسیری
🙇♂💁♂🙅♂🙆♂🙋♂🤦♂🤷♂💆♂ آموزش احکام درقالب طنز😁 🙋♂خیلی خیلی سلام علیکم بر شما صبحتان بخیر نباشه
🙇♂💁♂🙅♂🙆♂🙋♂🤦♂🤷♂💆♂
🔷آموزش احکام درقالب طنز😁
🙅♂.....هر کسی یه چیزی گفت که جواب صحیح نبود همه ساکت شدن و داشتن فکر می کردن یهو یه جواب توپ اومد توی ذهنم 😇 با فریاد گفتم آقا من فهمیدم آقای صبوری از خوشحالی یهو پرید هوا و نیم متری از زمین بلند شد 🙃و رنگش مثل برف سفید شد🤣 بلافاصله گفتم 🤓
خدا فرموده به اسلام عمل کنید اگر به همین یک دستور عمل کنیم به همه اسلام عمل کردیم✅
👨🏫 آقای صبوری گفت : چرا داد می زنی مگه نمی دونی ✨خدا در قرآن فرموده ان انکر الاصوات لصوت الحمیر بدون دلیل با صدای بلند صحبت کردن صوت الحمیر است.🤦♂
از اینکه صدای منو قرآن تایید کرده خیلی خوشحال شدم و به خود بالیدم🤣
🙆♂گفتم : آقا معلم حالا فهمیدید من چه کسی تشریف دارم، من کسی هستم که قرآن برای صدای من هم آیه نازل کرده،☺️
خدایا چرا هیشکی قدر منو نمی دونه⁉️⁉️
بچه ها ساکت شدن و با افتخار به من نگاه می کردن و من هم ایستادم با لبخند ملیح و با فریاد گفتم متشکرم 😌😊
معلم گفت : صوت الحمیر یعنی صدای خران🤭
بچه ها از خنده می خواستن برن توی جامیزی 😆🤣
یهو یه جوری شدم 🙃
آقای صبوری گفت :بچه ها نخندید قرآن فرموده لا یسخر قوم من قوم کسی نباید کسی رو مسخره کنه 🤓☹️
آقای نشاطی وسط حرف میاد و کار به اینجا می کشه،
🤔آقای صبوری گفت : جواب سؤالم چی شد⁉️
چکیده و خلاصه اسلام در چیست⁉️
وقتی دید بچه ها بلد نیستن
معلم خیلی بزرگ نوشت
✨نــــمــــاز✨
ادامه دارد.......
#آموزش_احکام_درقالب_طنز
#نویسنده_جناب_مسعوداسدی
#قسمت_پانزدهم
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
نو+جوان تنهامسیری
⬆️⬆️⬆️ 👈لذا زمان یکی از عناصر هولناک و با عظمت و با اقتداره، هیبت زمان، انسان رو میگیره.👤 گذرا
📕📗📘📙📚
⏳مدیریت زمان⌛️
خیلی از داراییهای خودمون رو میتونیم، بذل و بخشش کنیم 🍃
ولی دربارهی زمان باید سختگیر باشیم، سختگیرتر از داراییهای دیگه.
شما برای یه کسی یه زمانی میگذارید🕦
زمانی صرف میکنید برای یک چیزی، برای یک سرگرمی یا برای یک کار ضروری، زمان صرف میکنید 📲
در واقع اگر دقت کنید، دارید جان خودتون رو فدای اون میکنید.♨️
یه کسی وقتی از دنیا میره معناش چیه؟ زمانش تموم شده.❌
آقا ظهر روز اول ماه رمضان، فوت کرد زمانش تا الآن بود
حالا تا شب اگر ادامه پیدا میکرد، چی میشد؟ 🌓
این سی روز هم اضافه میشد، چی میشد؟
عمره دیگه. همین دقایق رو بهش میگن: «عمر».👤
شما وقتی ده دقیقه، ده ساعت، یک ساعت از وقت خودت رو برای چیزی میگذاری
عمرت رو فنای او کردی.🕦🕦
موقع مرگ به آدم بگن:
میخوای یک ساعت دیگه ادامه پیدا بکنی؟ ❓❔❓
با تمام وجود میگی: بله.🙏🙏🙏
#پای_درس_استاد
#استادحسینی
#مدیریت_زمان
#قسمت_دوم
#بخش_اول
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
⬆️⬆️⬆️
⏰همین یک ساعت یک دفعهای ارزش خودش رو نشون میده
🕰همون یک ساعتی که شما نشستی پای یک برنامهی بیهوده یا کمارزش، نسبت به کارهای مهمتری که میتونستی انجام بدی.
