15-28-tarjomeshenidari(rasekhoon.net).mp3
22.21M
ترجمه صوتی جزء بیست و هشتم قرآن کریم
🌴💎🌹💎🌴
تحدیر%2F_جزء_بیست_و_هشتم_قرآن_کریم_.mp3
3.99M
جزء بیست وهشتم قرآن کریم
استاد معتز آقایی
🌴💎🌹💎🌴
🕊هنگام نیایش که
✨بلرزید دل و بغض و صدایت
🕊آرام روان گشت
✨دلت سوی خدایت
🕊رفتى به در
✨خانه آن قاضى حاجات
🕊یاد آر مرا
✨ملتمس لطف و دعایت
التماس دعا 🌸
🌴💎🌹💎🌴
رمضان می رود و اشک و دعا می ماند
دلِ ما در به در ماهِ خدا می ماند
گر چه تلخ است عبور از سحرِ ماهِ صیام
یارب این یاد تو در سینه ی ما می ماند
دلِ ما روشن از آن پنجره ی نورانی ست
که سحر تا به سحر رو به تو وا می ماند
بار الها! تو ببخشا بدی ام از کرَمت
گر بشویی گنه ام نیک به جا می ماند
درد از توست دوا نیز تویی بی تردید
از تو در جانِ من ای عشق شفا می ماند
با مناجات سحرگاهِ نسیمِ سحری
شرحِ اوصافِ تو در اشک رها می ماند
آه! همچون دلِ جا مانده ی ما در رمضان
از تو تا روزِ ابد خاطره ها می ماند
فیضِ این ماه همین بس که با ذکرِ علی
در گلستانِ دلم عطرِ ولا می ماند
یارب امیدِ دلِ ماست که تا سالِ دگر
سایهی لطف تو بر شاه و گدا می ماند
گوید از عرش به ما فاطمه(س) با صوتِ حزین
این نداهای شبِ قدرِ شما می ماند
زیرِ لب زمزمه کردم بعلی و به حسین(س)
گریه ام در نجف و کرببلا می ماند!
🌴💎🌹💎🌴
سحر بیستوهشتم _ یا غفار.mp3
8.08M
#حرفهای_من_و_خدا
🌟 پرسهای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر ....
سحر بیست و هشتم ؛ اسم شریف #یا_غفار
¤ واحد #موسیقی منتظران منجی "عج"
ـ با صدای "سامان کجوری"
ـ آهنگسازی "یحییٰ عباسی "
ـ تنظیم " امید اردلان "
ـ و به قلم "سپیده پوررجب"
🌴💎🌹💎🌴
🍃من اگر درِ خانۀ تو را میکوبم و حاجاتم را در طَبَق دستان لرزانم میگذارم و تقدیم به تو میکنم، از آن روست که تا یاد دارم به گونهای با من رفتار کردهای که امیدم به یأس مبدّل نشود.
🍃تو خدایی و خدایی میکنی و کسی برای تو تکلیفی معیّن نمیکند و بر تو حکمی نمیراند. ای تنها خدای هستی! هیچ کس شریک خدایی ات نیست، امّا خودت بر خودت واجب کردهای که بر بندگان مهر بورزی و باران رحمتت را دم به دم بر سرشان بباری.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا
#محسن_عباسی_ولدی
🌴🌹💎🌹🌴
دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان
اللهمّ وَفِّر حَظّّی فیهِ مِنَ النّوافِلِ و اَكْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرِّب فیهِ وَسیلتی اِلیكَ مِن بینِ الوَسائل یا مَن لا یَشْغَلُهُ اِلحاحُ المُلِحّین.
خدایا زیاد كن بهره مرا در این روز از اقدام به مستحبات و گرامى دار در این روز به تحقق درخواست ها و نزدیك گردان در این روز وسیله ام را به سویت از میـان وسیلهها اى آنكه سرگرمش نكند اصرار و سماجت اصراركنندگان.
