فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 حجت الاسلام فوادیان
▫️موضوع: ارتباط الفت با زمینه سازی ظهور
#پرسش_و_پاسخ_مهدوی
@chashmbe_rah
26.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 نکاتی در مورد مسأله ظهور امام زمان علیه السلام
🎥 گوشه ایی از بیانات آیت الله حسین گنجی اشتهاردی
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجت الاسلام رفیعی
🌷 چهار عمل که عذاب قبر رو از انسان بر میداره؟!
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کلام شهید بهشتی درباره ظهور امام زمان(عج) و حکومت جهانی
🎙 استاد_پناهیان
🔵 به مناسبت هفتم تیر سالگرد #شهادت #شهید_بهشتی و شهدای ۷۲ تن
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخی یادگاری از مرحوم آیت الله فاطمی نیا به روایت عباس موزون
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم: آیا به زیارت اموات برویم؟
فرمود: آری.
پرسیدم: آیا وقتی به زیارتشان میرویم، متوجه آمدن ما میشوند؟
فرمود: آری به خدا قسم، آمدن شما را میفهمند و خوشحال میشوند و با شما انس میگیرند.
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور
🤝 بر مدار عهد
نکاتی پیرامون عهد با امام عصر علیه السلام
🎵قسمت سیزدهم
#بر_مدار_عهد
#عهد_با_حضرت
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور
Bar MAdare Ahd 13.mp3
1.84M
🤝 بر مدار عهد
نکاتی پیرامون عهد با امام عصر علیه السلام
🎵قسمت سیزدهم
#بر_مدار_عهد
#عهد_با_حضرت
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور
🔸بنا بر اعلام پایگاه خبری شهدای فراجا: در ساعات پایانی روز گذشته (سه شنبه) مرزبانان استان سیستان و بلوچستان در شمال این استان هم مرز با کشور افغانستان در حین دیده بانی و پایش نوار مرزی با اشرار مسلح که از سمت خاک کشور افغانستان قصد تعرض به مرزهای کشور را داشتند درگیر شدند که بر اثر این درگیری مسلحانه یکی از نیروهای مرزبانی به نام محمد صیاد بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وستانیوز
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار
🔺 پسر شمشیر
قسمت ششم
همانطور که در قسمت های پیشین گفته شد ایران عزیز ما بواسطه ضعف دولت صفویه از اطراف و اکناف و مرزهای وسیع خود مورد هجوم و تاخت و تاز بیگانگان و حتی خودی ها قرار گرفته شده بود روس ها ، گرجستان و ارمنستان و چچن و شوشی و باکو و آستارا و قسمت هائی از گیلان و بنادر آن را تصرف کرده بودند و بنا به سفارش پطر کبیر (پطر کبیر می گفت ما باید به آبهای گرم خلیج فارس دسترسی داشته باشیم) قصد داشتند بدون توقف تا قزوین که اینک پایتخت ایران شده بود آمده و با تصرف ایران خلیج فارس را هم از آنِ خود کنند
از طرف دیگر امپراطوری عثمانی نیز همین خیال را در سر می پروراند و قصد داشت از شمالغرب و غرب و جنوب ایران یعنی آذربایجان و کرمانشاه و همدان و ایلام و خوزستان که اینک در اشغال وی بود به اصفهان حمله ور و با برکناری اشرف افغان تمامی نواحی ایران را به تصرف خود درآورد
