༺⃟• ✨ ྃ﷽ ✨༺⃟• ུྃ
هر صبح دست ادب بر روی سینه می گذاریم و با افتخار عرضه میداریم:
#صلیالله_علیک_یا_صاحبالزمان #سلاممولای ما🌟
✾࿐༅ ♥️ 🦋 ♥️ ༅࿐✾
پروردگارا
یاریمان کن در انحام کارهای خیر درنگ نکنیم اما شتاب زده و عجول هم نباشیم و بنای کارمان را بر آگاهی و بهرهمندی از آگاهی دیگران و تکیه بر قدرت و اراده تو قرار دهیم. 🤲🏻♥️
┄┅══ 🌟🌷🌟 ══┅┄
⏳━ لحظهشماری تا ظهور
ذکر روز شنبه : یاربالعالمین
✅ بیست و دوم مهر ۱۴۰۲
✅ بیست و هشتم ربیعالاول ۱۴۴۵
✅ چهاردهم اکتبر ۲۰۲۲
✨أللَّھُمَصَلِّ؏َلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَ؏َـجِّلْفَرجھُمَ✨
https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠خانه ای پر از اکسیر🏠
🏠خوشبختی خانه ، در خدا پرستی است.
🍁 عزت خانه ، در دوستی است.
🏠 ثروت خانه ، در شادی است.
🍁 زیبایی خانه ، در پاکیزگی است.
🏠 پاکی خانه ، در تقوا است.
🍁 نیاز خانه ، در معنویات است.
🏠 استحکام خانه ، در تربیت است.
🍁گرمی خانه ، در محبت است.
🏠 صفای خانه ، درمحبت است.
🍁پیشرفت خانه ، در قناعت است.
🏠لذت خانه ، در سازگاری است.
🍁سعادت خانه ، در امنیت است.
🏠روشنایی خانه ، در آرامش است.
🍁رفاه خانه ، در حرمت و تفاهم است.
🏠ارزش خانه ، در اعتماد و اطمینان است.
🍁سلامتی خانه ، در نظافت و پاکیزگی است.
🏠صفت خانه ، در انصاف و گذشت است.
🍁شرافت خانه ، در لقمه حلال است.
🏠زینت خانه ، در ساده بودن است.
🍁آسایش خانه ، در انجام وظیفه است
https://eitaa.com/Noorkariz
#داستان
🔷 #قهرمان_واقعی
🗓چند ماه بود برای مسابقه ی دو قهرمانی نوجوانان استان تمرین میکردم. 🏃
بعد از امتحانات خرداد تمام وقتم را در ورزشگاه می گذراندم.
از خواب و تفریحاتم زده بودم .
حتی با خانواده به مسافرت نرفتم.🏖
همه ی رویاهای من در قهرمانی این مسابقه خلاصه شده بود.🏅
جایزه ی نفر اول این مسابقه، سه میلیون تومان پول نقد💰 و راه یابی به مسابقات کشوری بود و من تنها هدفم شرکت در مسابقات کشوری و بعد دعوت شدن به تیم ملی بود.
❇️ می دانستم کار سختی پیش رو دارم چون رقیب سرسخت و با انگیزه ای داشتم. 💪
سعید خیلی درس خوان بود.
در مدرسه همه او را دوست داشتند؛ تنها کسی که از سعید خوشش نمی آمد من بودم!😕
پسر آرام و بی دردسری بود؛ اما من از این اخلاقش خوشم نمی آمد.
همیشه می گفتم :سعید خیلی خودشیرینه...😠
همیشه لباس هایش اتو کشیده و مرتب بود و بوی عطر می داد.
📚 کتاب و دفترهایش از بس تمیز بود، انگار اصلا استفاده نشده بود!
معلوم بود از آن مرفه های بی درد است!
نمیدانم... شاید یک جور حس #حسادت به او داشتم...😒
روز قبل از مسابقه، بعد از کلاس،
آقای منصوری معلم ورزش، من و سعید را صدا زد و گفت صبر کنید تا بعد از نماز باهم با ماشین برویم 🚘 تا بین راه توصیه های لازم را گوشزد کنم.📌
🕌 بعد از این که نماز خواندیم ؛ من و آقای منصوری از نمازخانه بیرون آمدیم تا برویم ؛ که سعید گفت شما بروید من چند دقیقه دیگر می آیم.
ما هم به طرف ماشین رفتیم و سوار شدیم.
آقای منصوری از من پرسید: آقا مهران نظرت راجع به سعید چیه؟
بنظرت کدومتون اول میشید؟ 🤔
با اعتماد به #نفس گفتم: 💯صدردرصد من اولم!😏
شک نکنید آقا... من یک روز عضو تیم ملی میشم.✅
لبخندی زد و گفت: اوه اوه! 😯
عجب اعتمادی به خودت داری پسر...
