eitaa logo
شماره "۱"
143 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
احتمالا قراره کلیشه ای بشه، ولی من قراره خیلی دوستش داشته باشم، و این مهمه مگه نه؟ چون داستان منه.
نظرتون چیه... بیاین یه کاری کنیم... فرض کنین می‌خواین مارو ببرین تو قلبتون، شبیه یه تور گردشگری. اینو بنویسید و ادمینا همینجا بفرستن ممبر‌ها تو ناشناس(برای خودتون لقب هم بذارین)
شماره "۱"
نظرتون چیه... بیاین یه کاری کنیم... فرض کنین می‌خواین مارو ببرین تو قلبتون، شبیه یه تور گردشگری. این
قلب من، یه شهر کوچیکه. تو کتابخونه‌اش کلی کتاب عاشقانه و فانتزی و کلاسیک و واقع گرایانه داره، از قدیمی‌ترین‌هاش که میشه آپولوی یک تا جدیدترین‌هاش که میشه صدای آرچر. یه کلوپ هم داره توش پر از نوار‌های مختلف فیلمیه، انیمیشن و فیلمای ابرقهرمانانه. تو خونه‌های این شهر خانواده ها و آدم‌هایی که می‌شناسم هستن، اونایی که بیشتر دوست دارم روی تپه‌ها و عمارت‌ها و اونایی که قلبم رو شکوندن توی خونه‌های خراب و داغون. بعضی هاشونم توی زندانن، هر روز بلایی که سر من آوردن رو سرشون میارم، تا شاید آروم شم. اما مگر قِصاص، پسر مرده‌ی مادر را برمی‌گرداند که جواب چشم، چشم و دل شکندن، دل شکندن باشد؟ به عنوان یه نویسنده قلب من پر از ایده‌ها و داستان‌های پراکنده در هواست، و روی جای جای قلبم کلمه حک شده. دو تا باشگاه یکی باشگاه هاکی و یکی بسکتبال هم داره، و خاطرات، اون‌ها داخل بانک نگه داشته میشن، صندوق خاطرات بغل صندوق آرزوهاست، خاطراتی که هر روز بیشتر می‌شن و آرزوهایی که هر روز دستیابی بهشون نا ممکن تر. اونجا یه کوچه هم هست، یه کوچه پهن با سنگ فرش‌های کرمی، هر مغازه مربوط به یه کانال تو ایتاست، قدیمی ترینش خاکستر زرد و motivation و جدیدترینش کانال آسوعه، مشتری‌ها از این مغازه به اون یکی میرن و با مغازه دار ها حرف می‌زنن و گاهی چیز میز می‌خرن. این شهر کوچیک اسمش قلبه، مثل قلب‌های نوک تیز یا چربی دار و پر از رگ نیست، توی کل وجود من گسترده شده و هر وقت اتفاقی داخل هر بخشش میوفته یه چیزی در من رخ میده. شهر من گاهی به خاطر طوفان و سیل خُرد میشه، گاهی چون منحصر به فرده و مثل بقیه شهر ها نیست، نادیده گرفته میشه، اما تمام چیزیه که من دارم. تقدیم به قلبم که برای من می‌تپه.
یکی بره برای شهر خرس فن آرت درست کنه
به شدت بهش نیاز دارم
دوست داشتم برای تقدیمی عکس شخصیت‌ها رو بدم، ولی متاسفانه فقط بنی هست و آمات😔
هدایت شده از فورنده/عمارت ریدل؛
بهمون یکم ادم میدید بریم 800؟ *ترجیحا جادوگر_
https://eitaa.com/writer_fazar/940 آسو داره اینا رو میگه یا فاذر؟ می‌خوام ببینم باید کدومو بزنم...
https://eitaa.com/writer_fazar/949 فکر کنم زیادی بهت فشار اومده چون اصلا هم اینجوری نیست. تو شخصیت خیلی باحالی دارییی، مثل اون معلم ادبیات پایه که همه دوسش دارن، با ذوق به حرفام راجع به برگزیدگان جوان گوش کردی و باهام سر بارتیمیوس عر زدیی، بهم نویسندگی اصولی یاد دادی و حتی خواستی ادمین کنی، که البته هنوزم سرش خجالت زده‌ام. می‌دونم گاهی اینجوری میشه اما تو هیچکدوم اینا نیستی، تو واقعا دوست خوبی هستی، آدم خوب، نویسنده خوب، معلم خوب. به جای اینا یکم به خودت و مغزت استراحت بده. درست می‌شه. فاذر🛐🛐
https://eitaa.com/writer_fazar/959 ببین درک می‌کنم که الان حالت خوب نیست، باور کن منم خیلی اوقات اینطوری میشم. می‌خوای از نقاط ضعفم بگم تا کلا بفهمی اصلا ویدار مجازی من نیستم؟ منم خیلی اشتباه کردم بارها گند زدم، بی اعصابم، تنبلم، منم دهن لقم، بارها به خودم گفتم چقدر مزخرفم. اما، تو اینجوری نیستی. تو الان تو شرایطی هستی که حالت بده، ولی اون چیزی که نقاب نداره اون چیزی که هستی همونیه که من میگم. دارم چرت و پرت میگم ولی واقعا می‌خوام بفهمی اینجوری نیستی، بفهمی این فقط فکراییه که وقتی حالت بده میاد سراغت، تو اینجوری نیستی
https://eitaa.com/writer_fazar/964 نمیدونم چی بگم، فقط کاش می‌تونستی اونجوری که من تو رو می بینم خودتو ببینی.
هعی، لعنت به فاصله‌ها. ایگی وقتشه پلن کافه‌ون رو راه‌اندازی کنیم. باید بریم ایران گردی چند نفر هستن باید ببینم...