برای آگاهی دوستان ذکر این نکته ضروریست که امپراطوری عثمانی (ترکیه) در آن دوران و تا همین صد سال پیش ، ابر قدرت بلامنازع جهان آنروز بود و در اروپا کشورهای اوکراین و چندین کشور اروپای شرقی و غربی تا دروازه های وین ، پایتخت اتریش پیشروی کرده بود ، در آفریقا ، کشورهای مصر و الجزایر و تونس و لیبی و سودان و سومالی و مراکش و در آسیا کشورهای سوریه و لبنان و فلسطین و عراق و کویت و عربستان سعودی و در یک کلام تمام کشورهای عرب و مسلمان زیر یوغ امپراطوری عثمانی بود و سربازان معروف ینی چری (سربازان زبده و بسیار ورزیده و جنگاور های خاصی بودند که هنگام جنگ ، صورتهایشان را سرخ می کردند و نامشان لرزه بر اندام اروپائیان انداخته بود) به استعداد پنجاه هزار نفر را در اختیار داشت
به ایران بازمی گردیم که در هر شهر و گوشه اش در اختیار سردارانی بود که هر کدام داعیه حکمرانی بر ناحیه ای و در مواردی حتی ادعای پادشاهی بر تمامی ایران را داشتند و در این گیرودار ، و جنگهای داخلی بین این یاغیان که مانند قارچ از زمین می روئیدند بازنده اصلی مردم پی پناه و گرسنه ایران بودند که جان و مال و ناموسشان به تاراج رفته بود و هیچ امنیتی در هیچ نقطه ای برقرار نبود
شاه تهماسب دوم پس از پیروزی بر سپاه محمود افغان ، متوجه خراسان و شهر مشهد شد که اینک با توجه به ضعف دولت مرکزی ایران ، تحت تسلط سرداری بنام ملک محمود سیستانی قرار گرفته بود ، ملک محمود سکه بنام خود زده و خود را پادشاه ایران نامیده بود
شاه تهماسب وقتی به قوچان رسید متوجه شد تمام مردم و بزرگان شهر از اعجوبه ای بنام نادر یاد می کنند که با نفرات اندک خود ، ازبکان را شکست داده و راهها و شهرها را امنیت بخشیده ، لذا بنا به خواست اطرافیان و همچنین ترس از رویاروئی با ملک محمود سیستانی که در دلاوری و جنگ و صف آرائی سپاه جزء نوابغ روزگار بود ، دستور داد نادر را به حضورش بیاورند ، پیکی روانه شد ، دیری نگذشت که نادر بهمراه تنی چند از یاران وفادارش در سراپرده شاهی ، بحضور شاه تهماسب رسید
در مذاکره ای که بین دو طرف انجام شد نادر پیشنهاد کرد بخاطر جلوگیری از جنگ و برادر کشی ، شخصا نزد ملک محمود سیستانی که اینک تاج پادشاهی ایران را بر سر گذاشته بود رفته تا سرباز ایرانی بدست هموطن خود کشته نشود ، پیشنهاد نادر با استقبال شاه تهماسب و مخالفت یاران وفادارش مواجه شد ولی در نهایت نادر به مشهد ، نزد ملک محمود رفت
وقتی نادر به مشهد رسید ملک محمود سیستانی او را بسیار تکریم و احترام کرده و پذیرائی شایانی از وی نمود ولی با توجه به اینکه مطمئن بود در سرتاسر ایران حریفی بجز نادر ندارد ، در خفا منتظر فرصتی بود که بدون اینکه در ظاهر ، تقصیری متوجه وی بشود نادر را از میان بردارد ، بهمین منظور چند روز بعد به نادر پیشنهاد کرد که با یکدیگر به شکار بروند ، نادر پدیرفت و در سحرگاه فردای آنروز برای شکار به صحرا رفتند
ملک محمود با اطرافیان خود بهمراه نادر و یاران همراهش مشغول شکار شدند و تا بعد از ظهر بهمین منظور اسب می تاختند تا اینکه بعلت خستگی مفرط تصمیم گرفتند در نقطه ای به استراحت بپردازند ، نادر پذیرفت و از آنجائیکه بسیار محتاط و تیزهوش بود در نقطه ای که آفتاب از پشت سرش در حال تابیدن بود به استراحت پرداخت (در حقیقت این عمل نادر ، مانند آن بود که وی در جلوی خود آینه ای گذاشته باشد تا پشت سرش را ببیند)
هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که نادر بدون اینکه پشت سرش را ببیند متوجه شد سایه های بلندی آهسته به سوی او می آیند ، او آرام آرام بدون جلب توجه ، دسته تبرزین معروف و شمشیر خود را لمس نمود و با حرکتی برق آسا از جای خود بلند شده و به سوی افرادی که بسوی او می آمدند حمله کرد