آقای قهرمان بنظرت دوستمون یکم دیرنکرد؟
برو دنبالش ببین کجاست.
از ماشین پیاده شدم و به سمت نمازخانه رفتم.
یک لحظه حس کردم صدای گریه شنیدم.👂
کمی که جلوتر رفتم فهمیدم صدای سعید است که آرام گریه می کند! 😢
کنجکاو شدم و با دقت گوش دادم؛
می گفت:خدایا خودت بهتر میدونی که این مسابقه چقدر برام مهمه... 😔
میدونی که اگه برنده نشم چی میشه... 😞
میدونی که من برای چی تو این مسابقه شرکت کردم...
🙏خدایا میدونم مهران هم خیلی زحمت کشیده، حقشه که اول بشه ولی من به جایزه ی این مسابقه نیاز دارم.
این همه پول قرض کردیم فقط سه میلیون دیگه کم داریم .
خدایا اگه این پول به دستم نرسه سپیده کور میشه!!!😭
انگار یک سطل آب داغ روی سرم ریختند...
خدای بزرگ...
چطور ممکن است سعید درس خوان و خوش تیپ مدرسه این قدر بی پول باشد❗️
در همین فکر بودم که سعید گفت: مهران تو اینجایی؟! ببخشید منتظرت گذاشتم.
👥بیابریم آقای معلم منتظره.
در بین راه که آقای منصوری صحبت میکرد و به ما روحیه می داد، سعید هم می گفت و می خندید؛ انگار نه انگار که آنقدر غم در دلش بود.😌
😔 خدایا من را ببخش که درباره ی این پسر این قدر بد فکر می کردم...
آن شب تمام #ذهنم درگیر سعید بود. 🌪
چطور می توانستم بی تفاوت باشم؟
من اصلا به پول جایزه فکر نمیکردم.
وای چشم های سپیده...👁
یادم آمد جشن دهه فجر، سعید خواهرش سپیده را به مدرسه آورده بود؛
یک دختر بچه ی شیرین و دوست داشتنی...👧
نمی دانم تا کی ذهنم #درگیر بود و با خودم کلنجار می رفتم که خوابم برد. 😴
✅سرانجام روز مسابقه فرا رسید؛ روزی که ماه ها در انتظار آمدنش بودم ولی اصلا دلم نمی خواست از رختخواب بیرون بروم!
اما به اصرار پدر به محل مسابقه رفتیم.
از دور سعید را دیدم که کنار خواهر کوچش ایستاده بود.🙋♂
💗 ته #دلم آرزو می کردم سعید در مسابقه برنده شود ولی خودم هم خیلی زحمت کشیده بودم... خیلی!
مسابقه شروع شد؛ اما... بدون من!!
از ورزشگاه بیرون رفتم و از طریق رادیوی استانی نتیجه ی مسابقه را دنبال می کردم.📻
بالاخره سعید زودتر از همه به خط پایان رسید.🎌
✨#آرامش عجیبی داشتم... انگارمدت ها به دنبال این احساس می گشتم.
😊خوشحال بودم...شاید اگر عضو تیم ملی هم میشدم این چنین برایم #لذت بخش نبود.
🌀هفته بعد سعید با یک جعبه شیرینی به مدرسه آمد و خبر بهبودی چشمان سپیده را داد.
تا مدت ها سرزنش پدرم را می شنیدم که می گفت زحماتت را به باد دادی ولی هیچ کس نفهمید نتیجه ی زحمات من چشمان سپیده بود و حتی خوشحالی سعید...💖
من دیگر هیچ وقت مسابقه ندادم اما سعید که حالا دوست صمیمی من شده ؛ عضو تیم ملی است و این از همه چیز برایم باارزش تر است.🏆
✅ گر بر سر نفس خود امیری مردی...
#مبارزه_با_نفس
#لذت_برتر
🌿🍁🍂🍁🌿
https://eitaa.com/Noorkariz
﷽ #توصیه
📌کلید باز شدن همه گرههای زندگی
🔰علامه طهرانی:
انسان همیشه باید برای پدر و مادر دعا کند و تا پدر و مادر دارد باید قدرشان را بداند، وقتی از دست رفتند دیگر رفت! انسان تا آخر عمر بگردد نه پدری پیدا میکند، نه مادری!
🔰و اگر کسی بخواهد که راه برایش باز بشود، باید دل پدر و مادر را به دست بیاورد. دل پدر و مادر را به دست آوردن خیلی عجیب است! خیلی خیلی عجیب است و بسیار مؤثر است برای باز شدن قفلهای آسمانی، و کلیدش محبت آنها است.