📲💻🕹☎️📡
برای کسی پول خرج کنی اصلاً اینقدر ارزش نداره که برای کسی زمان خرج کنی.
💸💸
برای چیزی، انسان از داراییهای خودش
توان جسمی خودش، آبروی خودش، هرچی که داره مصرف کنه
اونقدر ارزش و اهمیت نداره که از زمان خودش خرج کنه 😳
و ما برعکس در خرج کردن زمان، سخاوتمندیم⏳
به حدی که اگر کسی دربارهی زمان یه مقدار مراقبت کنه، سخاوت خرج نده، خساست خرج بده، میگن آدم خوبی نیست.🗣
نشستیم با هم گپ و گفت بیخود، بشین حالا چرت و پرت بگیم دیگه...
🗣👤
میگه من نمیخوام زمان خودم رو هدر بدم.🚫
پول که نخواستیم خرج بکنی
اگر پول خواسته بودید خرج کنم برام خیلی آسونتر بود.💴
💠حاج احمدآقا، رضوان الله تعالی علیه تازه داماد شده بودند، با خانومشون میان نجف اشرف، مهمان حضرت امام میشن
نصف شب میرسند خونهی امام، امام از خواب بیدار میشن و با حاج خانوم، بالاخره عروس خانه هستند و پسر دلبندشون رو تحویل میگیرند🌿
یه کمی صحبت میکنند، امام چند دقیقه میرن، بر میگردند
بعد یه کمی دیگه صحبت میکنند، امام چند دقیقه میرن، بر میگردند.🔸
#پای_درس_استاد
#استادحسینی
#مدیریت_زمان
#قسمت_دوم
#بخش_دوم
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
⬆️⬆️⬆️
💠عروس خانواده میپرسند:
«امام کجا میرن یه دفعهای، این جلسهی بالاخره شیرینه، این رو جلسه رو ترک میکنند؟»
💠میفرمایند:
«امام میرن اون برنامهی نماز شبشون رو اجرا کنن بیان.»
منتها امام هم برنامهی نماز شبشون رو قطعه قطعه میخوندند ظاهراً، که چندبار از خواب بیدار بشن.🔸
💠حالا ایندفعه به جای اینکه از خواب بیدار بشن
یعنی بخوابن، با شما دارن صحبت میکنن که مهمانید
ولی زمانی که برای خدا اختصاص دادند برای فرزندِ دلبندشون نمیگذارند.✔️
البته جایی ضرورت باشه اشکال ندارهها، آدم نماز اول وقت هم، ضرورت باشه به تأخیر میاندازه اشکالی نداره✅
نمازش رو کوتاه میکنه یا قطع میکنه یه غریقی رو نجات بده.
بله خب اونها استثناست که عاقلان دانند و شما هم همه الحمدلله اهل عقلید🔴
ولی زمان، خرج چی باید بشه؟
🌿
خواهش میکنم تمنا میکنم، این خواهش و تمنا برای اینه که عاجزم از توضیح دادن اهمیت زمان، همین.🙏✨
چون شما عجز من رو میبینید چهجوری میشه این رو توضیح داد؟
انشاءالله بعد از 100 سال همهمون در بهشت زهرا آرمیدیم
اونجا میشینیم در مورد زمان با همدیگه صحبت میکنیم همه میفهمن زمان یعنی چی؟❓
دیگه اونجا صحبت هم نمیخواد بکنیم. نگاه میکنیم به همدیگه، زمان، یادته؟
همه میفهمن با همدیگه راحت تفاهم میکنیم.😕
#پای_درس_استاد
#استادحسینی
#مدیریت_زمان
#قسمت_دوم
#بخش_سوم
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
هدایای مسابقه ی دهه ی بصیرت هم خدمت دوستان نوجوان واریز شد.🌷✨🙏
#اهداجوایز
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🌿🌷 أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ🤲
✅به نیت شفای همه ی مریضان خصوص خواهر این نوجوان عزیز با قلبهای پاکتون دعا بفرمایید🤲⚜
#ارسالی_کاربران
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••🎞🌿•••
🎥#ڪلیپ
باســـعادته
هرکسی زیر سـایته
لطـف تو بی نـهایته
#محمدحسین_پویانفر🎙
پیشنهادی
دوشنبه امام حسنی💚
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
#🤚سلام_امام_زمانم💕
🔆صبح است دلم هوای دلبر دارد
دیدارِ تو را، همیشه درسر دارد...