🌴💎🌹💎🌴
5d6e2319b86f73a0065b0f6e_6236330961879688867.mp3
4.55M
🌙 #وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
🍃دست منو باز محبت تو، اینجا کشونده
🍃چند شب دیگه از این ضیافت، باقی نمونده
🎤 #محمدرضا_طاهری
در این شب های باقیمانده از ماه خدا از همه همراهان و سحرخیزان عزیز التماس دعای خیر داریم 🙏🙏
🌴🌹💎🌹🌴
خدایا...
کمکم کن، درهایی رو که بستی نخوام به زور باز کنم!
و درهایی که باز کردی رو اشتباهی نبندم :)✋🏻
🌴💎🌴💎🌴
خدایا تو را شکر می گویم برای دردهای نهانی ام
وجدانی که به یاری تو گه گاه بیدار است
خدایا جسمم و جانم را از بند گرفتاریها نجات ده
ای پروردگار مهربان به لطف بخشش و مهربانی ات مرا یاری کن تا از بندهای زندگی رهایی یابم
و هرگز شادمانی دیگران را در اندوه من قرار مده
خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم ...
در دانستن تو آرامشیست ... و در ندانستن من تلاطمها ...
تو خود با آرامشت ... تلاطمم را آرام ساز...
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم
🌴💎🌹💎🌴
گوش کن جان برادر نقل این افسانه را
هست در آن پندهایی به زِ صدها ماجرا
روزگاری کاروانی در گذار از راهها
میگذشت اندر گذارِ روزها و ماهها
تا رسد بر مقصدی کو بود در پایان هدف
داشتند این مردمان بر وصل این مقصد شعف
در گذار از راههایی در میان یک کویر
امر بر اتراق شد سوی بزرگان در مسیر
خیمه ها برپا شد و هرکس به سویی شد روان
هرکسی از بهر کاری گشت هرجایی دوان
موسپیدان حکیمی بینشان موجود بود
خیرخواهی بهر مردم بهرشان مشهود بود
سوی مردم آن حکیمان بهر امری ارجمند
گفتگویی نقل شد از بهر یک ارشاد و پند
گفتگو این بود مردم وقت نوش و خواب نیست
هست این اتراق فانی،باقی و جذاب نیست
در میان این بیابان ریگهایی ریخته
هم درشت و کوچکش در بین هم آمیخته
جمع باید کرد آنها در میان کوله بار
گرچه باشد استراحت بهر انسان خوش گوار
خواب را تعطیل کرده ریگها گرد آورید
در میان کیسه هاتان سوی آن مقصد برید
لیک بعداز وصل مقصد جمله حیران میشوید
هرکدام اندازه ای زار و پشیمان میشوید
گوش دارید این سخن را هر که کمتر جمع کرد
اشک حسرت بین مقصد او مثال شمع کرد
هرکه سنگین بود بارش غصه هایش کمتر است
در قیاس خیل اول چهره اش کم غمتر است
عده ای اهل فراست زودتر رفتند پیش
بهر جمع ریگ اندر بار و خورجین های خویش
دور گشتند از کسالت کیسه هاشان گشت پُر
مدتی کردند کار و دور از هر خواب وخور
عده ای هم اندکی را گرد آوردند زود
لیک بعد از مدتی کم غفلت آنها را ربود
عدهای هم بیخیال و غرق اندر کاهلی
از همان اول به خواب غوطه ور در غافلی
تا که بعد از چند روزی آن اقامت شد تمام
امر بر عزم ادامه بهر مردم شد پیام
خیمههاشان جمع گشت و جملگی راهی شدند
جاده همچون رودخانه مردمان ماهی شدند
بعد چندین روز سختی راهپیمایی،عذاب
صورت مقصد عیان چهره بگشود از نقاب
با لبی خندان و شادان شاکر یزدان شدند
زان که پایان یافت سختی حال با سامان شدند
سرور و پیر حکیمان با نوایی پر امید
گفت اکنون بار خود را باز و هم رویت کنید
بارها گردید باز و رنگ سیماها پرید!!!
گشته اندر بارهاشان ریگهاشان ناپدید!!!
