eitaa logo
قلم نورا🌙
66 دنبال‌کننده
16 عکس
27 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت شهادت حضرت رقیه اولین دل نوشته ام مربوط به این بی بی سه ساله ست.💔 کسی که دستاش کوچیکه ولی گره های بزرگ رو باز میکنه و اگه اسم ما رو تو گوش باباش بگه عاقبتمون بخیر میشه💫 گر دخترکی پیش پدر ناز کند گره کرب و بلای همه را باز کند..
سلام بابایی چه قدر خوشحالم که الان پیشمی..دلم میخواست درد و دل کنم و تو تنهاکسی هستی که دوست دارم این صحبت هارو بشنوی.. این روزها دلم برات خیلی تنگ شده.میدونی از آخرین باری که در آغوشم گرفتی چند روز گذشته؟ آخرین باری که صورتمو نوازش کردی؟.آخرین باری که گفتی جان بابا؟ من نمی‌ دونستم اون روز آخرین باریه که میبینمت.اخرین باریه که دستامو دور کمرت میگیرم.. باورم نمیشد که دیگر نمی آی همانطور که رفتن عمو را باور نکردم.. گفتم عمو و دلم براش دوباره تنگ شد..یادت هست براش شیرین زبوتی میکردم و اون قربون صدقه ام میرفت؟ او مهربون ترین عموی دنیا بود..عموی من قشنگترین چشم هارو داشت.. تازه هیچ وقت زیر قولش نزد..جزهمین بار آخر.. این بار هم تمام تلاشش رو کرد.از همه چیزش گذشت تا به قولش عمل کنه ولی خب نشد دیگه..عموی مهربونم ام رفت.. بابایی از بقیه شنیدم که نحوه شهادتت عجیب بوده راست میگن؟ عمه چیزی بهم نمیگه ولی من خودم دیدم که دور گودال گرد و خاک شده بود..دیدم زمین میلرزید و صدای اسب میومد..بابا از اون ساعتی که رفتی ما آواره شدیم..از این خیمه به اون خیمه دویدیم..پاهامو میبینی چه قدر ابله زده؟نمیدونم اینا چرا اینقدر بداخلاقن.. هر وقت اسم تورو میبرم تازیانم میزنن..هر وقت از ناقه می افتم با لگد دعوام میکنن..بابایی میدونستی از درد پهلو شبا نمیتونم بخوابم..این روزا خیلی یاد مادربزرگ می افتم.اخه اونم پهلو درد میکرد نه؟ نمیدونم چرا کمرم خم شده.. مثل پیرزنا راه میرم.. این روزا عمه زینب خیلی تنهاست..هر کدوم از ما رو که میخوان بزنن عمه زینب سپر میشه..دیگه دلم نمیاد برم و از دردام بهش بگم..آخه چی بگم..شبا میبینم که اونم یه گوشه میشسنه و باهات درد و دل میکنه همش میگه داداش منو به کی سپردی..به حرمله و شمر.. راستی بابا ببخشید که دیگه اون دختر نازت نیستم نتونستم موهامو برات شونه بزنم..آخه میدونی تو آتیش خیمه ها سوخت..دندونای شیری ام همش ریخته از بس که دستاش بزرگ بود.. نمیدونم چرا وقتی یه چیزی رو میخوان به خودم نمیگن به زور ازم میگیرن..اگه بهم میگفتن گوشواره هامو برای دختراشون می‌خوان خودم بهشون میدادم دیگه چرا گوشم رو میکشه.. مگه نمیدونن من نوه کسی ام که تو نماز انگشترشو بخشید..من نوه کسی ام که لباس عروسیشو روز ازدواجش به گدا داد.. بابا حسین میبینی زبونم لکنت گرفته..از اون شبی که تو بیابونا گم شده بودم و زجر اومد و از بین بوته ها با تازیانه و لگد بردم اینجوری شدم.. بابایی هرچی از درد این روزا بگم کمه..از وقتی رفتی انگار قفسه سینه ام سنگین شده..دلم یه آغوش گرم میخواد ..