🔆یابن النجبا والاکرمین مهدی جان
زهرا به رهت دو دیده ی تر دارد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_و_فرجنا_به🌸
سلام 🤚🤚💐
#صبحتون_عسل🌺
#روزازنو🌞🌻🌞
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت زیبای سوره قدر
😭بسیار بسیار شنیدنی ومحزون
ثواب
تلاوت امروز هدیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🥀
🍀🌸🍀🌸
#عبدالباسط
#تلاوت_نور25
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تماشایی | عمل نکردن به قرآن
😔 گرفتاریهای بزرگی که به خاطر همین قضیه پیش میاد!
😱 حتی در سطح بین الملل...
💫 #کلام_یار 🌿🌸🌿
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
ده عادت مردم خوش شانس 👆
#درسخوان
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
📷 موقع گذر از یک کوچه ی روستایی ازش عکس انداختن😊🐑
#ارسالی_کاربران 🌿🌸🌿
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
💠 روش کتاب خواندن سردار شهید قاسم سلیمانی🌹💕🌹
🔰کتاب را با دقت میخواند. بر ابتدا و انتهای کتاب یادداشت ✍مینوشت. گاهی حتی یادداشتهای مفصلترش را در دفتر 📒جداگانهای ثبت میکرد. بسیاری کتابها را ماژیک 🖍رنگی نشانهگذاری میکرد و خط میکشید.✅
کتاب #از_چیزی_نمیترسیدم
💬مصطفی وثوق کیا
#الگوی_خودسازی
#شهید_سردارحاج_قاسم_سلیمانی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
قسمت اول
گل رز
با احساسِ سردردِ شدیدی از خواب😴 بیدارشدم.
دلم می خواست فریاد 😫بزنم. یا یک پتک را محکم به سرم بکوبم، تا برای همیشه از دستِ این سر درد های 🤕دائمی راحت شوم.
🖐دستی گرم روی شانه ام نشست و باز هم این مادرم بود که کنارم نشست و لیوان آب🥛 را به دستم داد.
باز شرمنده ی 😔مهربانیش شدم.
لیوان آب🥛 را گرفتم و قرصِ مسکنی را از کنارِ تخت برداشتم و در دهانم😒 گذاشتم.
تاریک بود، ولی می توانستم بغضش را ببینم. افسوس خوردم به جوانیِ هدر رفته ام و امید ناامید شده ام.😏
برای اینکه مادر خیالش راحت شود، تشکر کردم 🙏و دراز کشیدم و چشمانم را بستم.😞
آهی ☹️کشید و رفت.
خود به خود پلکهایم 😳از هم گشوده شد.
خیره شدم به سقف.🙄
خاطرات ِنه چندان دور، دست از سرم برنمی داشت.
هرشب کابوس و سر درد و بی خوابی های شبانه.
کاش به نصیحت های مادرم گوش می دادم و از روز اول با پریسا دوستی نمی کردم.❌
آن روز با صدای زنگ🎶 در ازجا پریدم و خداحافظی کردم 👋و با پریسا به مدرسه رفتم.
مادرم از پنجره ما را دید. وقتی برگشتم،
بامهربانی گفت:
_فرشته جان، زیاد از پریسا خوشم نیامد.
چرا توی کوچه بلند بلند🤣 خندید.