جای آن شنها کنون گشته جواهر پر نگین
لعل و یاقوت فراوان جای آنها جاگزین
ناگهان فریادشان از شوق شد بر آسمان
شادی و شوری فراوان گشت آنجا بیکران
آنکه بارش از جواهر مملو وآکنده بود
پر غرور و شاد بود و بر لبانش خنده بود
لیک با خود گفت حیفا کاش افزون بود این
از همین رو بود در دل اندکی اینسان غمین
آنکه کمتر جمع کردش ریگها را از زمین
بیشتر گردید زار و زین وقایع شد حزین
آنکه بودش بیخیال و خواب را ترجیح داد
شد فغانش در هوا و همره افسوس و داد
هرکه شد زار و پشیمان یک کمی یک بیشتر
هرکه کاهلتر بُدی گردید او دل ریشتر
گفتم این افسانه را از بهر خود یا دیگران
تا که درسی زو بگیرم پندها باشد در آن
هست این دنیای فانی همچون آن اتراق گاه
سنگها اعمال ما و زندگیمان همچو راه
آخرت باشد چو مقصد خالد است و پایدار
ایستگاه آخر است و هست آن فرجام کار
هرکسی بار خودش را از نکو آکنده کرد
آخرت با صد شعف در بین مردم خنده کرد
هرکه دنیا بود غافل عمر اندر خواب زیست
بی شک او در دار عقبی بی امان خواهد گریست
#لاادری
سلام و عرض ادب سحر همگی بخیر طاعات قبول حق ان شاءالله🌹
🌴💎🌹💎🌴
🌱سفره دارد جمع می گردد، گدا را عفو کن
🌱باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن
🌱دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم
🌱یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن
🌱بر در این خانه من بهر امیدی آمدم
🌱پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن
🌱دست خالی آمدم، با دست خالی می روم
🌱یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن
🌱پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن
🌱خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن
🌱جان آقای خراسان، جان سلطان غریب
🌱هم وطن های علی موسی الرضا را عفو کن
🌱من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین
🌱جان اربابم بیا این بنده ها را عفو کن
🌱بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین
🌱گریه کن های غم کرببلا را عفو کن
🌱جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر
🌱حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن
*وحید محمدی
#وداع_ماه_رمضان
🌴💎🌹💎🌴
گلچین نکته های ناب
#حرفهای_من_و_خدا 🌟 پرسهای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر .... سحر بیست و هشتم ؛ اسم ش
#یا_غفار 🌟
✦ غفار ؛
همان خدای بالا بلندی است که،
عمری خطاهای تو را چنان تطهیر نموده....
و از کنارش آرام و بی صدا رد شده که، خودت هم فراموششان کرده ای!
🌴💎🌹💎🌴
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و هشتم....
✍ دلم می لرزد خدا....
فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است...
🌴🥀🌴دلم می لرزد خدا....
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است...
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم..
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند...نه حاصل عنایت هايت!!!
🌴🌹🌴خدا..... دلم، تو را برای همیشه می خواهد...
آغوش گرم و بی همتای تو را... که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام...
من....از دنیای بدون تو... می ترسم...
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند...
از روزهای سپيدي.. که بدون هم نفسی با تو...تاریک ترین لحظه های عمر من هستند...
قلبم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..
و دستانم... لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند...
چه کنم...؟
بی سحرهای روشن...؟
بی زمزمه های ابوحمزه...؟
بی اشکهای افتتاح.... ؟
🌴💢🌴نرو از خانه ما....دلبرم..
نرو...
من بی تو...از پر کاهی سبک ترم...که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود...
نرو از خانه ما....
بمان....همین جا....در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است...
بمان.....
من....بی تو.... فقیرترین انسان عالمم...خداااا
التماس دعای فرج وشهادت در شبهای پایانی ماه مبارک
🌴💎🌹💎🌴
4_5843516195499673487.mp3
11.62M
دعای دلنشین سحر با نوای استاد عباس صالحی
🌴💎🌹💎🌴
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشهای خفته.
شوریدهای که در آن سفر همراه ما بود نعرهای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟
گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه.
اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیحگوی و من خاموش
🌴💎🌹💎🌴