شدت حمله نادر به حدی شدید بود که در کسری از ثانیه ، پنج نفر از مهاجمین با توجه به اعضای قطع شده بدنشان و آسیب های دیگر بر زمین افتادند و نادر در این زمان با فریادها
ی بلندش مشغول زد و خورد با شش یا هفت نفر باقیمانده مهاجمین شد ، در این میان با توجه به سر و صدای ایجاد شده ، یاران نادر نیز از راه رسیده و مهاجمین تماما کشته شدند ، نادر و یارانش ، مشهد را جای ماندن ندیدند و با شتاب تمام رو به فرار نهادند
از آن سو ملک محمود سیستانی که می دید ، مرغ در حال پریدن از قفس است دستور داد دروازه های شهر را بسته و به تعقیب نادر و یارانش بپردازند و جایزه هنگفتی نیز برای زنده یا مرده نادر تعیین کرد
دروازه شهر مشهد و تمام راهها ، با هزاران سرباز بسته شد ، نادر که در نقطه ای از مشهد پنهان شده بود متوجه شد که هیچ روزنه ای برای خروج از شهر وجود ندارد ، لذا دل به سرنوشت سپرد و تصمیم گرفت شبانه بهمراه افراد کمی که همراهش بودند از مشهد بگریزد
در نیمه های شب ، ملک محمود سیستانی که در ارگ قصر خود در حال استراحت بود با شنیدن صدای چکاچک شمشرها و نعره ها و فریادهای نادر و ده نفر از همراهانش و ناله و فغان مجروحین سپاهش که مانند برگ خزان به زمین می ریختند مواجه و در کمال تعجب متوجه شد که نادر و یارانش دل به مرگ نهاده و بی محابا با شمشیر و گرزهای خود در حالیکه فریادهای یا علی و یا محمد سر می دادند به قلب سپاه بی شمار وی زده و قصد خروج از مشهد را دارند
ملک محمود سراسیمه فرمانده سپاه خود را احضار و با تهدید وی از او خواست بدون هیچ تعلل و بهانه ای زنده یا مرده نادر را به وی تحویل دهد ، در آن شب هولناک هیچ سربازی در مشهد خواب نبود و همه برای دستگیری و یا کشتن نادر و به امید گرفتن جایزه ، بسیج شده بودند
یاران باوفا و از جان گذشته نادر که او را ناجی ایران می دانستند خود را فراموش کرده و سینه خود را سپر بلای نادر می کردند ، انبوه سپاهیان پیاده و سواره مشهد ، نادر و همراهانش که همگی سوار بر اسب بودند را در میان گرفته و امیدوار بودند با توجه به جنب و جوش زیاد نادر ، حداقل وی بعلت خستگی از پای درآید ولی نادر مرد خستگی نبود و تبرزین نادر ، لحظه ای از شکافتن سر و انداختن کتف ها باز نمی ماند
باری ، یاران نادر که از هیچ جانفشانی دریغ نمی کردند یک به یک ، طعمه نیزه ها و شمشیرهای دشمنان شده و از زین های اسبها به زمین سقوط می کردند که این امر ، کار را برای نادر ، سخت و سخت تر می کرد ، در آن شب هولناک که بیش از دوساعت بطول انجامید معجزه ای رخ داد و نادر که مجروح شده بود توانست فقط بهمراه دو نفر از یارانش که آنها نیز زخمی شده بودند از آن ورطه هولناک بگریزد و پس از ساعتها تعقیب سواران ملک محمود ، در نهایت در نقطه ای دور ، در بیابانی در اطراف قوچان به کلبه ای مخروبه رسید و در همانجا پناه گرفت
پس از رسیدن به کلبه ، نادر و دو نفر از یارانش ، تازه متوجه درد و سوزش زخمهای بی شمارشان شدند ولی آنقدر خسته و بی رمق بودند که فقط از روی لباس و برای جلوگیری از خونریزی زخم ها را بسته و به خواب عمیقی فرو رفتند
در آن شب ، نادر داستان ما ، خواب عجیبی دید که سرنوشت وی و ایران ویران ما ، به این خواب گره زده شد
پایان قسمت ششم
#نیروهای_متحد_اسلام
@NOORI82325
#یمن_پرچمدار_ظهور