_روز زن چی هدیه گرفتی...
_ شهادت 🌹
انسان هایی متفاوتی بودند
روزگاری که ما دنبال جشن خانوادگی بودیم
آن ها، دل را راهی راه مکتب سلیمانی کردند
عجب تلنگری...
سخت تلنگری بود
میتوان خانمی باشی که در روز زن،
بجای شاخه گلی، مدال شورانگیز شهادت را دریافت کنی
خداوند دونه دونه گلچین کرده
قطعا هر کدام از کسانی که در روز میلاد حضرت زهرا(سلام الله علیها) ،
هدیه ی شهادت گرفتند ،
نیت های معرکه ای داشتند
امروز شاهد بودی
خانم هایی توانستند این هدیه را دریافت کنند...
پس تو هم میتوانی
راه باز هست
با همتی مستدام
و
نیتی خالصانه
از نو شروع کن
شاید یک روزی
نوشتن:
شهیده خانم...
🖤 https://eitaa.com/Noorkariz
👇👇🌺راه اندازی واحد درمان و مراقبت های زخم و استومی در درمانگاه هلال احمر با حضور پزشک متخصص و کارشناس تخصصی زخم آقای مصطفی شمسی🌺👇👇
🌴درمان انواع زخمهای جراحی حاد و مزمن، سوختگی
🌴درمان زخم بستر ،دیابتی سرطانی، جراحات تصادف و صدمات عروقی(شریانی،وریدی)،
🌴برطرف کردن جای زخم قدیمی و تتو
🌴تعویض و جایگذاری کیسه های مختلف استومی
🌴مشاوره و آموزش رایگان در حیطه درمان زخم
🌴پانسمان های نوین و پیشرفته
🌴وکیوم تراپی prp لاروتراپی اوزون تراپی پلاسما تراپی (گرم، سرد)، کراتوریموال، کربوکسی تراپی و...
📣تاریخ شروع فعالیت: از صبح روز دوشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۱۸
🌺درمانگاه هلال احمر به :آدرس کهریزسنگ - خیابان ولیعصر
جهت دریافت نوبت با شماره تلفن های درمانگاه تماس حاصل فرمائید .
42322665 یا 42322655
♡ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆ ✅ کانال اطلاع رسانی درمانگاه هلال احمر ✅ ☆ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡
https://eitaa.com/DarmangahHelalAhmar ⛑️
👇👇 قابل توجه همشهریان گرامی 👇👇
🌺 حضور پزشک متخصص رادیولوژی و سونوگرافی 🌺
جناب آقای دکتر هاشمیان فر
شروع فعالیت1402/10/19
سه شنبه از ساعت 13
انجام انواع سونوگرافی..... 🌻
لطفا جهت نوبت گیری با شماره تلفن های: 42322666 یا 42322655 تماس حاصل فرمائید .
♡ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆ ✅ کانال اطلاع رسانی درمانگاه هلال احمر ✅ ☆ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡
https://eitaa.com/DarmangahHelalAhmar ⛑
❣#عشق رنگین❣
#قسمت_چهاردهم
یک هفته ای از جشن شکیلا میگذشت اما طبق خبرایی که ساره میداد,حال شکیلا وخیم شده بود ,مثل اینکه یکی از دوستای شکیلا,قرص اکس بهش میده وعلاوه برآن مشروب هم میخوره وهمه ی اینها باعث شده بود تا کار شکیلا به تیمارستان بکشه.
توآشپزخونه بودم ,مامان صدازد سمیییییه....گوشیت خودش راکشت,ببین کیه..
سریع خودم را رسوندم به اتاقم ,ساره بود.
من:الو سلام خانننم ,چه خبرا؟؟
ساره:سلام,خبراکه زیاده باید ببینمت,پاشو بیا همون کافی شاپی که همیشه میریم.
من:نمیشه راهم دوره الانم که دیروقته,حالا تلفنی یه جاهاییش رابگو ,یک روز دیگه قرارمیذاریم تاهم راببینیم.
ساره:وای دختر انگاری شانس بهم رو آورده ,به حرفت گوش کردم وعاقلانه تصمیم گرفتم.
به بهزاد گفتم که متوجه ارتباطش با اون دختره شدم وبهزاد هم خیلی پررو برداشت گفت :خوب که چی دوسش دارم
گفتم:مرتیکه ی هوس باز مگه دل تو هتل پنج ستاره است که محبت هرچی خوشگل وخوشتیپه توش لونه کرده؟!
پررو برگشته میگه:همین که هست میخوای بخوا ونمخوای نخوا...
منم رهن آپارتمان رابه جا مهریه ام برداشتم وازش جدا شدم.
سمییییه, دیگه بهزادی برای من وجود نداره,منشی مطبش هم نیستم امروز باهام تسویه کرد....
بعدشم انگاری شانس بهم رو آورده ,بایکی دوست وهمکارشدم که قول ازدواج هم داده....سمیه خیلی معرکه است,هم پولداره ,هم جوونه,هم خوشتیپه وهم منو دوست داره...
من:ببین ساره جان ,چشمات رابازکن دوباره گول نخوری ,تودوبار انتخاب نابه جا داشتی,خواهشا خوب فکرات را بکن عزیزم....
ساره:چشم خانومی....
دلم میخواد به زودی ببینمت ,اخه رودر رو بیشتر کیف میده,تعریف کنیم....
