https://t.me/+W1CC3UJntUtiN2M8
توی تلگرام بفرمایید اینجا، سه تا پی دی اف رو بردارید.
فردریک منو ببخش تقصیر خودته انقدر خوبی😔
زود بردارید فردا پس فردا پاک میکنم...
شماره "۱"
https://t.me/+W1CC3UJntUtiN2M8 توی تلگرام بفرمایید اینجا، سه تا پی دی اف رو بردارید. فردریک منو ببخ
چه استقبالیییی،😒
پاکش که کردم میفهمید🙄
دارم سعی میکنم زنده بمونم.
خیلی سخته مادرم همش دعوام میکنه و میزنه توی سرم، جری همش پیام میده، لیلی زنگ میزنه، دکترم زنگ میزنه و میگه میخواد ببینتم.
نمیتونم آهنگ بزنم، تمرکز کافی برای کتاب خوندن ندارم، سرقت پول تموم شده و یه خلع داخل خودم میبینم.
داستانم هر بار که میخونم فکر میکنم مزخرفه و همین چند دقیقه پیش پارهش کردم.
قلبم انقدر درد میکنه که نمیتونم حرکت کنم، دستام میلرزه از ناخنام که پوستشون رو خوردم خون میاد، دارم گریه میکنم و حتی نمیدونم چرا دارم گریه میکنم.
برای همینه از زنده بودن بدم میاد، برای همینه مرگ برام یه آرزوعه.
بلند شدم و لباس پوشیدم، دیگه این خونه رو نمیتونستم تحمل کنم، سگم، جویی رو برداشتم و از خونه زدم بیرون، نسیم خنک حالم رو خوب کرد و در کمال ناباوری باوری بارون گرفت، این بهترین اتفاقی بود که ممکن بود بیوفته، خدای من، مثل یه بچه کوچیک ذوق کردم و خندیدم، بارون خیسم میکرد و باعث میشد بلند بلند بخندم، با جویی توی چالههای آب بپر بپر کردم و توی کوچههای خلوت قهقهه زدم، مردم عقل ندارن چرا وقتی بارون میاد میرن خونههاشون؟
همین موقعها بود که چشمم خورد بهش، از اون روز به بعد هر بار اولین فکرم این بود: 《چقدر زیباست》
اون امید من بود، امیدِ روی ویلچر من.
شاید بگید چقدر کلیشهای، اما عشق من رو نجات داد.
#زندگی_تا_زندهای
احتمالا قراره کلیشه ای بشه، ولی من قراره خیلی دوستش داشته باشم، و این مهمه مگه نه؟ چون داستان منه.