📗شرح فقراتی از دعای ابوحمزه ثمالی، ج۱، ص۲۷۲
🌿🍁🍂🍁🌿
https://eitaa.com/Noorkariz
✅بفرمائید مشاوره...
♨️کارگاه مشاوره ازدواج و استحکام روابط خانوادگی
🔻با حضور سرکار خانم "کوهستانی"
🔻میز خدمت تست فشار خون
🕦زمان: یکشنبه ۲۳ مهرماه ساعت ۱۰:۱۵ صبح
🏡مکان: چهار راه مسجد جامع. پایگاه بسیج نور خواهران
خانواده ارزش مند است.❤️
🌿🍁🍂🍁🌿
https://eitaa.com/Noorkariz
17.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠حکومت خورشید: قسمت سوم
📣📣📣پیامی مهم
🎤خطاب به علماء، سخنرانان،
ذاکران اهلبیت، مسئولین هیأت ها،
تشکل های دینی و همه دغدغه مندان
✅با موضوع :
فتنه راه حل دارد ، اگر بخواهیم!
💎نگرشی #متفاوت به دین💎
https://eitaa.com/Noorkariz
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کالباس_خونگی_راحت😍😋
سینه مرغ ۵۰۰ گرم
سیر ۳ حبه
تخم مرغ ۱ عدد
ادویه ها:فلفل قرمز،پاپریکا، اویشن ۱ ق چ از هرکدوم / جوز هندی کمی،پودر زنجبیل ۱/۲ ق چ، نمک ۱ و ۱/۴ ق غ،تخم گشنیز ۱ ق غ
آرد گندم ۲/۵ ق غ
نشاسته گندم ۲ ق غ
آب ۶۰ گرم
روغن ۷۵ گرم
قارچ ۲۵۰ گرم
فلفل دلمه ای ۱ عدد
پسته خام به مقدار لازم
🔺پسته رو کمی داخل اب خیس کنید .
🔺قارچ بلانچ شده و فلفل دلمه ای و پسته رو روی دستمال بزارید تا خشک بشه اصلا اب نداشته باشه.
🔺از قالب تفلون استفاده کنید و اگه قالبتون میچسبه داخلش سلفون بکشید.
🔺قالب رو تا جایی پر کنید که نیم سانتی متر فضای خالی داشته باشه و روی قالب رو با فویل بپوشونید.
🔺به مدت ۱:۳۰ ساعت داخل فر با دمای ۱۴۰
🔺وقتی که کالباس سرد شد داخل یخچال بزارید حداقل ۸ ساعت بمونه
.👩🌾.
༺⃟• ✨ ྃ﷽ ✨༺⃟• ུྃ
هر صبح دست ادب بر روی سینه می گذاریم و با افتخار عرضه میداریم:
#صلیالله_علیک_یا_صاحبالزمان #سلاممولای ما🌟
✾࿐༅ ♥️ 🦋 ♥️ ༅࿐✾
پروردگارا
درد دامنه دارد و آتش بر دامن دنیا افتاده، میترسم از این که دردها را ببینیم و به استئصال نیفتیم و مهدیات را عاجزانه نخواهیم،
که هرچه این بیدردی و مقاومت دربرابر درماندگی بیشتر شود حلقه فشارها و دردها تنگتر میشود...
اینگونه نخواهمان😭 دردمندیمان را از نبود منجی آشکار کن تا دامنه دردها زودتر برچیده شود🤲🏻♥️
#طوفانالاقصی
┄┅══ 🌟🌷🌟 ══┅┄
⏳━ لحظهشماری تا ظهور
ذکر روز یکشنبه : یاذاالجلالوالاکرام
✅ بیست و سوم مهر ۱۴۰۲
✅ بیست و نهم ربیعالاول ۱۴۴۵
✅ پانزدهم اکتبر ۲۰۲۲
✨أللَّھُمَصَلِّ؏َلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَ؏َـجِّلْفَرجھُمَ✨
https://eitaa.com/Noorkariz
📔#داستان_کوتاه_آموزندە
روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد:
ای خدای دانا وتوانا! حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟
چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟
خداوند فرمود: ای موسی! میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی.
تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب.
هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد.
آنگاه خداوند فرمود: ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود.
موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت و مشغول درو کردن شد.
ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟
موسی جواب داد: پروردگارا! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندم ها را از کاه باید جدا کنیم.
خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟
موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای.
خداوند فرمود: پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روح های پاک هست، روح های تیره و سیاه هم هست.
همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمت های نهان الهی آشکار شود.
✨ خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
📔#برگرفته_از_مثنوی_معنوی
🌿🍁🍂🍁🌿
https://eitaa.com/Noorkariz