من اونی که ترس از دست دادنشو داشتم، خودم ول کردم. اتفاقا خیلی هم آدمِ بیا باهم درستش کنیمی هستم، ولی اینکه دائم مشغولِ شستن کوهی از ظرفهای یکبارمصرف باشم؛ به نظرم کار بیهودهایه. اینکه قرار باشه هربار تلاش کنم که بگم وجود دارم، فراموش شدن و ترجیح میدم. دلم نمیخواد هربار به نرسیدن برسم.
صدایم کردی و انگار،
سنگی بستی به پاهای منی که در حال غرق شدن در سیاه چاله ی چشم هایت بودم...
-ɴᴏᴛʜɪɴɢ"
باید دلت خوش باشه وگرنه بهار همون بهار هرسال است . . - شبتونبیغم 🤍')
آلارم را روی ساعت شیش صبح تنظیم کرده و به تخت میروم. برنامه های فردا را مرور میکنم و تو از خاطرم نمیروی..به این فکر میکنم که چند دهه و چند زندگی لازم است تا تورا دیگر بخاطر نیاورم..؟
- شبتونبیغم 🤍"
-ɴᴏᴛʜɪɴɢ"
از همین تریبون میگم که فائزه دخترعمه ی عزیزم خاک تو ملاجت که نیومدی و من تنهاممم🫠
مجدد خاک تو ملاجت عزیزم
نمیدونم میفهمید چی میگم یا نه . .
ولی صبح جمعه ای که با عمو فیتیله شروع میشد و ناهار دورهمی تو خونه مادربزرگ و پدربزرگ بودیم
و به بازی و خنده میگذشت ، بهترین تراپیِ تاریخ بشر محسوب میشد :))
-ɴᴏᴛʜɪɴɢ"
روز 17 : آهنگ گوش دادن چیپس و بستنی خوردن
روز 18 : ترجیح میدم بقیه بگن اینو راجبم
اگه وقتتو صرف دنبال کردن پروانهها کنی ، اونا فرار میکنن.
ولی اگه وقتتو صرف ساختن یه باغ قشنگ کنی ، پروانهها خودشون به سمتت میان.
و اگه نیومدن ، تو هنوز یه باغ قشنگ داری . . :)