ولی این شبا فقط سرتو میبینم که روی نیزه ست..آخه چرا هر وقت دلم تنگ میشه برای داداش اصغر داداش اکبر..برای عمو عباس..باید سراشون رو روی نیزه ببینم؟ بابا امشب اومدی پیشم..اومدی کنج خرابه..بابا حسین من از خودم گفتم تو هم پاشو و از خودت بگو..بگو تو این روزا چی بهت گذشت..چرا صورتت این شکلی شده بابایی.. چرا دندونات خونی شده.. موهای تو هم سوخته نه؟ بابا اصلا چرا با سر اومدی پیشم..مگه دوست نداشتی بغلم کنی..اشکال نداره این بار من بغلت میکنم به جای تمام اون بغل هایی که تو خونمون تو مدینه میکردیم..بابا حسین قول میدی امشب منم با خودت ببری؟ من دیگه نمیخوام عمه رو اذیت کنم.. نمیخوام عمه نگرانم باشه..نمیخوام عمه غیر دردای خودش به دردای منم فکر کنه..من دلم تنگ شده برات.. برای داداش اکبر ..داداش اصغر..عمو عباس.. منو ببر بابایی..برای همیشه ببر.. 💔
نامه ای از یک جامانده به ارباب...✉🕊 سلام عزیز قلبم..❤ نمیدانم امسال به سمتت می آیم یا نه.. میدانی هنوز بلاتکلیفم.. راستی چه رازی ست در این سردرگمی ها؟.. چرا سفر اربعین اینقدر بالا و پایین دارد؟.. شاید به خاطر این است که عمه زینب هم وقتی میخواست راه بیفتد بلاتکلیف بود..مانده بود برود و یا بماند.. چطور بعد از چهل روز بیاید و از دختر جامانده ات برایت بگوید.. چه قدر رقیه خاتون حال این روزهای مارا میفهمد.. می‌داند جاماندن از قافله چه حس غریبی دارد.. جاماندن از کسی که جانش به جانت وصل است..آخر او هم جاماند.. این روزها قلبم تک تک قدم های زائرانت را می شنود . با هر قدم شان در قلبم موجی پا میگذارد و بعد امواج خروشانش دلم را به ساحل غم تو نزدیک می‌کند.. این روزها صدای خداحافظی دیگران دردناک ترین صدایی ست که گوش هایم می شنود.. چون میفهمم جاماندم.. 💔 میدانی چه قدر دلم تنگ شده؟.. برای صدای هلابیکم زوار عراقی ها.. برای گفتن ماء بارد کودکانی که وسط راه با لبخند آب تعارف می‌کنند.. برای نوای حسین در راه.. حتی برای خستگی های در راه.. برای تاول پاها.. دلم تنگ شده.. دلم تنگ شده برای لحظه رسیدن به حرم قمربنی هاشم..🌙 آن لحظه که با خستگی زیاد میرسی و بین دوراهی می مانی که اول بروی حرب ارباب یا برادرش.. آقای عزیز قلب های ما.. بدون تعارف بگویم که این روزها دلمان عجیب برایت تنگ شده. فکر اینکه مارا نخواستی بدجور آزارمان میدهد..یعنی دلت برای نوکرت تنگ نشده؟.. برای کسی که فقط تورا دارد.. دلمان مرهمی از جنس شش گوشه ات میخواهد تا بغل کنیم و درد و دل هایمان را بگوییم برایت.. و تو مثل همیشه گوش بدهی .. بطلب فقط همین...💔
ای حضرت چاره ساز..کارمنم راه بنداز.. حسین..💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا تمام حرف زائر همین است.. یادش بخیر هفته پیش این موقع کربلا..💔
منتظر سفرنامه اربعین ۱۴۴۶ باشید...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلم نورا🌙
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود؛ بدیدم و مشتاق تر شدم💔