چون ترم نقاشیم ,۴۵روزه بود,تمام شده ومنم به بابا گفتم راه دوره وهزینش هم زیاده دیگه کلاس نمیرم....
#ادامه دارد.....
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
❣#عشق رنگین❣
#قسمت_پانزدهم
یک هفته ازتماس ساره میگذشت وامروز دوباره تماس گرفت ومن رابرای یک دورهمی دوستانه دعوت کرد.
دوست نداشتم با شکیلا برخوردی داشته باشم واین موضوع رابه ساره گفتم واونم اطمینان خاطرداد که شکیلا نیست,گفت که چندنفراز دوستاش که دخترهستند وتنهامرد مجلس,نامزدش اونجاست,اما نگفت نامزدجدیدیش کیه وچون میخواست یک جورغافلگیری باشد,احساس میکردم که بشناسمش ,یعنی ساره یک جوری برخوردمیکرد که من نامزدش را میشناسم.
به مامان گفتم ومامان طبق تعریفهایی که از ساره کرده بودم ,رضایت داد تا بروم اما شرط گذاشت که با پدرم بروم ومنم مخالفتی نکردم.
چندروزی بودگوشی مامان خراب شده بود,همینجورکه کفشهام رامیپوشیدم,صدازدم:مامان گوشیت رابده ,شاید بین راه تونستم بدم تعمیرش کنند ,مامان گوشیش را داد,گوشی مامان راانداختم توکیفم ویک نگاه به ساعت موبایلم کردم ,اوووه داشت دیرمیشد,گوشیم راگذاشتم توجیب مانتوم وازمامان خداحافظی کردم ,با بابا حرکت کردیم,ساره نشانی آپارتمان خودش را داده بود,جلو ساختمان پیاده شدم اما یک دلشوره ی عجیب افتاده بود به جونم,چندبارمیخواستم برگردم ,اما نشدوای کاش برگشته بودم.....
#ادامه دارد.....
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
#عشق رنگین ❣
#قسمت_شانزدهم
زنگ در را زدم,ساره در رابازکرد.
اوه اوه چه خبر بود ,رو کردم به ساره وگفتم:واااای اینجا چه خبره؟!چقدددد دوستات زیادن,لامصب همه هم خوشگلن کلک....
ساره:خیلیاشون تازه باهم آشنا شدیم ,یعنی میخواهیم باهم کارکنیم...
گفتم :اینابیشتراز ۱۷_۱۸نفرن ,شرکتتون چیه؟؟
درهمین حین دوستای ساره که همه شان دختربودند دورم راگرفتند تا,باهم آشنا,بشیم وسوال من بی جواب موند.
کنار شیما یکی از دوستای ساره نشستم,شروع کردبه صحبت کردن وخوشحال بود ازاینکه باساره ونامزدش آشنا شده واونا باعث شدند یک کار خوب وپردرآمد گیرش بیاد.
متوجه شدم که شیما جز کسانی هست که درپی عشقی رنگین ازخانه فرارکرده وبعدش که عشقش توخالی ازکاردرآمده روی برگشتن به شهرستان وخانواده اش رانداشته ودرنتیجه تهران ماندگارمیشه وطبق گفته ی خودش تا دوروز دیگه میره سرکاری که براش جور کردند.
لیوان شربتی از روی میزبرداشتم ورفتم پیش ساره,آخه خیلی سرش شلوغ بود,من تنها که نبودم,....
روکردم سمت ساره وگفتم:ساره جان پس نامزدت که همه جا حرفشه, کجاست؟؟ مثل اینکه دستش توکارخیره که اینهمه دختر تقریبا بی سرپرست وفراری راجمع کرده وبراشون کارنون وآب دار فراهم کرده؟
مخصوصا اینجوری گفتم ,اخه اوضاع برام خیلی مشکوک بود.
ساره:خخخح ناکس منم کاشته اینجا,بهم گفته سورپرایز برات دارم,دل تودلم نیست تابدونم سورپرایز اشکان چی هست؟؟
وای این چی گفت؟اشکان؟یعنی....
من:اشکان؟!همون پسر خاله ی شکیلا؟؟
ساره:نه بابا,شکیلا کیلویی چنده ,ربطی به شکیلا نداره...
باخودم گفتم,حتما تشابه اسمی هست وگرنه ساره تمام دم ودستگاه شکیلا وپدرش رامیشناسه و...اما یک حس بد مثل خوره افتاده بود به جونم یعنی چی میشه..
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_پنجشنبههای_حسینی 🖤
دل شده حرم لازم
الهی بشم عازم
صدقه سر آقا
قمر بنی هاشم...
https://eitaa.com/Noorkariz
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹دسته گـلی
♥️پر از گلهای زیبـا را
🌹پیشکش وجود
♥️عزیزتان میکنم
🌹و آرزو میکنم
♥️صبح آدینـه تون
🌹همچـو عـطر گـلها
♥️دلنشین و عاشقانه باشد
🌹از مـحبت لبریـز
♥️از مـهربانی سرشـار
🌹تقدیم به شما
♥️آدینـه مبارک
https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🍳#جوجه_اناری👩🍳
سینه ی مرغ
رب انار ۲ تا ۳ قاشق غ
آب انار ۴ تا ۵ قاشق غ
زیره نوک قاشق چ
نمک و فلفل
پیاز رنده شد
https://eitaa.com/Noorkariz