این رفتار شایسته نیست.📛
بهتره از این به بعد تنها به مدرسه بروی.👌
ولی من گوشم به این حرفها بدهکار نبود.
پریسا خوب بود، می گفت، می خندید،😂 راحت پول خرج می کرد. از کسی نمی ترسید. حتی پسرهای مزاحم کوچه.
با قد بلند و هیکلی ورزیده. همیشه مرتب و تمیز بود و بوی عطرش هوش از سرم می پراند.
ومن دختری پدر از دست داده وغمگین😒 بودم. مدتها بود که حتی لبخند هم نزده بودم.
با پریسا که بودم غم هایم را فراموش می کردم.
هر روز جلوی آینه می رفتم. موهایم را زیر مقنعه مرتب می کردم و مثل پریسا کمی از آن را بیرون می گذاشتم.
💠پریسا راست می گفت، من خوشگل بودم و خوش هیکل. موهای طلائی قشنگم حیف بود زیر مقنعه بماند.
از وقتی با او آشنا شدم، تازه خودم را شناختم.
من هم باید زیبایی ام را به بچه های مدرسه نشان دهم.
تا کسی نگوید "تو شهرستانی هستی"
دوستی ام با پریسا عمیق تر شد. هشدارهای مادرم سودی نداشت.
چند بار بعد از مدرسه؛ برای اینکه بگویم من هم ترسو نیستم با او به پارک و سینما و کافی شاپ🍧🍦 رفتم.
پریسا بلند بلند 😂می خندید. از نگاه های دیگران خوشم نمی آمد. ولی نباید کم می آوردم. من باید مثل پریسا می شدم.
در همین بیرون رفتن ها بود که با آرش آشنا شدم.
چند باری دور و بر مدرسه اورا دیدم.اول از طرزِ نگاهش ناراحت شدم.😒
ولی پریسا چند تا دوستِ پسر داشت.مرتب من را هم تشویق می کرد.😌
او می گفت"نترس اتفاقی نمی افته. فقط چند تا پسر را سرِ کار می گذاریم و یه کم می خندیم همین."☺️
برای ثابت کردنِ خودم، تصمیم گرفتم، با آرش دوست شوم. با او و پریسا و وحید، دوستِ پریسا، به گردش می رفتیم.
آرش خوش قیافه و خوش لباس🧥 بود.
همیشه لبخند 😁به لب داشت و برایم گل💐 می آورد. هر روز یک شاخه گلِ رز.🌹
برایم حرفهای عاشقانه می زد.
من هم تشنه ی محبتِ مردانه بودم.
احساس ِتنهایی و بی کسی ام، کنارِ آرش به فراموشی سپرده می شد.
وقتی کنارش بودم حسابِ ساعت از دستم در می رفت.😄😊☺️
هر روز به خاطر دیر آمدنم دعوا داشتیم.
باورم نمی شد، جواب مادرم را با تندی می دادم.تا اینکه پریسا یک روز گفت:
_امشب تولدِ وحیده. باید بریم جشن تولد.🎉🎊🎉
گفتم :
_من نمی تونم بیام.
با صدای بلند خندید 😂😂و گفت:
_شوخی می کنی. همه هستند. آرش هم هست.
اسم آرش دلم را لرزاند. از عشق چیزی نمی دانستم ولی یاد و نام آرش دلم را می لرزاند.
دلم می خواست همیشه کنارش باشم.
او هم بارها گفته بود که دوستم دارد.
ملتمسانه به پریسا نگاه کردم و گفتم:
_ولی مادرم را چطور راضی کنم؟❓❓
خندید و گفت:❗️😂
_مادرت بامن.
گوشی تلفنم را گرفت و خاموش کرد و در کیفش گذاشت.
بلند شد دستم را گرفت و گفت:
_بیا بریم جایی کارت دارم. اصلا خونه نمی ری که بخواهی اجازه بگیری.
دلم شور زد ولی به دنبالش راه افتادم.
و.....
ادامه دارد.....
#داستان_عفاف
✍#نویسنده_فرجام_پور
💫 @NojavanTanhamasiri