#شیرینی_چنگالی
آرد یک پیمانه + دوسوم پیمانه
کره ۱۰۰ گرم
زرده تخم مرغ یکعدد
وانیل نوک چاقو
پودر قند یکسوم پیمانه
پودر نارگیل پسته یا ترایفل بمقدار لازم
شکلات تخته ای بمیزان لازم
ابتدا کره رو توی دمای محیط بگذارید تا کاملا نرم بشه بعد با پودرقند خوب بزنیدتا پوک بشه زرده تخم مرغ و وانیل رو هم اضافه کرده بزنید از این به بعد همزن رو کنار بگذاریدآردتون حتما الک کنیدکم کم اضافه و با دست مخلوط کنید همینکه مخلوط شد کافیست روشو بپوشونید و نیم ساعت در دمای آشپزخانه استراحت دهید بین دو کیسه باز کنیدیا گلوله هایی به اندازه گردو برداشته و داخل دو دست گرد کنید و وسط گودی دستتون یه کوچولو فشار بدین تا تخت بشه و داخل سینی فر بگذاریدو با یک چنگال روی آن فشاردهید تا خطوط چنگال روی شیرینی شکل بگیره من با شیار زن این کارو کردم حتما داخل سینی فر کاغذ روغنی پهن کنید فر رو از قبل روشن کنید تا گرم بشه سینی رو در فر قرارداده با حرارت ۱۶۰ درجه بمدت ۱۰ دقیقه الی یکربع بعداز اینکه شیرینی ها پخت و یه مقدار از حرارت افتادن شکلات تخته ای رو به روش بنماری آب کرده و یکطرف شیرینی ها رو توی شکلات زده وپودر نارگیلو... روی آنها بزنید
💖💖
https://eitaa.com/Noorkariz
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 #عید_مبعث
♨️شفاعت پیامبر اکرم(ص)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
https://eitaa.com/Noorkariz
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥یا رسولالله یا محمد💐💐
💥یا نبیالله یا محمد💐💐
https://eitaa.com/Noorkariz
🚧 اکران اختصاصی انیمیشن مسافری از گانورا 🚧
📍روز مبعث در مسجد جامع شهر کهریزسنگ🤩
🎉🎉ویژه عید سعید مبعث 🎉🎉
⏰ سانس اختصاصی دختران ١٠:٠٠ الی ١٢:٠٠
⏰ سانس اختصاصی پسران ١۵:٠٠ الی ١٧:٠٠
✍🏻 جهت ثبت نام به سایت mjkahrizsang.ir مراجعه نموده و در صورت هرگونه مشکل در روند ثبت نام به کانون فرهنگی مسجد جامع شهر کهریزسنگ مراجعه نمایید...
💻 با ما همراه باشید...
📍@kfemamzamani
mjkahrizsang.ir
🌐کانونفرهنگیهنریامامزمان(عج)
مسجدجامع
📍@najmehkhaton_masjedjameh
🌐کانون فرهنگیهنری نجمهخاتون مسجدجامع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داخل گروه هایی که عضوین بذارین لطفا تا بر محمد و آل محمد
🌸صلوات فرستاده شود.
اللهم_صل_علی_محمد
و آل_محمد
و_عجل_فرجهم
#جشن_پیروزی_انقلاب
#مجری :
حاج آقا قیصری
#سخنران :
حجت الاسلام حسناتی
همراه با
💥#نورافشانی
🎼 #سرود
💌 #مسابقه
⏳زمان :
شنبه ٢١ بهمن ساعت ١٩
🕌مکان :
حسینیه ١۴ معصوم (ع)
ستاد برگزاری مراسم دهه فجر
4_5947445577905079186.mp3
7.33M
مُحَمَّد (ص)💚
👤حامد زمانی
خودش خاتم خدا ختم کلامش .......🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺حضرت محمد صلی الله فرمودند:
هرکس که خواهد خانه اش به نعمتِ
بی حساب آبادان باشد، به ذکر شش گانه زیر بپردازد:
اول آنکه در آغاز هرکار بگوید:
❤️بسم الله الرحمن الرحیم
دوم آنکه چون نعمتی از راه حلال
نصیبش شد، بگوید:
❤️الحمدالله رب العالمین
سوم آنکه چون خطا و لغزشی کند بگوید:
❤️استغفرالله ربی و اتوب الیه.
چهارم آنکه چون غم و اندوه براو
هجوم آورد بگوید :
❤️لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
پنجم آنکه چون کارجدیدی شروع کند،گوید:
❤️ماشاالله
ششم آنکه چون از ظلم ستمگری هراس کند بگوید:
❤️ حسبناالله و نعم الوکیل.
❤️🌺 مبعث رسول اکرم(ص) مبارک❤🌺
♡••♡••♡••♡••♡
https://eitaa.com/Noorkariz
#پروانه ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۸ 🎬
ابوعمر:هااا چه میخواهی کنیزک...
من:ارباب ,برایتان شربت اب لیمو اوردم,دررا بازکنید ارباب...
خبری نشد ودوباره ادامه دادم:لیلا را ببخشید ارباب ,هنوز بچه است ,بگذارید من کمی بااو حرف بزنم ,قول میدهم راضیش کنم هرچه شما امرکنید انجام دهد.
همینطور که حرف میزدم صدای چرخش کلید را شنیدم درباز شد وابوعمر با نیشی تا بنا گوش بازشده,پشت دربود.
درحالی که به سمت قلیانش میرفت گفت:من میدانستم که تواز لیلا فهمیده تر وعاقل تری...افرین,زود راه کنیز بودن ومودب بودن وسربه راه بودن رایاد گرفتی...
درحینی که لیوان شربت را بااحترام به طرفش میگرفتم باخود فکر میکردم ,عجب حیوان پست فطرتیست...ان شاالله تا دقایقی دیگر نفس نحسش بریده شود
لیوان رابرداشت وداخل سینی کنارقلیان گذاشت,میخواستم برگردم وجلوی دراتاق بایستم که دستم را چسپید ,از برخورد دستش بادستم چندشی سراسروجودم راگرفت.
باتحکم مراکنار خودش نشاند وگفت:میخواستم تورا به بکیر هدیه دهم اما الان فکرش رامیکنم ,میبینم که توهم زیباتراز لیلا هستی وهم فهمیده تر,اصلا تورا برای خودم برمیدارم ولیلا رابه بکیرمیدهم...
لیلا دراتاق نبود...کجابود؟؟...اهسته گفتم:ارباب چه خوب که ازمن خوشتان میاید ,من ازبچگی هم دوستتان داشتم,الان هم انتظارداشتم ازمن بخواهی تاخدمتی برایتان انجام دهم..…
نمیدانستم چه بگویم فقط باید کاری میکردم که حواس ابوعمرپرت شود ولیوان شربت راسربکشد وادامه دادم:لیلا رابه خاطر من ببخش قول میدهم من جبران کنم...لیلا کجاست؟
ابوعمر که ازنغمه های عاشقانه من سرازپا نمیشناخت خنده کنان
پکی به قلیان زد ودست برد لیوان شربت را برداشت وبادست دیگرش مرا به سمت خودش کشید....پشتم داغ شد از ترس رعشه گرفته بودم,نکند شربت رابخواهد بامن شریک شود؟نکند شک کرده ومیخواهد شربت رابه خورد من بدهد...
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